ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۵

آخر پاییز


برای مشاهده عکسها روی عکس بالا کلیک کنید!
اینهم یک لینک به آلبوم برلین ۲۰۰۶ برای دوستان در مناطق خاص!

دوشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۵

کی پیروز شد!

پرسید: کی برد ..؟؟ ... انتخابات را میگم.
گفتم: نظام برنده شد!
گفت: هه ..؟؟
گفتم: وقتی مردم حاضر شوند بین خیلی بد و خیلی بدتر انتخاب کنند، نظام همیشه ... و فقط نظام برنده هست!

جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۸۵

دسامبر

برای مشاهده بزرگتر عکس و بقیه عکس​ها روی عکس بالا کلیک کنید!

چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۵

نوع بعدی که از بین رفت!؟

دلفین رودخانه​ای چین، معروف به بیجی، کمیابترین پستاندار زمین بود (۵۰ تا) که آخرین بار پنج سال پیش مشاهده شد. ۳۰ متخصص از تمامی دنیا تقریبا یک ماه بدنبال این موجود بودند و با دوکشتی مساحت ۱۷۵۰ کیلومتری مابین شهرهای ییچانگ و شانگهای در رود یانگتسه جستجو کردند. البته این دوستان دلفین امیدوار بودند بخاطر هوای بد و دید کم، نتوانستند دلفین​ها را ببینند، اما احتمال نابودی نثل این نوع دلفین آب شیرین، در کشوری که روزبروز تعداد کارخانه​هایش افزایش میابد، خیلی بیشتر هست.
نوع و نثل بعدی؟ اگر در چیزی مهارت کامل داریم در از بین بردن نوع و نثل​ها هست!
با این حال من هم امیدوارم که خرابی هوا باعث ندیدن شد و نه کثیفی آب و هوا باعث نابودی.

جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۸۵

جنگ، دروغ، ویدئوها - قسمت دوم

اینکه ارتش ایالات متحده دست رسانه‌های خود را در گزارشات جبهه‌ای باز می‌گذاشتند و بزرگترین آزادی‌ها را به آنها می‌دادند، موقعه‌ای شناسنامه دمکراسی آمریکا بود. مسلم هست که سانسور نظامی موجود بود تا از اطلاعات سری استراتژیکی و نیروی جنگنده حفاظت شود، اما حتی ژنرال‌های خط اول جبهه در جنگ جهانی دوم علاقه خاصی به گزارشات عینی و گسترده داشتند تا در مقابل منتقدین خانگی مدارک دفاعی داشته باشند. اما با ترور بمب ناپالم در مقابل کشاورزان ویتنامی و رسانه‌های معترض در وطن، وضعیت معکوس شد، وحتی پنتاگون (وزارت دفاع ایالات متحده) هم شروع به کاری کرد که تا آنموقع روابط عمومی دیکتاتورها را نشاندار کرده بود: پروپاگاند مطلق!
خدمات اطلاعاتی Strategic Forecasting (۳) در تحلیل خود درمورد جنگ افغانستان به این نتیجه رسید:
»وزارت دفاع و رسانه‌ها رل‌های خود را عوض کردند. افسران روابط عمومی ارتش، معمولا رهبر تشویق‌کنندگان، نقش اخطاردهندهء پرستار بچه را بعده گرفتند و به رسانه‌ها یادآوری می‌کنند که این جنگ طولانی و سخت خواهد بود؛ و رسانه‌ها در جلد رهبر تشویق کنندگان رفتند و تصاویر جنگی با پیروزی‌های شگفت‌انگیز و قابل تکرار آفریدند.«
رییس سی‌ان‌ان Walter Isaacson در یادداشتی از کارمندان خود خواست رنج‌های ایجاد شده در افغانستان کم جلوه کنند: »خطا هست، زیادی روی روادید و رنج در افغانستان تمرکز کرد«. اگر قرار هست غیرنظامیان رنجدیده نشان دهیم، فقط »در زمینهء حمله تروریستی که باعث رنج عظیمی در ایلات متحده آمریکا شد«. Dan Rather رییس بخض خبری سی‌بی‌اس حتی چنین فرمودند: »جرج بوش رئیس‌جمهور هست. او تصمیم می‌گیرد و آنطور که هر امریکایی موظف هست: او هرجا مرا بخواهد، من در صف قرار خواهم گرفت، فقط به من بگو کجا.«
به عقیده (۴) یک ناظر منتقد روزنامه‌نگاری مستقل گمشده در آمریکا، این اظهاریه "مخوفترین چیزی هست که یک خبرنگار رتبه عالی در تاریخ خبرنگاری آمریکا تابحال گفته" می‌باشد. هیتلر حتما از داشتن چنین مدیری خیلی خوشحالی می‌کرد. و مدیر بخش اخبار سی‌بی‌اس هم تنها "رسانه‌ساز" نیست که استعداد گوبلزی (goebbels وزیر پروگاندا و تبلیغات آلمان نازی) دارد. مفسران و مقاله‌نویسان متفکر در جبهه اتحادی میهن‌پرستی و سانسور (۵) جایی ندارند.
اینکه وقتی "سنت‌شکنی" مانند لری فلینت به اردوگاه فرستاده نمی‌شود، بلگه حتی مجاز هست از دست وزارت دفاع شکایت کند، فرق مسلم مابین آمریکا و بعد از ترور برج‌های دوقولو و آلمان بعد از آتش‌سوزی مجلس (رایشستاگ) را نشان می‌دهد. با وجود این لازم هست که برای سبک سیاست بوش و داردسته‌اش که بعنوان "محافظه‌کاران مهربان"( compassionate conservative ۶) پا به میدان گذاشتند با انجن‌های پروپاگاندایش عبارت جدیدی پیدا کرد: compassionate fascism
البته چندین ماه هست که در بعضی از رسانه‌ها بادی دیگر میوزد. و تصاویر دیگری نشان داده می‌شود. البته این هم احتمالا جزو سیاست هست تا نشان دهند، در مقابل خلاف قانون و غیراخلاقی و ضدبشری حتی در صفوف خود، سکوت نخواهند کرد و نکرده‌اند و یا اینکه "فاشیست مهربان" یک واقعیت هست. هـــم کدام دولت دیگری روی این مسئله اصرار دارد!! قم‌حوری= ایالات متحده به توان ۱۰۰

و با آمدن بوش و داردسته اصولگرایان مسیحی، البته آمریکا به قم​حوری نزدیکتر شد. چندی پیش صحنه​ای دیدم که کودکان چنان برای بوش دعا می​خواندند و اعلام می​کردند که حاضرند در راه خدا جان خود ببازند، که بیاد مدارس قم​حوری افتادم ...

(۳) http://www.stratfor.com/
(۴)http://www.poynter.org/forum/war-coverage-centerpiece.htm
(۵)http://www.fair.org/extra/0111/patriotism-and-censorship.html
(۶) حتی همین "مهرورزی" را هم از سیاسیون آمریکا آموختند و تقلید کردند و بعد "شعار" می‌دهند ...بگو مرگ بر آمریکا


مبنی بر مقالات ماتياس بروکرز

سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۵

بازار دین

مرحله آخر بازار دین در سال، که اوج اقتصاد دینی هست، هم دوباره شروع شد. بخور بخور بخر بخر تا بهشتی شوی!


برای دیدن عکس بزرگ روی عکس بالا کلیک کنید!

دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵

دسيسه مرکز تجارات جهانی قسمت ۳۲

جنگ، دروغ، ویدئوها - قسمت اول
اینکه حقیقت اولین قربانی جنگ هست اکثرا در رسانه‌ها اعلام می‌شود، اما آنان را از پخش دروغ و نیمه‌حقیقت دربارهء جنگ بعنوان حقیقت باز نمی‌دارد. با اینکه قانون اساسی دمکراسی‌ها استقلال رسانه‌‌ها را در اصل تضمین می‌کند، هنگام جنگ این استقلال مسدود می‌شود. وقتی قدرت متمرکز باشد و مردم بطورکل وابسته به سرمایهء‌ای که در دست خودشان نیست، حقوق دمکراتیک به خواست قدرت بسته است و عملکردمان محدود به خواست سرمایه‌سالاران. البته فرق دمکراسی‌های غربی و دیکتاتوری‌ها در این هست که اینجا می‌توانی به خواست و انتخاب خودت، خاری در وجودشان باشی. البته اگر سرمایه داشته یا هراسی نداشته باشی که خیابانی شوی! برای حفظ ظاهر هم شده باید تحملت کنند، مگر ... خب این داستانی دیگر هست.

رسانه‌ها با خودسانسوری و رضایت تسلیم سرنوشت خود شدند و حتی جیکی ازشان در نیامد. البته بغیر از خاری در گوشت تعصب و سانسور آمریکایی: Larry Flynt

برای ایالات متحده هم معین و هم شرم‌آور هست که بجای خبرنگاران و گویندگان معتبر یا رسانه‌هایی مانند نیویورک تایمز یا سی‌ان‌ان، سرور نوشته‌، عکس و تصویرهای شهوت‌آمیز و ناشر مجله ‌hustler بود که بخاطر محدودیت گزارشگری در افغانستان از وزارت دفاع آمریکا شکایت کرد (۱). شرم‌آور می‌باشد بخاطر اینکه در اصل وظیفه همان رسانه‌های مشهور که خود را "آبرومند" می‌نامند هست که از استقلال خود دفاع کنند. معین است بخاطر اینکه هنگام هجوم ایالات متحده به گرانادا در سال ۱۹۸۳ میلادی، فقط لری فلینت بود که حق خبرنگاران خود در همراه بودن ارتش هنگام عملیات جنگی از دادگاه خواستدار شد، اما دادرسی را باخت. فلینت در یک مصاحبه (۲) با "Columbia Journalism Review" گفت که رییس‌جمهورها و کارمندان ارشد بعد از ویتنام شروع کردند مطبوعات را "حریف" خودشان بحساب بیاورند:

»ریگان به گرانادا تاخت، بوش پدر به پاناما و بعد جنگ خلیج را رهبری کرد. و در تمام این موارد برای مطبوعات محدودیات سختی موجود بود. الان افغانستان کاهی هست که کمر شتر را می‌شکند. حق شهروندان آمریکا هست که بدانند ارتش چگونه می‌جنگد. وظیفه مطبوعات هست که درباره‌اش گزارش دهند. این یک اصل مسلم قانون اساسی هست. رسانه‌های مهمتر می‌بایست شکایت می‌کردند، و نه من. اما من فکر می کنم که نگرانی‌شان فقط این هست که کی مصاحبه بعدی با جرج و لورا بوش را بدست خواهد آورد.«

چونکه فلینت مدت‌ها پیش در یک نبرد قضایی برای نشان دادن موهای آلت تناسلی در رسانه‌های آمریکا، از خود شایستگی نشان داد – که بخاطرش یک فیلم دیدنی از زندگی‌اش بعنوان شاه شهوت و مبارز آزدیخواه درست کردند – احتمالا از لحاظ قضایی برای این شکایت در دادگاه مجهز و مرد میدان هست. هرچه باشد اینبار هم جریان سر یک مسئله تحریک کننده بود، هرچند جنسی نیست و بلکه از نوع نظامی می‌باشد، و مربوط به سوال اینکه چقدر "موهای آلت تناسلی" را میتوان به جامعه مطلع و فهیخته قرن ۲۱ نشان داد.

حتی شمردن اشخاص غیر نظامی که توسط نیروی نظامی ایالات متحده در افغانستان و عراق به قتل رسیدند در رسانه‌های غربی نامشروع بحساب می‌امد، پس جای تعجب نیست که گزارش‌ها و تصاویر افتضاحات "جنگ با ترور" بعنوان "تخریب کننده" تا ممکن و لازم بود از ملع عام دور نگه داشته شدند.

ادامه دارد ...

