ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۵

وقتی عقل و هوش از کار بیفتد!

رییس خمهور گامبیا، آقای یحیی جامه، چند روز قبل از انتخابات در یک تجمع اعلام کرده بود که مستقل از نتیجه رایگیری، چهل سال دیگر هم حکومت خواهد کرد. او میخواهد با این کارش همه کسانی را که به او رای نداده اند با بی اعتنایی مجازات کند:"نه انتخابات، نه یک کودتا توانایی گرفتن قدرت را از من دارند. قرآن تایین کرد که جامه باید این سرزمین را تحت نظر داشته باشد."
میگویند وقتی عقل از کار بیفتد،شخص مجنون از خود بعنوان نفر سوم سخن میگوید ؛-) ... متوجه؛-) ... وقتی هم قرآن هم دستور دهد، چنین شخصی شصت و هفت درصد آرا را میگیرد و دوباره رییسخمهور میشود ...

جمعه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۵

آیا کسی سکته کرده است!؟


10.08.2006
برای مشاهده بقیه عکسها، همینجا کلیک کنید!
آزادی همه زندانیان سیاسی

فیض محمدی هم در زندان بقتل رسید. گفته بودند اکبر بعد از نه روز اعتصاب غذا سکته قلبی کرد. میگویند ولی الله بعد از نه روز اعتضاب غذا سکته مغذی کرد.
دروغ گفته و دروغ میگیویند!؟ منکه شکی ندارم که زورگو، دروغگو هست. با همه اینحال در دروغهایشان، حقیقتی میبینم. من شکی ندارم که این دو انسان سکته قلبی و مغذی نکرده اند. اما آیا هیچکس سکته نکرده است!؟ متوجه شده ام که این من (من مینویسم منظورم خودم هست، تو میخوانی بدان که خودت استثنا نیستی، و او که نخوانده هم باید بداند ...) هستم که سالهاست سکته قلبی و مغذی کرده و اینرا نمیخواستم بدانم.
نخیر محمدی ها سکته نکرده اند، اما کسانی که سکته مغذی و قلبی کردند، زیادند ...
باید خودمان را معالجه کنیم!

جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۵

تعریف بدون توضیح

از مترو پیاده و میرم روی پله برقی. بالا آمده و از در بیرون میشوم که جمعیتی میبینم. خانم نخست وزیر آلمان و آقای نماینده برای شهردار برلین و خانم نماینده محل برای سنای برلین از حزب مسیح دمکراتها ...
خانم نخست وزیر: ... اینطور نمیشود که خارجی ها آلمانی درست و حسابی بلد نیستند و ناجور حرف میزنند. خارجی ها باید خوب آلمانی یاد بگیرند و حرف بزنند ...
اعضای حزب جوانان مسیح دمکرات: داد و فریاد و در دست همه بغیر از یکی که پرچم المان برافراشته و هی کونش و پرچمش تکان میداد و به هوا نگاه میکرد که پرچم خوب و زیبا تکان بخورد و متوجه تنبانش نبود، پلاکات در دست داشتند و به هوا کردند:
angi, pimp my neukölln
یک گیله مرد: ها ها ... هی هی و هه و هه
جمعیت سر برمیگرداند و درحالی که داشتند دست میزدند نگاه میکنند که این خلمشنگ کیست
یک گیله مرد: قیافه ها را میبینم و خنده بلندتر
پلیس: دو تا دوتا به طرف و در کنار من
من با خودم: فاصله بگیرم تا از خنده دل و روده ام نترکید و منفجر نشدم و ... خنده قطع شد ... مگر حقیقت گویی هم خنده دارد!؟ ایشان فرمودند خارجیها باید درست و حسابی آلمانی حرف بزنند، نگفتند که خود آلمانی باید دقیق آلمانی شعار بدهد. متاسفانه چون خطر انفجار رفع شده بود ماندم و تا اخر گوش دادم که ...
پلیس (با خشونت و صدای بلند): برو کنار
یک گیله مرد: برگشتم و امدم چیزی بگویم که دیدم ماشین خانمان و آقایان نزدیک هستند و رفتم کنار ... دوباره خنده ام گرفت ... سرکاران آلمان انتظار ندارند که ما خوب آلمانی بلد باشیم، بلکه میخواهند افکارشان بخوانیم که دیگر خودشان دو کلمه هم آلمانی حرف نزنند
یاد اون پلیس افتادم که سوار موتورش با انگشت اشخاص را نشان میداد و بعد انگشت خود طرف زمین میکرد و وقتی یکنفر نفهمید روی زین بلند شد و فریاد زد: "مگر نگفتم همانجا بمان!"
یاد شعار انتخاباتیشان افتادم که خودشان متوجه مفهومش نشدند.
یاد ...
جای شما خالی کلی خندیدم ...