(۱)Larry Flynt sues Defense Department to relax news media restrictions
(۲)Larry Flynt's War

جمعه، آذر ۰۳، ۱۳۸۵

دولتی که برای نابودی منافع ملتش بهانه می​تراشد

برای کی و چی کار می​کند؟
این اعمال از عمد هست یا از سهل و خیال می​کنند، همه مانند خودشان قوانین را برای خیالبافی، پز و منفعت​طلبی روی کاغذ آورده​اند!
چند ماه پیش بود که دولت یونان سعی کرده بود در انتخاب ریاست کنفدراسیون کشورش دخالت کند که در اصل یک بازی زورآزمایی بود که رییس کنفدراسیون عضو حزب مخالف بود. تا فیفا گفت که خلاف اساسنامه هست، تیم ملی یونان حذف خواهد شد، سران سیاست فهمیدند که این زورآزمایی را برنده نخواهند شد. یک مسئله خیلی ساده: دخالت کنند و رییس مطلوب سر کار بگذارند، تیم ملی حذف خواهد شد و خودشان در انتخابات بعدی محو خواهند شد. و در عرض یک روز دست از فضولی برداشتند. حالا متاسفانه ایران دمکراسی نیست تا جزای عملشان را پس بگیرند و یا حال از عمد و غرض که فرصت تقریبا ۴ ماهه را از دست دادند ... آخه ۴ ماه وقت د اشتند، دولت یونان یکروزه فهمید که دست و پنجه نرم کردن با فیفا بیخود هست، سازمان ملل نیست که و شوخی پوخی هم حالیشان نمی​شود ... و بالاخره بخاطر نقض ماده ۱۷ اساسنامه فیفا که دخالات دولت در امور کنفدراسیون فوتبال را منع می​کند، کنفدراسیون فوتبال ایران موقتا از فعالیت​های بین المللی محروم شد، تا:
• تشکیل کمیته ساماندهی فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران که ترکیبی از نفرات مستقل و مورد اعتماد فیفا و AFC خواهند بود. نفرات کمیته فوق را این دو نهاد تعیین خواهند کرد.

• تهیه اساسنامه جدید اصلاح شده بر اساس اساسنامه فیفا.

• برگزاری انتخابات جدید تحت نظر فیفا و AFC پس از تایید نهایی اساسنامه ای که در بالا به آن اشاره شد
(منبع AFC)

خب ۴ ماه وقت داشتند تا محمد دادگان را دوباره رییس کنفدراسیون کنند که نکردند و حالا میگذارند تا در چند ماه آیند (قبل از شروع جام​های آسیا) مسیر بالا پیموده شود!؟​
البته اگر تا آنموقع بهانه دیگر به دیگران ندادند تا بدتر ازین سرمان بیاورند وگرنه که مسئله بالا دیگر مسئله نخواهد بود.

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵

مشارکت جدید!

حدس می​زدم که راه و روش تغییر پیدا کند، اما خیال نمی​کرم برای گمراهی (مردم آمریکا) مکان را مه​آلود کنند.
تونی بلیر را جلو فرستادند تا راه جدید را باز کند. او برای "استراتژی کلی" برای حل مسائل خاورمیانه که در آن سوریه و ایران بعنوان همکار قابلیت دارند، تبلیغ کرد. بلیر حتی در یک نطق اساسی درمورد سیاست خارجه کشورش، تحت شروطی (قطع حمایت از تروریست​های لبنان و عراق. قبول تعهدات بین​المللی در برنامه هسته​ای!؟) یک "مشارکت جدید" با ایران را به میان آورد. با اینکه جرج دبلیو بوش گفتگوی مستقیم با ایران و سوریه را "فعلا" رد کرد، اما خواستدار تغییر سیاست آنان شد.
بوش با اینکه دوشنبه بعد از گفتگویی با المرت (نخست​وزیر اسرائیل) خواست که اگر سران ایران خط مشی خود در مورد برنامه هسته​ای ایران را تغییر ندهند، همه با هم در انزوای ایران شرکت کنند و با توجه به اینکه گفتگوی مستقیم با ایران را "فعلا" رد کرد، جوش بولتون () رییس ستاد در کاخ سفید گفت که بوش همه ایده​ها برای پیدا کردن روشی جدید را بررسی خواهد کرد.
او برای پیدا کردن این "روش جدید" در مقابل هیئت "مستقل" متخصصان به پاسخگویی پرداخت. این هیئت تحت مدیریت جمز بکر () وزیر امورخارجه ایالات متحده می​باشد و از ۵ دمکرات و ۵ جمهوریخواه تشکیل شده (عجب متخصصان مستقلی ...) و قرار هست تا آخر دسامبر پیشنهادات خود را برای یک استراژی جدید در عراق ارائه کند.
بنا به گذارش رسانه​های امریکایی، قرار هست اهداف آرمانی مانند تشیکیل یک دمکراسی بابت اهداف "تحقق​گر" مانند ثبات کشور به تعویق بیفتند.
نکته جالب اینجاست که این خطوط رسانه​ها به ظاهر مانند اشفاگری یک روش جدید می​مانند، در اصل یکه شعار همیشه قدیمی غرب هست: دمکراسی در شرق و جنوب محقق نیست!!!

دوشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۵

پیروزی حزب دمکرات در آمریکا، تغییری در سیاست دولت آمریکا؟

با پیروزی حزب دمکرات در انتخابات کنگره آمریکا، لبخندی بر لب مخالفان سیاست حزب جمهوریخواه به مترسکی بوش، افتاد. عده​ای از این مخالفان جزو دارودستهء متعصبین اسلامی، منجمله قم​حوری، می​باشند. رهبران و سران قم​حوری فوری ابراز خشنودی خود اعلام کردند و بوش را ملامت کردند، که مردم آمریکا سیاستت را سیاست کردند. اما آنها هم مانند انسان فراموشکار، چند نکته را نادیده گرفتند:
- دشمنی سرسخت حزب دمکرات با نظام قم​حوری. هر معامله و کنارآمد دولت یا سیاستمداران یا اصحاب سرمایه ایالات متحده در پشت پرده با قم​حوری، فقط و فقط توسط حزب جمهوریخواه یا عواملشان انجام شد. کینه حزب دمکرات با قم​حوری چندی قبل از حمله به عراق کاملا آشکار شد، وقتی که نمایندگان حزب، بخصوص کاندید اسبق ریاست جمهوری جون کری، مستقیم و غیر مستقیم اعلام کردند که اگر قرار هست حمله نظامی شود تا خطر برطرف شود، ایران باید بجای عراق هدف قرار داد.
- با اینکه هردو حزب حامی و مدافع اسرائیل هستند، این حزب دمکرات بود و هست که این حمایت را بدون چون و چرا انجام میداد و میدهد. و هرگز انتقاد از سیاست اسرائیل نکرد و فشاری وارد نیاورد. اگر و گاهی مسلمانان در امریکا دوست و حامی​ای داشتند، حزب جمهوریخواه بود و هست.
خب حال آیا سیاست دولت آمریکا تغییر خواهد کرد و اگر در انتخابات ریاست جمهوری بعدی یک دمکرات پیروز شود، چه نتیجه​ای خواهد داشت!؟
بنظر من سیاست آمریکا هدفش تغییر نخواهد کرد اما راه​ها عوض یا جور دیگر مورد استفاده خواهند گرفت. فشار روی قم​حوری بیشتر خواهد شد و ... اما خب فعلا رییس​جمهور از حزب جمهوریخواه هست. با اینحال بخاطر شکستی که در انتخابات خوردند، مجبور خواهند بود که راه و روش​های دیگری در پیش بگیرند.
در سیاست و اقتصاد راه و روش​هایی موجود هستند که استفاده از آنان، باعث مسدود شدن و یا به بن​بست رسیدن راه و روش​های دیگر می​شود. اگر حزب جمهوریخواه برای هنگام شکست در انتخابات ریاست​جمهوری آینده، میخواهد جلوی بعضی از اقدامات آتی حزب دمکرات بگیرد، باید روش خود را تغییر دهد. با اینکه حزب جمهوریخواه و رژیم ایران در ظاهر دشمن هستند، در پشت پرده همیشه با هم همکاری کردند ( گروگانگیری و شکست کارتر و پیروزی ریگان در انتخابات، افتضاح ایران-کنترا. سخنرانی​های بیموقع که فقط و فقط بهانه به دست دیگری میداد تا خود را تقویت کند). حال برای نگهداری این همکار و مطمئن بودن که هنگام شکست در انتخابات ریاست​جمهوری، راه​های ضربه زدن (ضربات واقعی) به قم​حوری مسدود شوند، دو سال وقت دارند روشی مناسب پیدا کنند، حتی اگر هم به این معنی باشد که با "دشمن خارجی" کنار بیایند و البته فقط به شرط اینکه مطمئن باشند قم​حوری به بمب اتم نرسد و تازه میتوانند تقصیر را هم به گردن دمکرات​ها بیاندازند.
آری ظاهر سیاست تغییر پیدا خواهد کرد، اما نه آنطور که بعضی خیال می​کنند ...

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵

ذوغ​ها

تابستان تمام شد و آفتابی ماند و برگ درخت​ها هنوز سبز. ناگهان بدون پاییز زمستان شده. برگ​ها رو به زردی و هنوز نریخته، سرمای زمستان شروع به وزیدن کرده است. داخل ایستگاه و باد بدنبال. داخل قطار و جای گرم نشستن. بغلش کرده بود و هی سرش را ماچ می​داد. قطار حرکت کرد. نیم​وجبی ناگهان بلند شد و به سمت در دوید. روی نوک پایش بلند شد و دستگیره را با نوک انگشتش گرفت. چهره​اش از ذوغ نورانی شده بود چنانکه زمستان را تابستان ​کرد، داشت کیف دنیا را می​کرد که می​توانست بزودی در را باز کند. کودکی ... چه ذوغی می​کردیم وقتی زمستان می​شد، و الآن!؟ عجب سردی شده ... یا بهتر بگویم، عجب "سردی" شدیم ...



کمی بیش از سه دقیقه

جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۸۵

جنایت مقدس


فیلم مستندی درباره ترور دولتی قم​حوری در خارج
تقریبا ۴۳ دقیقه

پنجشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۵

در سالن غذاخوری دانشگاه فنی برلین

... با موسارت

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

آلمان و نخبه​هایش

قرار هست ۱۰ دانشگاه آلمان رطبهء "دانشگاه نخبگان " بگیرد و پول "هنگفتی" از دولت و ملت (البته اونی که قادر هست یا حاضر به بستن کمر خدمت) دریافت کنند. چونکه همه میدانند، این یعنی بقیه دانشگاه​ها دیگر پولی دریافت نخواهند کرد و یک چیز الکی تر از انی خواهند شد که فعلا هستند (جریان و دلایل کم کردن بودجه​ها و ... درین وبلاگ تعریف شده است)، همه دستبکار شدند. در برلین که اول سه دانشگاه با هم در رقابت افتادند. کلی خرج کردند. خیال نکنید در این بی​پولی استاد و استادیار اسختدام کردند، نخیر .. اخراج​ها و منع استخدام هنوز ادامه داشت. سختمان​ها بازسازی و نوسازی کردند و البته چونکه خراب نبودند، فقط ظاهرسازی کردند. چند هفته پیش اسم سه دانشگاه که برای نخبه​سازی پول "هنگفت" خواهند گرفت اعلام شد و گفتند بقیه خود را برای دور بعدی آماده کنند: دو تا از مونیخ و یکی از کارلزروهه!
چند روز پیش دادگاه عالی آلمان اعلام کرد که قروض برلین را باید خود برلین بپردازد و دولت مرکزی نباید هیچ پول اضافی بدهد. سناتور دارایی هم چند دقیقه بعد نشانه گرفت: این درست نیست که دانش آموزان برلین در سطح پایینی هستند و ما اینهمه معلم داشته باشیم و تازه سه دانشگاه!!؟؟ ... چی شد ... دانش اموزان در سطح پایین و ما باید معلم اخراج کنیم .... این چه منطقی هست؟ پس بگو چرا این شهر بیش از شصت میلیارد مقروض هست، منطق را حال هست. در ضمن این سه دانشگاه روهمرفته کمتر از یک دانشگاه قبل از دزدی و مفت خوری خودشان در بانک برلین کردند و ۵۰ میلیاردی چنان بالا کشیدن که رفت و معلوم نیست کجا رفت، استاد و استادیار دارند ...
خب بعد ازین انتخاب و این حکم و این تهدید، سه دانشگاه برلین فهمیدند که اگر دستبکار نشوند، مرگشان حتمی هست، اگر پول نخبه​سازی نگیرند، دیگر از پول خبری نیست. خلاصه اگر در این هفته به سالن نهارخوری دانشگاه های برلین (منزا، البته چند سالن دیگر در هفته آینده) رفتید و یکی با پیانو آنجا نشسته و موسیقی کلاسیک برای شما می​نوازد، تعجب نکنید.

دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

بدنبال علاج ...

... دلیل سکته یافتم.
آنقدر حواس خود متمرکز یافتن راه راست می‌کنیم که وقتی متوجه می‌شویم هنوز ساخته نشده است، وقتی نمی‌دانیم با اینهمه موانع چگونه بسازیم، از دل و فکر می‌افتیم و حتی دیگر از راه‌های موجود هم استفاده نمی‌کنیم. می‌گویید راه‌های موجود غلط و نادرست هستند. آری، ناحق و بی‌عدالت هم هستند.

اما از قدیم گفتند، انسان دو راه برای آموزش دارد: مصیبت یا بصیرت، و تاریخ نشان داد که بشر در جمع فقط از مصیبت می‌آموزد. حال هرقدر خود تک تکمان را با شعور و فهم بدانیم.

البته عده‌ای می‌گویند پس تقلید چه شد؟ اینهم راه آموختن هست. کودک تقلید می کند، چونکه چاره دیگری ندارد و بهتر نمی‌داند و اگر دست از تقلید برندارد، مصیبت بزرگتر خواهد شد. حیوان‌ها تقلید می‌کنند و می‌دانیم چه هستند و چه خواهند ماند: حیوان. البته حیوان بد نیست، اما همیشه خطرناک هست چونکه بهتر نمی‌داند، حتی اگر اهلی باشد!

خلاصه سه راه آموزش: مصیبت، دردناک هست و تا وقتی که انسان فراموش‌کار باشد، مدت اثرش محدود خواهد ماند. بصیرت، سخت هست، بخصوص وقتی جرأت و استفاده از شعور شخصی بخواهد و تا انسان وابسته مطلق و تنبل هست، امیدی به درکش نیست. تقلید، خطرناک هست، چونکه درک را کور، شعور را کند و از ترقی (با ترقی‌های ظاهری و رتبه بندی‌های محدود طبقاتی، که هر حیوان گله‌ای ز آن پیروی میکند، اشتباه نگیرید) جلوگیری می‌کند و باعث می‌شود که جوامع فقط و فقط وسیله‌ای برای سوءاستفادهء عدهء محدودی بمانند.

برگردیم به راه های موجود و طرز ممکن آموزش‌مان. وقتی درک نمی‌کنیم (حال از ترس و تنبلی و با کمک خودفریبی یا از تنگ‌نظری و بخیال سوءاستفاده شخصی) که به راه (های) جدیدی نیازمندیم، فقط مصیبت می‌ماند (همانطور که توضیح دادم، تقلید به هیچوج فایده ندارد که حال هرقدر مرجع تقلید خوب باشد، مقلدان خطرناک هستند). این مصیبت هم تخریب راه‌های موجود هست. برای تخریب هرچه زودتر این راه‌های موجود باید با شدت و متمرکز از آن‌ها استفاده کرد و از ترمیمش جلوگیری کرد. اما این راه​ها، جاده​های ساخته و مورد استفاده آنانی هستند که در خیال مبارزه با آنان بسر می​بریم و اگر از آنان استفاده کنیم، خود باخته​ایم!
من هم دنیایی که اول اخلاق و بعد شکم باشد، دوست دارم و امیدوارم آنرا با هم بسازیم، اما فعلا بقول برشت در دنیایی زندگی می کنیم که اول نوشخوار و بعد اخلاق در آن حاکم هست. حال در دوراهی مانده‌ایم: خود نجات دهیم یا دنیا را!؟ اگر از راه‌های موجود استفاده نکنیم، خود را نجات داده‌ایم. اگر از راه‌های موجود استفاده کنیم، مثل آنانی می‌شویم که در خیال مبارزه با آنان هستیم. و چنین در سر دوراهه سکته وار از حرکت ایستاده​ایم

لطفا تومار زیر امضا و در پخش ان یاری فرمایید:
زندانیان سیاسی تحت شکنجه، نیاز مبرم و فوری به کمک دارند!

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵

پول کریم

بازم این کانال روشن هست. دوتا فحش هم بخاطر این اعتراض (یا غر، بنا به دید و نظر طرفین و اشخاص) خوردم. مصاحبات بود یا بهتر بگویم تبلیغ و ترویج! »ماه مبارک رمضان فلان و بسار ...« ... »ماه مبارک رمضان، ماه کریمی هست. بخصوص برای ما کاسبها ماه خوبی هست. این ماه درامدمان خیلی بیشتر ... « دیگر گوش ندادم ... مانده رفتم ... نمیخواستم بخندم، نمیخواستم توهین خطاب شود. بگذار آنان توهین بکنند، هرروز با کردار و گفتار توهین میکنند، اما وای اگر توضیحی دهی یا اعتراض کنی و ... بگذریم.
برسیم به پول کریم، وای اگر نبودی باید اختراعت میکردیم.
خوشبختانه اجدادمان چنین کردند و زحمت ما کمتر و کرامتش بیشتر!!
اوایل مدنیت بشری که نظم اقتصاد طبیعی حکمفرما بود، کالا و کار ارزش زحمت و نتایج محسوس داشتند، وقتی که زمین صاحب نداشت و یا بقول خیلی مال "خدا" بود، تبادل مال و کالا رونق گرفت و کار و کالا به ارزش پول بودند. آنانی که بیش از دیگران زحمت میکشیدند به بضاعتی رسیده بودند و چونکه نادانی و ناآگاهی حکمفرما بود، اما خواست تکامل و تفاهم مثل تا امروز محسوس، شروع به انباشتن اموال شد. جاه طلبی و بلندپروازی پا به میدان گذاشت و به قول ولتر دنیا مسموم کرد. اشخاص خود را خدا، نماینده و همه کاره خدا خواندند، اعم از معمم و تاجدار و دیگرنشان، با زور و حیله اموال انباشتند و از زحمتکشان و همدیگر گرفتند، صاحب زمین شدند، کار بی ارزش شد و حتی کارکنان به اموال تبدیل شدند تا داشتن آن بر ثروت افزوید، اما از رفع عطش خبری نبود و نشد. تعداشان بیشتر شد و میشد، پول اختراع کردند تا ثروتها بیشتر کنند تا بیشتر بیندوزند و دیگر کالا و سرزمین از همدیگر نربایند و اگر هم دعوی شد، با این ارزش مصنوعی، زورگویان و گمراهان اجیر کنند.
جالب اینجاست که با همه سیاست و هوش و ذکاوت، ارزش مصنوعی اختراع کردیم و بر ثروت افزودیم، راه و روشها پیدا کردیم تا همین ارزش مصنوعی که وجود اصلی ندارد را چندین برابر کنیم حتی بطور مجازی انرا بر ثروت افزودیم، اما اصرار داریم که توان تقسیم نیست!
ای پول تو فقط وقتی کریمی که مال من باشی ... مال من باشی .. مال من هستی

یک میلیون دارم، میبرم بانک. حال هم من یک میلیون دارم و هم بانک ... شد دو میل
از بانک یک میلیون وام میگیرم، حالا دو میلیون دارم، بانک هم همینطور ... شد چهار تا
دو میلیون را میدم زمین ناب میخرم، البته اگر سیاستمدار یا کارمند دولتی "خری" موجود باشد میتوانم مفتتر بخرم (چندی پیش در یک دادگاهی در برلین اعلام کردند یارو باج نگرفت و دزدی نکرد بلکه خر بود. زمین و ساختمان را صدها هزار فروخت. خریدار بعد از مدت کوتاهی قسمتی را میلیونها فروخت)، با کمک بها زمین دو میلیون دیگر وام بگیرم و بعد بفروشم .. شد هشت تا
و ...
خیال نکنید این را از شکم روده ام در می آورم. نخیر اینکارها روزمره هست. البته اکثر حرفی ازشان نمیشود. فقط بعضی اوقاط خیلی حریص هستند و عجله دارند، آنقدر این بادکنک را باد میکنند تا بترکد و گندش دربیاد. اما دلتان نسوزد، گرفتار نمیشوند. فوقش چندی زندان و بعد اعلام ورشکستگی میکنند و پولها را نگاه داشته در پناه پول و در خفی زندگی خود میکنند.

کلی پول دارم، یک شرکت یا کارخانه میخرم. به اسم شرکت کلی وام میگیرم. شرکت میفروشم. شرکت اعلام ورشکستگی میکند. کارگران و مالیات دهندگان تاوانش میدهند و من هم کلی بر ثروت خود می افزایم.
میبینید پول چقدر کریم هست، وقتی داشته باشی ....

پولدارم و صاحب چندین شرکت. کلی مالیات داده ام، آخر نمیخواهم و یا به دلایلی نمیتوانم مانند بعضی دیگر برم موناکو و ... تا مالیات ندهم. از طریق یک شرکت کلی کالا میخرم. این کالا را به قیمت یک دهم به یک شرکت دیگر خودم میفروشم و میگویم زرر کردم، لطفا مالیاتم پس دهید.

یک "شرکت" تاسیس میکنم. سهام بندی میکنم و کلی ازش طعریف میکنم و میگذارم بکنند. میروم بورس و مقدار کمی ازین سهام را در بازار میگذارم. اما آنقدر ازش تعریف شده که کلی خریدار دارد. وقتی خیلی بیش از آن که موجود هست طرفدار داشته باشد، کلی قیمتش بالا میرود و چونکه اکثر سهام مال خودم هست، مولتی میلیونر میشوم. میروم پهلوی دوستی اشنایی در بانک و میگم ببین چقدر ارزش دارم، بهم وام بده میخوام فلان و بسار کنم و بیشتر کنم. ای بابا چی میخواهی کنترل کنی، منم، حرفم اعتبار دارم، کارکن و کارگر و کارمند بی ارزش که نیستم. اعلام ورشکستگی میکنم. بانک بیمه هست و تاوانش را کارکنان و مالیات دهندگان میدهند. خلاصه اونها کار میکنند و کار بی ارزش هست و قدرتی ندارند. من سودم کردم و بانک هم که پولش را گرفته، از ارزش و قدرتش استفاده نخواهد کرد.

ازین دوز و کلکهای با کمک قانون و به خواست قانونگذار زیاد هست، چونکه پول کریم هست.
میگویی خب من هم کار میکنم و حقوق و مزد میگیرم و پولی دارم، چرا برای من کرامت ندارد. خب این پول مال تو نیست، مال من هست. بهت میدهم تا تو ماه دیگر هم برایم کار کنی. بهت میدهم تا به من پس دهی و خانه اجراه کنی، اغذیه و پوشاک بخری و هرچه بیشتر درامد داشته باشی من راه های بیشتر دارم تا ازت پس بگیرم: ماشین، مسافرت تلویزیون، تلفن و ... .
خب میگویی که همه انیها را در اصل تو برنامه ریزی کردی، نقشه کشیدی، اختراع کردی، میسازی، تعمیر میکنی و حتی میفروشی. آری اما مگر فراموش کردی، تو کار میکنی و کار بی ارزش شده است!!!

» وقتی اقتصاد ملی یک مدار بسته، یعنی تبادل کامل و مرتب دارائی، را عرضه کند، کالا و کار به درجهء پول نقد ترقیع می‌یابند، و جامعه بشر تضمین شده، کار مطابق عقلانیت تنظیم شده است. « پرودون

جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۸۵

تبریک (جدی و تمسخری)

اول از همه تبريکی با تخير: آزادی مجتبی! مجتبی جان، یک ضرب المثل آلمانی میگوید: آنچه که تو را نکشد، قویترت خواهد کرد. امیدوارم این ۲ سال، هرقدر هم به ناحق ازت گرفتند، قویترت کرده باشد.

گیله ویکی تاسيس شد!

یکشنبه گذشته در اشتندال، شهرکی در آلمان، سگی کودکی را به سختی مجروه کرد. پلیسی این سگ را با گلوله کشت. بعضی از شهروندان گل و شمع در محلی که سگ مرد گذاشتند. رهگذری خشمگین اینها را جمع کرده و به ذباله دان ریخت. این شهروندان کنون این رهگذر و آن پلیس را به مرگ تهدید کرده و میکنند. تبریک بخاطر اینهمه حیواندوستی .... آآآآآخخ ... دو دستی محکم کوبیدم توی ملاجم. سر خود انتخاب کردم چونکه میدانستم خیلی محکم خواهم کوفت و نمیکواستم سر دیگری بکوبم، حال هرقدر سرش مستحق این کوبش بدانم ...
پ.ن.: کودکی که مجروه شد نه فقط سگ نبود، بلکه میگویند آلمانی هم نبود ....

چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵

مار، سر و ته شششششششششششش...

شاید بعضی از دوستان بیاد دارند و هنوز همراه‌اند، که درباره سر مار و دمش صحبت می‌کردم و اینرا باور ندارم که دو طرف مانند: مسلمان و یهود، آلمانی و فرانسوی، آمریکا و ایران، و ... مقابل هم قرار دارند و این حق و ان باطل هست. بنظر ماری هست که سرش در غرب و دمش در بقیه جهان بر مسند قدرت هست که اگر دمش را بزنیم (که بارها زدیم) سرش دوباه چاره‌ای پیدا می‌کند (که بارها کرد).
حال در ادامه تاریخ بنگریم و خون و عرق که برای استقلال و آزادی مردم رییخته شد، فقط یک مدت (کوتاهی) در بعضی نقاط، ظاهری از آزادی و استقلال بود و هست. کم کم همه جا ارتش کشورهایی که قرین‌ها پیش بنام حق و مدنیت در دنیا پخش بودند تا سرمایه‌ جهانی را بسازند، دوباره به نام حق و مدنیت و برای حفظ و گسترش سرمایه جهانی در راه هستند و البته فرقهایی با دفعه پیش دارد:
قبلا جهل مردم خودشان بود، ایندفعه دول‌های مزدور یاورشان هستند. دول‌هایی مانند قم‌حوری، حال خواسته و دانسته یا نخواسته و ندانسته، که نه فقط بهانه به دول‌های غربی میدهند تا از ترس مردم خودشان استفاده کنند، بلکه کاری کردند که مردم بومی هم خواستدار اشغال شوند و دیگر مقاومت نکنند. اون اقلیت ناچیزی هم که مقاومت میکند، نه فقط ایندفعه هرگز توان اخراج ارتش اجنبی ندارد و نخواهد داشت، بلکه فقط و فقط بهانه‌ای خواهد بود برای ماندگار شدن ارتش سرمایه‌جهانی، برای تصرف و تحکم سرمایه‌سالاری بنام مدنیت در تسکین طمع.
قبلا مزدوران ملت تسخیر شده، زیر پرچم ارباب در سرکوب مردم برای ثبات سرمایه ساختگی همراه بودند. ایدفعه مجازند زیر پرچم خود و البته به فرماندهی پرچم‌های غربی، نیمه شریک باشند (مثال: افغانستان و عراق)
دفعات پیشین دشمن هم بودند و سر تسخیر و استعمار دعوی داشتند، ایدفعه دست به دست هم دادند و در کنارهم و با همدیگر و با کمک فعالان مزدور، که ایندفعه توانستند ملل خود به اشغال توسط ارتش سرمایه‌جهانی راضی کنند، با رضایت اکثریت مردم دستبکار شوند. البته گهگداری سر ریاست دعوی دارند (مثال: کنگو، لبنان).
دیگر آلمان در مقابل فرانسه، فرانسه در مقابل انگلیس، انگلیس در مقابل آلمان و ... به جان جهانیان نیفتاده‌اند. بلکه به همراه و هم و متحدانه لشکرکشی کرده و می‌کنند. و دیگر ملل نه توان نه خواست مقابله دارند و حتی شکرگویان و دست زنان به استقبال رفته و می‌روند یا در انتضارند. منتضرند که سر مار، آنان را از دست دمش خلاص کند ...

چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۵

وقتی عقل و هوش از کار بیفتد!

رییس خمهور گامبیا، آقای یحیی جامه، چند روز قبل از انتخابات در یک تجمع اعلام کرده بود که مستقل از نتیجه رایگیری، چهل سال دیگر هم حکومت خواهد کرد. او میخواهد با این کارش همه کسانی را که به او رای نداده اند با بی اعتنایی مجازات کند:"نه انتخابات، نه یک کودتا توانایی گرفتن قدرت را از من دارند. قرآن تایین کرد که جامه باید این سرزمین را تحت نظر داشته باشد."
میگویند وقتی عقل از کار بیفتد،شخص مجنون از خود بعنوان نفر سوم سخن میگوید ؛-) ... متوجه؛-) ... وقتی هم قرآن هم دستور دهد، چنین شخصی شصت و هفت درصد آرا را میگیرد و دوباره رییسخمهور میشود ...

جمعه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۵

آیا کسی سکته کرده است!؟


10.08.2006
برای مشاهده بقیه عکسها، همینجا کلیک کنید!
آزادی همه زندانیان سیاسی

فیض محمدی هم در زندان بقتل رسید. گفته بودند اکبر بعد از نه روز اعتصاب غذا سکته قلبی کرد. میگویند ولی الله بعد از نه روز اعتضاب غذا سکته مغذی کرد.
دروغ گفته و دروغ میگیویند!؟ منکه شکی ندارم که زورگو، دروغگو هست. با همه اینحال در دروغهایشان، حقیقتی میبینم. من شکی ندارم که این دو انسان سکته قلبی و مغذی نکرده اند. اما آیا هیچکس سکته نکرده است!؟ متوجه شده ام که این من (من مینویسم منظورم خودم هست، تو میخوانی بدان که خودت استثنا نیستی، و او که نخوانده هم باید بداند ...) هستم که سالهاست سکته قلبی و مغذی کرده و اینرا نمیخواستم بدانم.
نخیر محمدی ها سکته نکرده اند، اما کسانی که سکته مغذی و قلبی کردند، زیادند ...
باید خودمان را معالجه کنیم!

جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۵

تعریف بدون توضیح

از مترو پیاده و میرم روی پله برقی. بالا آمده و از در بیرون میشوم که جمعیتی میبینم. خانم نخست وزیر آلمان و آقای نماینده برای شهردار برلین و خانم نماینده محل برای سنای برلین از حزب مسیح دمکراتها ...
خانم نخست وزیر: ... اینطور نمیشود که خارجی ها آلمانی درست و حسابی بلد نیستند و ناجور حرف میزنند. خارجی ها باید خوب آلمانی یاد بگیرند و حرف بزنند ...
اعضای حزب جوانان مسیح دمکرات: داد و فریاد و در دست همه بغیر از یکی که پرچم المان برافراشته و هی کونش و پرچمش تکان میداد و به هوا نگاه میکرد که پرچم خوب و زیبا تکان بخورد و متوجه تنبانش نبود، پلاکات در دست داشتند و به هوا کردند:
angi, pimp my neukölln
یک گیله مرد: ها ها ... هی هی و هه و هه
جمعیت سر برمیگرداند و درحالی که داشتند دست میزدند نگاه میکنند که این خلمشنگ کیست
یک گیله مرد: قیافه ها را میبینم و خنده بلندتر
پلیس: دو تا دوتا به طرف و در کنار من
من با خودم: فاصله بگیرم تا از خنده دل و روده ام نترکید و منفجر نشدم و ... خنده قطع شد ... مگر حقیقت گویی هم خنده دارد!؟ ایشان فرمودند خارجیها باید درست و حسابی آلمانی حرف بزنند، نگفتند که خود آلمانی باید دقیق آلمانی شعار بدهد. متاسفانه چون خطر انفجار رفع شده بود ماندم و تا اخر گوش دادم که ...
پلیس (با خشونت و صدای بلند): برو کنار
یک گیله مرد: برگشتم و امدم چیزی بگویم که دیدم ماشین خانمان و آقایان نزدیک هستند و رفتم کنار ... دوباره خنده ام گرفت ... سرکاران آلمان انتظار ندارند که ما خوب آلمانی بلد باشیم، بلکه میخواهند افکارشان بخوانیم که دیگر خودشان دو کلمه هم آلمانی حرف نزنند
یاد اون پلیس افتادم که سوار موتورش با انگشت اشخاص را نشان میداد و بعد انگشت خود طرف زمین میکرد و وقتی یکنفر نفهمید روی زین بلند شد و فریاد زد: "مگر نگفتم همانجا بمان!"
یاد شعار انتخاباتیشان افتادم که خودشان متوجه مفهومش نشدند.
یاد ...
جای شما خالی کلی خندیدم ...

دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

انتظار




Giləki Wikipedia
برای ایکه بدانید چگونه از درخواست دوستان برای اضافه کردن صفحات گیلکی به ویکی پدیا، حمایت کنید، یک سری به ورگ بزنید!



میگویند سد سیوند ابگیری شده، اما در صفحه کمیتهء بین المللی برای نجات آثار باستانی و دشت پاسارگارد، سخن از ماه مهر و آذر (اکتبر)هست. اگر کسی خبر دقیق و منبع مشخص دارد، اعلام کند.

جمعه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۵

جمعه‌ها در برلین


برای مشاهده بقیه عکس‌ها، عکس بالا را کلیک کنید یا به آلبوم برلین ٢٠٠٦ سر بزنید!

پنجشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۵

تبلیغات انتخاباتی و حقیقت

نمردم و یکبار، هرچند برای مدت کوتاهی، حقیقت را روی یک پلاکات تبلیغات انتخاباتی دیدم.
در ماه آینده انتخابات مجلس و دولت برلین هست. وقتی تبلیغات انتخاباتی شروع شد یک پلاکات حزب مسیح دمکراتهای آلمان چنین خواندم و با خود گفتم مگر آفتاب از غرب طلوع کرده که بیپروا حقیقت میگویند:


rot, rot macht arm
cdu kann es besser

سرخ، سرخ (منظور سوسیال دمکراتها و سوسیالیستها هستند که در ائتلافی دولت برلین را تشکیل میدهند) فقیر میکند
اتحادیه مسیح دمکراتها بهتر میتواند
خب در یک سیستمی که سود مالی و انبار آن والاترین هدف و ارزش هست، مسلم هست که حزبی که سود بیشتر و انبار راحتتر را آسانتر میکند، بهتر میتواند فقیر کند و هرکی هم سرکار باشد فقط میزان، مقدار و مدت فقر را کمی تغییر دهد یا معین کند.
البته بعد از دو هفته متوجه شدند که با حقیقت تام گفتن، سنت شکنی کردند و پلاکات را تغییر دادند:
سرخ، سرخ فقیر میکند
برلین بیشتر توان دارد
هرچند درین شعار انتخاباتی هم حقایقی نهفته هستند اما دیگر سنت شکنی نیست، چونکه مبهوم میباشد و از هر بعدی معنی دلخواه و مطلوب رای دهنده را میدهد!

جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۵

مجزا از عینک و لنز

چهارشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۵

امروز ، دیروز را منعکس میکند!

نوروزما، آغاز سال 1580 ديلمی، سال باستانی گيلکان مبارک باد.
برای آگاهی بیشتر در مورد سال شماری دیلمی روی لینک بالا کلیک کنید! یا به وبلاگ ورگ مراجعه کنید!
به امید کاشت بذرهای آگاهی، عشق و آزادی در قلوب و افکار مردم جهان و جوانه زدن هرچه زودتر این کاشت برای به موقع رسیدن محصولات موعود: عدالت آزادی رفاه عمومی و استقلال (نسبی) شخصی


انعکاس قدیم در نوین

جمعه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۵

تاریخ تکرار میشود یا ادامه دارد!؟

نامه سیدجمال‌الدین اسدآبادی به یک دوست

من در موقعی این نامه را به دوست عزیز خود می‌نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات. نه از گرفتاری متألم و نه از کشته شدن متوحش. خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن. حبسم برای آزادی نوع، کشته می‌شوم برای زندگی قوم ولی افسوس می‌خورم از این که کشت‌های خود را ندرویدم، به ارزوئی که داشتم کاملا نائل نگردیدم، شمشیر شقاوت نگذاشت، بیداری ملل مشرق را ببینم. دست جهالت فرصت نداد، صدای آزادی از حلقوم امم مشرق بشنوم. ایکاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعهء مستعد افکار ملت کاشته بودم چه خوش بود تخمهای بارور مفید خود را در زمین شوره‌زار از سلطنت فاسد نمی‌نمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید هرچه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانهء من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت. همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت. امیدواری‌ها به ایرانم بودند. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. با هزاران وعد و وعید به ترکیا احضارم کردند، این نوع مغلول و مقهورم نمودند. غاقل از این که انعدام صاحب‌نیت اسباب انعدام نیت نمی‌شود صفحهء روزگار حرف حق را ضبط می‌کند. باری من از دوست گرامی خود خواهشمندم، این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلک‌های ایرانی من برسانید، و زبانی به انها بگوئید: شما که میوهء رسیدهء ایران هستید برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زده‌اید از حبس و قتال نترسید. از جهالت ایرانی خسته نشوید. از حرکات مذبوحانهء سلاطین متوحش نگردید. با نهایت سرعت بکوشید. با کمال چالاکی کوشش کنید. طبیعت بشما یار است و خالق طبیعت مددکار. سیل تجدد به‌سرعت به‌طرف مشرق جاری هست، بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنی هست. شما‌ها تا می‌توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمع اشخاص. شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میانه سعادت و ایرانی سد سدید گردیده کوشش نمائید نه در نیستی صاحبان عادات. هرگاه بخواهید به اشخاص مانع شوید وقت شما تلف می‌گردد، اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید باز آن عادت دیگران را بر خود جلب می‌کند. سعی کنید موانعی را که میانهء الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمائید. گول عوام‌فریبان نخورید.

منبع: تاریخ بیداری ایرانیان به قلم ناظم‌الاسلام کرمانی


اما کو گوش شنوا!؟ حیف بیش از صدسال گذشت و کسی حرف گوش نکرد و نمیکند. هنوز سعی میکنند، تخمهای مفید در زمین شورزار قدرت فاسد بکارند. ترس جای خود دارد و زود خسته! اشخاص قلع و قمع و تعویض می‌شوند و اصول با چهره و نمایی دیگر یا تازه می‌مانند. موانع رفع نشد که هیچ بلکه موانع دیگر و بیشتر ساخته شد! نه فقط هنوز گول عوام‌فریبان می‌خوریم، بلکه کارشان آسانتر کرده و خودمان خودفریبی میکنیم تا مجبور به کوشش نشویم!!!




فراموش نمی کنیم و نمی بخشیم

مدارک مستند: افشاگری پدر و مادر اکبر محمدی در مورد قتل فرزندشان


از تارنمای ایران ب ب ب



بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران در رابطه با مرگ نابهنگام اکبر محمدی فعال دانشجویی در زندان اوین
البته "مرگ نابهنگام" را قتل بخوانید!

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۵

تو آلمان هستی! در پیرامون جام جهانی (با تاخیر)

چندی قبل از جام جهانی، دولت توسط رسانه‌ها تبلیغ کردند: تو آلمان هستی!

- دولت آلمان مالیاتها را زیاد کرد. تو آلمانی (و من سودبرش)


- شرکت آلیانس ۴،۴ میلیارد یورو سود خالص زد و این رکوردی در طول تاریخش هست. نتیجه: اخراج ۷۵۰۰! تو آلمانی و بیا روح همبستگی داشته باشم! (زحمت و گرفتاریاش مال تو، سود و منفعت و قدرتش مال من)


- بانک آلمان (بانک خصوصی)، بانک برلین (بانک ملی یل بهتر بگویم بانک دولتی) را ۶۸۰ میلیون یورو خرید و قول داد کسی اخراج نکند (!؟). بانک برلین مال شهر برلین بود. بانکداران و سیاستمداران فاسد (یعنی ۹۹،۹۹ درصدشان) اوخر قرن پیش و اوایل قرن جدید با تجارت و سفته بازی کلی پول بالا کشیدند و مثلا بقول خودشان از دست دادند. یعنی از جیب مردم برداشتند و ریختند توی جیب خودشان و در پشت پرده کف دست خود مالیده و در ملع عام گفتند اوخی، متاسفیم!

شهر برلین (یعنی سیاستمدارانی که پول را بالا کشیدند، بنام مردم برلین در نمایندگیشان چنین کردند...) ۲۲ میلیارد یورو ضرر را بعهد گرفت و قرض برلین تقریبا دو برابر شد (آنموقع پنجاه میلیارد یورو و بخاطر نزول و بهره و با توجه به "صرفه جویی" خاص خود، کنون به شصت میلیارد یورو رسید، قابل توجه این قرض فقط و فقط مال شهر برلین هست و بقیه آلمان حسابشان سوا و داستانی دیگر). شهر برلین برای نجات بانک برلین در سال ۲۰۰۱ میلادی مبلغ ۱،۷۵ میلیارد یورو به بانک داد (به علاوه اینکه اون بیست و دو میلیارد قرض بانک را به خزانه برلین داد). برای گرداخت این پول‌ها و دادن بهره مقروضیه، بودجه‌ها کم کرد، از مهد کودک تا دانشگاه، از سمفونی تا موزه‌ها، از استخر تا باغ وحش، از ... تا ...!

استخر و موزه و باغ‌وحش گران شدند. پروفسورها و معاونین اخراج شدند یا دیگر استخدام نشدند. کتب مدارس پولی شدند. تاتر و سمفونی بستند. و ... و ... و ...

مقروض شدند و پول دادند تا بانک برلین بالاخره سال گذشته دوباره تقویت و بهره‌آور شد. تا با پول مردم سود کردند یادشان آمد که کمیسیون اروپا در سال ۲۰۰۱ بهشان گفته بود که باید بفروشند و مفت و مجانی تحویل سرمایه‌سالاران دادند. تا کنون بیش از ۳۰ میلیارد بدوش شهروندان برلین انداختند و بخاطر نزول حالا حالا تمامی ندارد تا ۶۸۰ میلیون بحساب شهر بریزند و آنهم احتمالا بجیب "پسرخاله‌ها" بریزند ... تو آلمانی (خرجش بگردن تو، صاحبش من)


- یک روزنامه آلمانی حساب کرد، اگر اعضای بدن انسان را تیکه تیکه کنیم و آنانی که بدرد پیوند زدن می‌خورند، مورد استفاده قرار دهیم، انسان ۲۵۰۰۰۰ یورو قیمت دارد.

کمپانی‌های بزرگ وقتی اینرا شنیدند، دستبکار شدند و لابی خود را بکار انداختند و چرخ‌های سیاست چرخید ، صحیح بگویم چرخ‌های سیاست را چرخاندند. قرار هست برای نگهداری اعضای بدن قوانین جدید ثبت کنند و تحت قوانین داروسازی قرار دهند. اگر چنین شود برای نگهداری اعضای بدن به خرج‌های کلانی نیاز هست که هیچ کلینیک و بیمارستان کوچک یا مستقلی توان آنرا ندارد و فقط کمپانی‌های بزرگ (بخصوص داروسازی) می‌توانند تجارت اعضای بدن بعهده بگیرند و این خرج را بهانه قرار داده تا اعضا را گرانتر و سود را کلان کنند. حال نکاتی در پیرامون: در آلمان بخاطر اینکه (به بهانه اینکه) بیمه ها کم آوردند، پرداخت ماهانه مردم بیشتر و اگر دکتر بروند و دارو بخرند باید درصدی از جیب خود پرداخت کنند و پرداخت سالیانه به پزشکان محدود شد. با توجه به این بازهم کم آوردند. داروها ۳۰ درصد گرانتر شدند. تو آلمانی (گرفتاریش مال تو، سود مالی ز گرفتاری‌هایت مال من)

مردم چکار کردند!؟ پرچم سه رنگ سیاه، سرخ و طلایی جمهوری و انقلاب ضد جبار روی دوش خود گذاشتند، شش تا شش تا به ماشین آویزان کردند، خانه خود سه رنگ کردند، از پنجره هواپیما آویزان کردند، به تنبان خود بستند و کلاه و گیسو سه رنگ به سر گذاشته و در هر دست یکی بدست گرفتند و بخیابان ریختند و شعار دادند: بدون هلند می‌رویم برلین!

پرچمی که مهد عدالت بود طبق معمول به بازی گرفته شد و به یک بت بی‌خاصیت و تهی تبدیل کردند!

تو آلمانی و من هم سوارت، دروغ هم نگفتند، وگرنه می‌گفتند ما آلمان هستیم!



اما چه نق میزنم، دولت اسرائیل همهنگام بعد ازینکه از بجان انداختن فلیسطینی ها به هم کیف کرد، از فرصت استفاده کرد تا با بقتل رساندن کودکان ابراز تاسف کند و بهانه بدست مزدوران تروریست بدهد تا آنها هم بهانه ای برای ارتش اسرائیل بتراشند تا با براه اندازه خون و آتش، اقتصاد و سیاست جنگی دوباره گل کند و بذر بکارد.
شایعه هست که تا دو روز دیگر (فعلا)آتش و خون کافی خواهد بود تا بذری که گلها افشاندند، بخوبی خونیاری شود و در پنها گرمای ز آتش سروقت مناصب (وقتی اقتصاد و سیاست جنگ به تته پته افتد) دوباره گل کند!

سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۵

۱۳۵ سالگرد تولد - قسمت دوم

قسمت اول

کارل لیبکنشت (karl liebknecht)

متولد ۱۳ اوت ۱۸۷۱ در آلمان (leipzig)، فرزند ویلهلم (wilhelm liebknecht، در شورش جمهوریخواهان بادن ۱۸۴۹ شرکت کرد و بعد از شکست شورش به سوئیس و از آنجا اخراج و به لندن رفت با مارکس و انگلس دوست شد. در سال ۱۸۶۹ با آوگوست ببل august bebel حزب کارگران سوسیال‌دمکرات آلمان که بعد به حزب سوسیال‌دمکرات آلمان -ح‌س‌آ- تبدیل شد، تأسیس کرد.)، وکیل بود. از سال ۱۹۰۸ عضو سوسیال‌دمکرات مجلس پروس و از سال ۱۹۱۲ مجلس آلمان (reichstag) شد. با رزا لوکسمبورگ (rosa luxemburg) جناح چپ ح‌س‌آ را رهبری می‌کرد. بعنوان یک رادیکال ضد نظامی‌گرایی معتقد بود که سرمایه‌داری و نظامی‌گرایی ارتباط مستقیم با هم دارند. از اعتصاب عمومی برای مبارزه سیاسی طرفداری می‌کرد. وقتی جنگ جهانی اول شروع شد تسلیم انضباط حزبی شد و به وام جنگی رای مثبت داد، اما بزودی در دسمابر ۱۹۱۴ تنها نماینده‌ای بود که ضد وام‌ها رای داد. ۱۹۱۵ جزو مؤسسین گروه بین‌الملل بود که به اتحادیه اسپارتاکوس تبدیل شد. اوایل سال ۱۹۱۶ از گروه نمایندگان مجلس وابسته به ح‌س‌آ اخراج شد و بخاطر برگزاری یک همایش ضد جنگی در ملاعام، به ۴ سال حبس محکوم شد و اکتبر ۱۹۱۸ بخشیده شد. او هنگام انقلاب نوامبر آلمان در تاریخ ۹ نوامبر ۱۹۱۸ روی بالکون قصر برلین جمهوری سوسیالیست آزاد آلمان - بر پایه یک جمهوری شورایی - را اعلام کرد که بی‌نتیجه ماند. همزمان فیلیپ شاید‌من (philip scheidemann ناشر و سیاستمدار ح‌س‌آ - جناح اکثریت) بدون مأموریت حزبی "جمهوری آلمان" را اعلام کرد. با اینکه از او خواسته شد عضو شورای مأموران ملت شود، رد کرد و آخر دسامبر ۱۹۱۸ عضو مؤسسین حزب کمونیست آلمان شد و همراه رزا لوکسمبورگ در راس حزب قرار گرفت. بعد از شکست قیام اسپارتاکوس ضد دولت موقت فردریش ابرتس (friedrich eberts اولین رییس‌جمهور آلمان در جمهوری معروف به وایمار و سوسیال‌دمکرات. ۱۹۱۳‌ بعد از مرگ آوگوست ببل در کنارهوگو هازه hugo haase از جناح صلح‌طلب (پاسیفیست) ریاست ح‌س‌آ را بعده گرفت. ژانویه ۱۹۱۸ رهبری اعتصاب کارگران کارخانه مهمات جنگی را بعهده گرفت و فوری اعتصاب را خنثی و تمام کرد. بعد از استعفای ویلهلم دوم بتاریخ ۹ نوامبر ۱۹۱۸ کارهای نخست‌وزیر را بعهده گرفت و با توجه به مخالفتش با اعلام جمهوری توسط شایدمن ریاست شورای ماموران را قبول کرد و در مقابل مدل شورایی، با به کمک گرفتن نیروهای مخالف جمهوری نظام پیشین، مدل پارلمانی مرکزی را استوار کرد و رییس‌جمهور شد.) در برلین (ژانویه ۱۹۱۹) که سرانش بودند، هردو توسط افسران سپاه آزاد در برلین بقتل رسیدند.

دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۵

مسئله "ما"

اینکه یک دولت و نظام حاکم دینی (از اسلامی تا مسیحی و یهودی و بودایی و ...) توان دمکراسی را ندارد هیچ شکی ندارم، هرکی چیز دیگر میگوید یا خود را گول میزند یا میخواهد دیگران فریب دهد. البته اینکه ادیان در یک نظام دمکراسی میتوانند بکار و به اصول معنوی خود بپردازند تا بطور نسبی با فساد قدرتی و حتی مالی در میان خود و جامعه مبارزه کنند هم شکی ندارم، اما خب فقط به مقداری و بطور نسبی و فقط اگر رهبر افراطی نداشته باشند و یا پیروان مقلد این رهبر افراطی نداشته باشند.

به نظر من کشوری که نتواند سیستم جمهوری را مشروطه کند، هرگز نخواهد توانست سیستمی که به یک فرد منسوب هست (سلطنتی) را مشروطه کند.
ما در ایران، بطور کل در خاورمیانه و جهان سوم سطح دانایی و اگاهی کمی داریم، مفهوم دمکراسی و اتحاد و دست به دست را بد و نادرست تعریف و تعبیر میکنیم و مشکل اصلی ما همین هست و خیال میکنیم اگر همه را زیر یک ایدئولوژی یا شخص یا حزب یا یک فکر جمع کردیم و همه موافق "این" هستند، دمکرات و متحد هستیم. یعنی کاملا برخلاف غرب که همین سعی کرد و بعد فهمید باید با اشخاص و افکار مختلف در کنار هم نشست و به اکثریتی (البته اگر همه بشود عالی خواهد بود) نشان داد که همه با توجه به مخالفت، قبول دارند که دیگران افکار خود داشته باشند و چنین با سیاست و بدون خشونت یک "ما" از اکثریت نسبی ساخته شد. ما هنوز سعی مکینم ظاهر این "ما" را در ایران با زور و دروغ و فریب بسازیم .
نیمخواهم بگویم اینجا زور و زر درمیان نیست، اما حتی اگر شده یک حقوق نسبی و جزئی میدهند تا اکثریت، حداقل احساس بکنند عضو این "ما" هستند.
حتی این احزاب راست محافظه کار اروپا را نگاه کنید، متوجه میشوید که بطور خلاصه میگویند:
»اگر عضو "ما" نبودی، فلانت میکردیم.« یعنی حتی وقتی بهت حمله میکنند، این حس را بهت میدهند که عضو این "ما" هستی. اما حالا ایران: وقتی میگم تو هم عضو "ما" هستی، خفه شو و نگو نیستم وگرنه کارت تمام هست. اگر جرات کنی و نشان دهی که عضو این "ما" ساخته خودشان نیستی که کارت تمام هست.
در تایرخ مشاهد کنیم هر دولتی که با دادن حقوق و مزایا و تضمین حفاظت افکار مختلف توانست مسئله "ما" را با عضویت داوطلبانه مردم، حل کند تا اطلاع ثانوی نجات یافت (حل مشکلات دیگر هم نیاز هست) و هرکی خواست با زر و زور ظاهر این "ما" تشکیل دهد سرنگون شد و یا تا سرنگونی رفت و سیاست خود عوض کرد.
ایالات متحده یک اکثریت نسبی دارد که خود را متعلق به "ما" اش میدانند و بخاطر جمعیت زیاد این اکثریت نسبی فعلا کافیست.
اروپا یک اکثریت مطلق دارد که خود را جزو "ما" اش (اسپانیا فعلا نادیده گرفته شود) میدانند.
ایران در طول تاریخ معاصرش هرچند سعی کرد با زور و زر ظاهری از "ما"ی اکثریتی نشان دهد، اما هرگز نداشت.
و این مسئله "ما" فقط وقتی حل میشود که قبول کنیم افکار و اشخاص دیگر و مختلف نه فقط حق حیات دارند، بلکه از حقوق مانند خودمان هم باید برخوردار شوند. از حق بیان گرفته تا حق زندگی کردن به روش و افکار خودش. البته همانطور که من مجاز نیستم حقوق خود را بهانه برای پایمال کردن حقوق دیگران قرار دهم، او هم چنین اجازه ای ندارد.
و اولین دشمنی که باید درین راه شکست دهیم، ترس هست. ترسی که باعث شده و میشود فرصت طلبان از آن سوءاستفاده کرده و یک "ما" ظاهری که هیچ حس همبستگی ندارد، بپا کنند تا سود مالی برده و ببرند، حتی و بخصوص با فدا و فروش آینده جامعه.
برای اینکه نگذاریم از ترسمان اسفاده شود، اگاهی و بردباری لازم هست. هرکی خواست جلوی آگاهیت را با زور و سانسور بگیرد، و هرکی تو را از بردباری در مقابل همنوعت منع میکند، دشمن واقعی تو و آینده جامعه هست.
اگر نگذاریم ترسمان رهبرمان شود، اگر همه با هم با افکار و عقاید مختلف دست به دست هم دهیم، هیچ شخصی، حزبی، دولتی و سرمایه سالاری توان ایستادگی در مقابل "ما" ندارد. این را تاریخ نشان داده، فقط باید مسئله "ما" را حل کنیم و انهم با آگاهی و بردباری و دادن حقوق و مزایای مساوی به همه!!
آزاده و تا توانت مستقل باش
تا آزادی مطلق و استقلال نسبی *


* من به تو نیاز دارم و تو به من نیاز داری، وقتی این را بدانیم و قبول کنیم و حقوق همدیگر رعایت کنیم، مستقل (نسبی) هستیم. اما وقتی تو اینرا ندانی و من هم نادیده بگیرم و سوءاستفاده کنم و حقوقت زیرپا بگذارم، بنده و وابسته هستیم.
استقلال مطلق از بشر منجر به تنهایی و استقلال مطلق هم منجر به مرگ خواهد شد!

پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۵

۱۳۵ سالگرد تولد - قسمت اول

رزا لوکسمبورگ rosa luxemburg

۵ مارس ۱۸۷۱ میلادی در یک خانواده تاجر در لهستان (zamość) بدنیا آمد و اقتصاددان (اقتصاد ملی) بود. ۱۸۹۴ عضو مؤسس حزب سوسیال‌دمکرات لهستان-لیتوانی بود. ۱۸۹۸ ملیت آلمان را گرفت و به برلین رفت. او رهبری جناح انقلابی حزب سوسیال‌دمکرات آلمان را بعده گرفت. مخالف این بود که جنبش کارگری فقط از راه مجلس به اهدافش برسد و اتحادیه‌های کارگری به دست زدن به اعتصابات صنفی محدود باشند و از اعتصابات توده‌ای و سیاسی طرفداری می‌کرد. با همه اینحال طرح لنین از کادر حزبی و دولت مرکزی بلشویکی را نپذیرفت و اصول دمکراتیک سوسیالیسم را برنامه‌ریزی کرد: "آزادی، همیشه آزادی دگراندیشان هست."
۱۹۰۵ و ۱۹۰۶ در انقلاب روسیه در ورشو شرکت کرد و از ۱۹۰۷‌تا ۱۹۱۴‌در مدرسه حزب سوسیال‌دمکرات آلمان (SPD) تدریس کرد. ۱۹۱۳ اثر عمدهء اقتصادی او بنام »انباشتگی سرمایه« (die akkumulation des kapitals) نشر شد. با احساسات کارگری بین‌المللی و رادیکال ضد نظامی‌گرایی در مقابل جریانات ناسیونالیسم، حتی در داخل خود حزب سوسیال‌دمکرات آلمان (ح‌س‌آ)، قرار گرفت. بعد از بروزجنگ جهانی اول برای مبارزه با سیاست "صلح خانگی" ح‌س‌آ با کلارا ستکین (clara zetkin)، فرانس مهرینگ (franz mehring) و کارل لیبکنشت (karl liebknecht) گروه بین‌الملل را تأسیس کرد. حاصل این گروه ۱۹۱۷ اتحادیه اسپارتاکوس (spartakusbund) و آخر ۱۹۱۸ حزب کمونیست آلمان (KPD) بود. هنگام جنگ تقریبا تمام وقت در زندان بود. ۱۹۱۸ هنگام انقلاب نوامبر آلمان از شوراهای کارگران و سربازان حمایت کرد. »پرچم سرخ« (rote fahne) را بعناون روزنامه حزب کمونیست آلمان (ح‌ک‌آ) تأسیس کرد. برنامه حزبی ح‌ک‌آ را طرح‌ریزی کرد و با کارل لیبکنشت رهبری آنرا بعده گرفت. بعد از شکست خوردن قیام اسپارتاکوس (ژانویه ۱۹۱۹) که سرانش بودند توسط افسران سپاه آزاد در برلین بقتل رسیدند.



مربوط به پست آیینه جهان:
ویدیو را پیدا کردم و دوباره نگاه کردم.
هی عقب و جلو هم کردم. از هشت مصاحبه دو تاش قابل فهم نبود و بقیه شش تا هم جعلی بودند.
حرف از هفتده میلیونی که او را از میان خود انتخاب کردند بود. خب امکان دارد در هنگام خنده و شاخ درآوردن من مابین siebzehn و siebzig اشتباه کرده باشم و بعید نیست که اشتباه از من بود.
اما در مورد دعوی او با آخوندها درمورد تماشاچی زن در استادیوم، آنچه که من در تلویزیون دیدم و این ویدئو کلی فرق هست. اون صحنهء زنان تماشاچی بطور کل حذف شد و گفتند: وقتی میخواست خانمها را هم بعنوان تماشاچی ورزش مردان به استادیوم راه بدهد، رهبر روحانی از او خواست عقبنشینی کند، با اینکه مجبور شد تسلیم شود، برنده از ماجرا بیرون آمد.
اما بدون شوخی آنچه من دم صحبی در تلویزیون دیدم، همانی بود که دفعه اول دیدم و این تفاوت مانند تفاوت هفتده و هفتاد نیست که بگم اشتباه من بود.

چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۵

رسوائی انرون (enrongate) قسمت آخر

(...)
(...)
همانطور که در مورد انرون مدیران قبل از ورشکستگی فوری سرمایه‌ها بالا کشیدند و سود فراوان بردند، بوش پسر سهام خود را یک میلیون دلار فروخت، آنهم چند هفته قبل از اینکه شرکت هارکن با شروع جنگ اول "امریکا" و عراق "بظور شگفت‌آورد" ورشکسته شد. همانطور که انرون منبع اصلی اهداء مبارزات انتخاباتی بوش پسر بود، سرمایه‌گذاران هارکن هم مهمترین سرمایه‌ دهندگان پدر بودند. همانطور که در انرون پرونده‌های مربوط به انتقال نادرست سرمایه و کلاه‌برداری‌ها گم یا بهتر بگویم نابود شدند، بوش پدر از بازرسی معاملات خلاف قانون (Insider-Deals) هارکن جلوگیری کرد، و پسر هم کار را یکسره کرد و قانون »Freedom of Information Act« (قانونی که به شهروندان آمریکا اجازه می‌داد به اطلاعات جمع‌آوری شده توسط نمایندگان دسترسی داشته باشند) رقیق کرد (۶) و نشر پرونده‌های آنزمان را ممنوع کرد. معلوم هست که با زور و زر وارد کردن مردان بوش به شرکت‌های تولیت و امانت که کلاه‌برداری انرون (۷) را باید بازرسی می‌کردند و کنند، باعث شده که به نتیجه‌ای نرسند یا بهتر بگویم به نتیجه مطلوب "دولتمردان" برسند. البته این کلاه‌برداری چنان طنین کرد که بایستی چند نفر قربانی می‌شدند. اواخر ماه مه ۲۰۰۶ دو مدیر درجه بالای انرون Jeffrey Skilling و Kenneth Lay به جرم "تقلب سهام" در دادگاه (آمریکا) گناه‌کار شناخته شدند (وقتی اینرا می‌نوشتم هنوز معلوم نبود به چه مجازاتی محکوم خواهند شد و تازه محکوم هم بشوند، می‌دانیم که بخشیده خواهند شد. اولین بار نیست که چنین اتفاق افتاده است.)

Tom Flocco و Michael Ruppertدر قسمت سوم سودهای مرگ (۸ Profits of Death) مشاهبات دیگری هم را بررسی کردند. برای آنها مورد هارکن، »مادر همه انرون‌ها« هست. دو بانک،Faysal Islamic Bank of Bahrain وKuwait Finance House، که آنموقع در سوداگری هارکن سهیم بودند که در لیست بنگاه‌های مشکوک به سرمایه‌گذاری در ترور هستند –البته فقط در لیست بازرسان اروپایی. البته از برنامه محدودیت حساب‌های بانکی بوش در امان ماندند. دو بانک مظنون حساب‌های رابطی خود را نزد آن بانک بزرگ بین‌المللی دارند که شعبهء آمریکایی‌اش، A.B.Brown، در رابطه با سفته‌بازی‌های نامعمول قبل از یازده سپتامبر (۹) کمی مورد توجه قرار گرفت: بانک آلمان Deutsche Bank

یک نکته برای فکر: بانک آلمان که ده‌ها سال این یک نام داشت و همه کارها و تجارت و ... با همین یک نام می کرد (البته مانند همه غول‌ها صاحب شرکت‌های دیگری با نام‌های دیگر بود، اما نام ثبت شده صاحب این شرکت‌ها و اسم روی حساب‌های بانکی شخصی و تجاری و شرکت‌ها و بورسی و ... یک اسم بود و آنهم بانک آلمان شرکت سهامی)، درین چند سال اخیر بخش‌های خود از هم جدا کرد، پسوند و پیشوندهای مختلف به اکثرشان داد و پیشوند و پسوندها هم بعد از چند سال عوض کرد!!!

(۶) http://www.sfgate.com/cgi-bin/article.cgi?f=/chronicle/archive/2002/01/06/ED125108.DTL

(۷) http://www.guerrillanews.com/corporate_crime/doc286.html

(۸) http://www.fromthewilderness.com/free/ww3/01_09_02_death_profits_pt3.html

(۹) http://mitglied.lycos.de/gilemard/doc/conspiracy16.pdf


مبنی بر مقالات ماتياس بروکرز



تومار درج شده در پست قبلی فراموش نوشد!


از آلمان
محبوبترین دشمن آلمانی: همسایه!

آلمان کشور مهاجرت:
آلمانی ۸۱٪
آلمانی (مهاجر یا فرزند مهاجر) ۱۰٪
خارجی ۹٪
بیش از ۱۵ میلیون دارای زمينهء مهاجرتی (واژه انتخابی آلمان)
نکته جالب توجه دیگر این هست که تیم ملی فوتبال آلمان هم با داشتن پنج بازیکن که مهاجر یا فرزند مهاجر هستند، هم ۲۰٪ با زمینهء مهاجرتی دارد.
منبع: ادارهء فدرال سرشماری آلمان و "روزنامه"



تکرار تاریخ یا ایجاد پادگان جدید برای ترور بنا بر فلسفه دولت امریکا: "فقط یک دشمن قوی، دشمن خوبی هست!"
بعد از سا‌‌ل‌ها ترور و اغتشاش توسط گروهان مسلح، منجمله گروهانی که توسط غرب و دیگران مسلح شده و تعلیم دیدند، گروه مسلح "امنیه شریعت" -با حمایت مالی و فکری از قشر متوسط و جانی از قشر پایین- که چندی پیش با به آتش کشیدن یک استودیو دوبله فیلم‌های هندی با حکم دادگاه شرعی که فیلم و موسیقی و رقص در اسلام حرام هست، معروف شده بودند، موگادیشو را تسخیر و بقیه گروهان مسلح را به فرار وا داشتند و با برپایی دادگاه‌های شرعی، شروع به پیاده ریزی نظم شیوخ کردند تا بنام منفعت معنوی، بخر و بخور و بمیر، منفعت مالی داشته باشد و سرمایه‌سالاری اسلامی با "ثبات" برقرار شود.
نخیر این اخبار تکراری چند سال پیش نیست و موگادیشو هم شهری در افغانستان نیست. بلکه دیروز در سومالی.
گروه مسلح "امنیه شریعت" گروهان مسلح تحت حمایت آمریکا را شکست داد و پایتخت را تحت کنترل خود در آورد و فوری دست دوستی بطرف مهره‌های امریکا دراز کرد. دولت موقت سومالی هم که تابحال نتوانست مقر خود در موگادیشو را تسخیر کند، فوری چهار وزیری که بیشترین مقاومت در مقابل افراطیون اسلامی کرده بودند، اخراج کرد.
آشنا بنظر می اید، بدجوری آشنا بنظر می آید!




از ایران و جهان:
حدس بزنید بعد ازینکه چندروز پیش آقای خامنه‌ای، غرب را با بحران نفت تهدید کرد، کی ازین سخنان سود برد!؟ ... هان ... کی ... ملت غیور ایران؟ ... نخیر! ..آقای خامنه ای؟؟ ... نمیدانم، با اینکه بعید نیست، اما فکر نکنم... شاید دوربریهایش و خودش هم غیر مستقیم!
این حرفها نزده، سرمایه سالاران غولهای نفتی، همانی که ایشان استبداد جهانی مینامد و میخواهد فلان و بسار بکند، فوری قیمت محصولاتش خود را بالا بردند!
جمله ای که از اخراج کارگران و کم کردن حقوق و مزایا و استثمار بیشتر ارزش داشت.
این سخن بهانه قرار دادند تا نفت گران کنند. با اینکه همه میدانند ایران توانایی بستن چاه‌های نفت خود ندارد، با اینکه می‌دانند فقط بلوفی بیش نیست و اگر ایران چنین کند در عرض سه هفته ورشکسته خواهد شد و سقوطش حتمی هست. اما میدانیم که اکثریتمان هر دروغی که به نفع خود خیال کنیم، فوری باور میکنیم.
فکر کنم این بیشتر باعث خشنودی بوش و لابی نفت شد تا اینکه آنچه امروز رسانه ها گفتند:
"بوش از جواب مثبت ایران ابراز مسرت کرد"

سه‌شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۵

آیینه جهان

آخر هفته مجله تلویزیونی آیینه جهان (weltspiegel) صدا و سیمای آلمان (دولتی) را داشتم نگاه می‌کردم که قسمتیش درباره دکتر احمدی نژاد بود. خجالت نکشیدند و مثل صداوسیمای قمحوری صدای اصلی را خفه نکرده، ترجمه را جعل کردند. مانده بودم که چقدر ما ایرانی جماعت برایشان بی‌اهمیت هستیم که بفدای سرشان بود فارسی زبانی متوجه جعل شود.
چندین مصاحبه با مردم معمولی نشان دادند و یک چیز و هرچیز میگفتند، جنان ترجمه میشد که انگار همه طرفدار سیاست و خود دکتر هستند.
یک خانمی با چشم گریان داشت غصه و گرفتاریش می‌گفت که در ترجمه شد حداقل یکی هست به حرفهایم گوش دهد.
یک صحنه که اصلا و ابدا ربطی به مسئله نداشت: پیرزنی داشت رخت آویزان می‌کرد و می‌گفت که یکروز میبینمش و یکروز نمیبینمش و این بستگی دارد به ... که تبدیل به تعریف و تمجید آقای دکتر شد.
و ...
ازین چندتا مصاحبه که همه بدون استثنا جعل و غلط ترجمه شده بودند فقط آخری کمی از رییس‌قم‌حور حمایت کرد.
یک اخوند که فقط گفت، درست هست که کسی نمیشناسدش اما باید بهش وقت داد و دید چکار میکند و بعد قضاوت کرد. این درست ترجمه شد اما و البته بهش جملاتی اضافه کردند که ایشان هم طرفدار سیاست "هسته‌ای" رییس‌قمحور هستند.
البته فقط مصاحبات را جعل نکردند، بلکه دروغهای قم‌حوری را تکرار و اخبار را هم جعل کردند:
احمدی نژاد با آخوندها دعوایش شد. او به خانم ها اجازه ورود به ورزشگاه ها را داد - تصویر صحنه: خانمها نشسته در جایگاهی مانند تریبون تماشاچیان ورزشگاه. گفتم مانند، بخاطر اینکه فقط نشان داد خانمها در جایگاه پله مانندی نشسته‌اند، حالا استادیوم ورزش بود یا نبود، ورزشکاران مرد بودند یا زن و ... نشان نداد - اما بعد از مدتی آخوندها این اجازه را لغو کردند و خانمها دوباره ورودممنوع شدند. درحالیکه می‌دانیم رییس‌قم‌حور فقط یک پیشنهادی کرد که رد شد و او هم خیلی خوب می‌دانست که رد خواهد شد، چنین پیشنهاد کرد.
بعد هم با کمال وقاحت دروغ "حماسه سوم تیر" تکرار کردند:
هفتاد میلیونی که انتخابش کردند ....
خلاصه اصرار داشتند و کردند و شما و ما و من نه فقط دوستش داریم و اگر هم دوستش هم نداریم، حامی سیاستش هستم!!!

خیال نکنید که تابحال مچ این مجلات رسانه‌های دولتی را نگرفته‌اند! چندین بار گندش درامد که جعل می‌کنند و دروغ می‌گویند و البته از رو نمیروند.

چرا هم از رو بروند وقتی می‌دانند که ما از رو نمیرویم و با خیال راحت و با اینکه میدانیم دروغ می‌گویند، باور خواهیم کرد ...



دانشجویان زندانی را آزاد کنیم!

این هم تومار خطاب به نهادهای مدافع حقوق بشر و اتحادیه های کارگری!

لطفا امضا و پخش کنید!

جمعه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۵

فوتبال در چنگال فیفا!


پرت کن توش ... گـــــــل!

پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۵

رسوائی انرون (enrongate) قسمت دوم

اما کنون دیگر نیازی به صورت جلسهء دیپلمات‌ها نیازی نیست تا متوجه شویم که دستور جلسه اصطلاح "جنگ ضد ترور" فقط یک کلمه هست: نفت! حمید کرزای که در کنگره بن (پایتخت قدیم آلمان فدرال) به ریاست‌جمهوری دولت موقت افغانستان انتخاب شد و چند سال بعد هم در "انتخابات" افغانستان برنده شد، "انتخاباتی" زیر پوشش سربازان تحت فرمان رییس‌جمهوری که در "انتخابات" اول خود با دوز و کلک در کشوری با نظم انخاباتی برنده شد تا چه برسد رای‌گیری در یک کشور بدون ناظر ناظم، مشاور شرکت »یونوکال Unocal« (۴) در مذاکراتشان برای ساخت خط‌لوله نفت با دولت طالبان "بود". کمیسر ویژه افغانستان بعد از سقوط طالبان، خلیل‌زاد (متولد کابل، شهروند آمریکا) سال‌ها در لیست حقوقی غول بین الملل نفت در یوستون (Houston) قرار داشت. او منشی کشوری (پایه دو) بوش پدر بود و بعنوان مرد یونوکال از اواسط دههء ۹۰ میلادی قرن پیش بطور مؤثر در مذاکرات خط‌لوله نفت با طالبان سهیم بود. در سال ۱۹۹۷ میلادی، وقتی نقض حقوق بشر توسط رژیم طالبان کاملا آشکار بود، او در واشتگتن پست نوشت:

»طالبان بنیادگرایی ضد آمریکایی مانند ایران را اجرا نمی‌کنند. ما باید خواستدار به رسمیت شناختن این عمل باشیم و کمک بشردوستانه و حمایت بین المللی برای ساخت اقتصادی ارائه کنیم. برای آمریکا وقتش هست که دوباره فعال شوند.«

البته هنگام اولین کنفرانس مطبوعاتی خود در کابل لحن خلیل‌زاده عوض شد و طالبان را ضامن و بانی ترور جهانی نامید و اعلام کرد که امریکا تا نابودی آنها و شبکه القاعدهء بن لادن به عملیات خود ادامه خواهند داد. عجب شانسی آوردند که بن لادن را گیر نیاوردند تا عملیات ادامه یابد و اگر هم گیر بیاورند، مزدوران دیگری صف ایستاده‌اند! البته بایستی مقر سازندگی خط‌لوله نفت کاملا از تروریست مخالف و خرابکار خالی شود. اینکه اهمیت ساخت و بهرهء تاجران در وحلهء اول قرار دارد و نه آزادی جهان از دست تروریست‌ها، تصرف جمعی شغل‌های درجهء یک در دولت، و سفارت آمریکا نشان می‌دهد.

مدارک دیگر که نشان داد دستور جلسه جنگ افغانستان و عراق با نفت نوشته شده و روابط سیاست بوش و تجارت نفت را آشکار کرد، افتضاح انرون (»Enrongate«) بود. این ماجرا که بزرگترین ورشکستگی تاریخ امور مالی آمریکا بود، دوباره افکار عموم را مستقیم بسوی باتلاقی از دسیسه‌های قوم و خویش‌پرستی، فساد، کلاه‌برداری و شیادی – که بوش پسر خیال می‌کرد بعد از پیروزی مشکوکش با کمک جنگ ضد ترور ز افکار زدوده است – می‌برد و دوباره متوجه معاملات محرمانه و خلاف قانون(۵) بوش اوایل دهه ۹۰ میلادی قرن پیش وقتی مدیر شرکت »Harken Energy« (یک شرکت اکتشاف نفت) بود، می‌کند.

ادامه دارد...
(۴) http://unocal.com

(۵) بعنوان کارمند یک شرکت (insider) که از مسائل و کارهای محرمانه شرکت خبر داری، مجاز نیستی از انان برای بهره‌بردای شخصی استفاده کنی.



معرفی یک وبلاگ:
قلم خوشی که خوشایند همه نیست.
وبلاگ جهاد
وقت کردید همه داستانها بخوانید!

سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۵

دسيسه مرکز تجارات جهانی قسمت ۳۱

رسوائی انرون (enrongate)/ قسمت اول


چند ماه طول کشید تا رسانه‌های آمریکا خود را محبور دیدند در مورد داستان جون اونیل (John O'Neill) (۱)، مامور دستگیری تروریست‌ها که چون از تعقیبش بدنبال بن لادن جلوگیری شد، استعفا داد و یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ در برج‌های دوقولو کشته شد، گذارش دهند. حتی سی‌ان‌ان که تمام وقت "حقیقت" دولتی را پخش می‌کرد، در این مورد و درباره کتاب Jean-Charles Brisard & Guillaume Dasquie: Bin Laden - la verite interdite (۲) که این ماجرا را افشا کرد، بحث کرد. البته اگر بشود بحث نامید.

سی‌ان‌ان در مورد ماجرا از ریچارد باتلر (Richard Butler)، بازرس سابق سازمان ملل، کارمند کنونی انجمن-راکفلر »شورای روابط خارجی (Council on Foreign Relations)«، بعنوان متخصص پرسجو کرد. او هیچ سعی نکرد که قضایات کتاب را نفی یا نقد کند. بخصوص وقتی بریسارد و داسک به نقل قول از جون اونیل اظهار کردند که مانع دستگیری بن لادن شدند تا منفعت نفتی آمریکا بخطر نیفتد. بخاطر همین بعد از ضربات تروریستی به پادگان آمریکا در عربستان سعودی و ناوجنگی »Cole« از جستجوی اونیل و ماموران اف‌بی‌آی در عربستان سعودی و یمن بدنبال مقصرین، جلوگیری کردند. و نمایندگان آمریکا در مذاکرات-خط‌ لولهء نفت با دولت طالبان، پیشنهاد طالبان برای استرداد بن لادن به امریکا را رد کردند، چونکه نی‌خواستند به افغان‌ها سهم بیشتری از درآمد خط لولهء نفت بدهند. باتلر در مصاحبه با سی‌ان‌ان (۳) در این مورد گفت:

»آنطرف نفت هست، و این یک چیز بنیادی هست. ما نباید از این واقعیت اساسی چشم‌پوشی کنیم. چمعیت ایالات متحده ۵٪ جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند و ۴۰٪ نفت جهان را مصرف می‌کنند. بخاطر همین نفت اینقدر اهمیت دارد ... و ذخایر نفتی مهم در آسیای مرکزی موجود هست و بهترین راه آنان را برای رساندنش به دریا، ساختن خط لوله در افغانستان هست. این یک شبکه هست، و من گمان دارم که همهء پیش‌آمدها را به ما گذارش نمی‌دهند. انکار خواهند کرد، ادعا خواهند کرد که جلسات معین اتفاق نیفتادند، درحالیکه واقعا اتفاق افتادند. جالب‌توجه‌ترین موضوعی که این نویسندگان فرانسوی گذارش دادند، این هست که توانستند اسناد بایگانی را مشاهده کنند. ما نتوانستیم دقیقا متوجه لهجه‌شان شویم، اما من می‌دانم چه مقصودشان چیست: آنها به صورت جلسهء مکالمات دیپلماتیک دسترسی داشتند.«

(بنا به گفته ماتیاس بروکرز این نقل قول از باتلر در تاریخ ۱ ژانویه ۲۰۰۲ ساعت دو بعد از ظهر به وقت اروپای مرکزی در صفحه سی‌ان‌‌ان قرار داشت و ساعت چهار بعد از ظهر بدون هیچگونه اظهارنظری پاک شد و هرچه با گوگل هم بدنبال مصاحبه اصلی گشت، دیگر پیدا نکرد. چونکه خود من صدها بار شاهد عینی چنین عملی توسط رسانه‌ها بودم -آری، حتی رسانه های غربی، بخصوص در مورد مسائل ایران و اعتراضات مردم از رژیم ایران در خفی نگه داشته میشوند و اگر اشتباهی راه پیدا کند، فوری برداشته میشود. چنین اکثریت مردم افکار بسته به دهان رسانه های وابسطه، خیال میکنند: رژیم ایران، نماینده مردم ایران. جوابشان هم: اگر مخالفند، پس چرا مردم تظاهرات و اعتراض نمیکنند!!! - و هستم که چگونه اخبار، گذارش و اظهارنظرها بعد از ساعتی ناگهان ناپدید می‌شوند و اینکه گوگل با هر دولت و نظام و قدرتی کنار می‌آید، حرفش قبول دارم.
آخرین مورد هم که من متوجه اش شدم، زدو خورد دانشجویان در روزهای اخیر بود که گذارش اولی ایسنا ناگهان ناپدید شد و بجایش نقل قول از یک نظامی که فقط بیست سی نفر بودند ...)


(۱) دسیسه مرکز تجارت جهانی قسمت بیست و سوم
(۲) http://www.bushwatch.net/bush.htm#feature
(۳) http://www.cnn.com/TRANSCRIPTS/0201/08/ltm.05.html

مبنی بر مقالات ماتياس بروکرز

جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

مبارکه


با اینکه برلین دو ایستگاه مرکزی قطار دارد (شرق و غرب)، بعد از هفتصد میلیون یورو و با شش سال تاخیر، ایستگاه مرکزی جدید در نزدیکی کاخ نخست وزیری و یکی از بزرگترین استگاه‌های دنیا، امروز افتتاح خواهد شد.
خب چی میشود گفت: مبارکه!




هنوز استادیوم‌ها ، اسم محله، ورزشکار و اشخاص سرشناس داشتند. فقط اشتوتگارت بود که اسمش کمی شرکتی بود: گوتلیب دایملر. خب عیبی نداشت، بغیر ازینکه موسس شرکت بود، یک مخترع هم بود و خب مرسدس بنز هم حتما پولی برای مرمت داده بود و هیچکس عیبی ندید که اسمش از محله به اسم یک مخترع عوض شد.
هیچ ایرادی!؟ الان خیلی از استادیوم‌های تیم‌های نامدار اسم شرکت‌ها را رویشان گذاشتند، از آبجوسازی تا سرویس اینترنت و نکته جالب دیگر هم این هست که قبلا استادیوم فلانجا یا استادیوم (ورزشگاه) بساری بود ، الان "اسم شرکت-آرنا".
arena میدان مسابقات روم باستان بود. جایی که اربابان برای مشغولی و سرگرمی و دلخوشی بندگان خود، عده‌ای را با وعده‌های مختلف و به زور و با زر به جان همدیگر می‌انداختند، تا بندگان را با نان و بازی، راضی و قدرت و ثروت خود بیشتر کنند. هیچ ایرادی ندارد!؟
یاد بچگی‌هام افتدام، وقتی فیلم "robocop" را دیدم. می‌خندیدم و می‌گفتم که یکنفر چقدر باید موادمخدر برداشته باشد تا چنین داستانی به مغز خرابش برسد؟ مگه شهر هرت هست تا شرکت خصوصی صاحب شهری شود و اسمش عوض کند.
چندی هست که کتابخانه دانشگاه دیگر داخل ساختمان مرکزی نیست. در یک ساختمان خارج از دانشگاه هست. وقتی می‌خواهی واردش شوی، بالای ورودی با خط بزرگ و واضح نوشته:
"VOLKSWAGEN-Haus Universitätsbibliothek"
وقتی کتابخانه دانشگاه اسم شرکت داشته باشد ... قدم بعدی؟
بگذریم، دلم برای شرکت‌ها می‌سوزد .. اوخــــی ... اینهمه زحمت و پول و حالا ورزشگاه‌هایی که اسم شرکت را دارند و اون شرکت جزو سرمایه‌دهندگان فیفا نیست و قراردادی باهشان نبستند، بایست در ماه آینده اسم خود عوض کنند.
چی می‌شود گفت؟ مبارکه!
در ضمن به دوستانی که در ملع عام و یا در استادیوم می‌خواهند فوتبال ببینند، میگم مواضب باشید که اگر نشان و علامت فیفا یا جام جهانی همراهتان هست فقط لباس‌هایی بپوشید که بی‌نام هستند یا نامشان معلوم نیست و یا عضو انانی هستند که به فیفا پول دادند، وگرنه گرفتاری دارد. گر امان شوخی کونیم، اشانا شوخی پوخی حالی نیه

چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۵

The American Way of War قسمت آخر

(...)
(...)
(...)

با توجه به مسائل غریب درج شده در یک تومار (۸) که سنای امریکا را خطاب کرد و بی‌جواب ماند و آبی هم تکان نخورد، نیاز بشر به حقیقت کردن فرایض ساده دسیسه را متوجه می‌شویم :

الف) خرید هزاران Put-Option شرکت United Airline در روزهای قبل از یازده سپتامبر

ب) معاملات مالی بیش از ۱۰۰ میلیون دلاری (بیش از معمول) در روز یازده سپتامبر که از طریق کامپیوترهای برج انجام شد.

پ) جعبه سیاه چهار هواپیما

ت) با مبایل تلفن کردن مسافرین ربوده شده که در صورتحساب‌ها درج نشده‌اند

ث) کل مکالمه اداره نظم هوایی روز یازده سپتامبر

ج) گذارش شاهدین که گفتند پرواز ۹۳ (پنسیلوانیا) قبل از سقوط، منفجر شد

چ) قسمت‌های هواپیما که در ۱۰ کیلومتری نقطه سقوط پیدا شدند

ح) نقش Unocal در ساخت خط لوله نفت در افغانستان و برنامه‌های انجام شده مربوط قبل از ۲۰۰۱

خ) نقش Carlyle Corporation برای احیای اهداف Unocal و برنامه‌های انجام شده مربوط قبل از ۲۰۰۱

د) نقش وسایل کنترل از راه دور در سقوط یازده سپتامبر

ذ) امکان اینکه جرج بوش قبل از ضربهء یازده سپتامبر خبر داشت

ر) نقش "اتحاد شمال" در فزون تولید تریاک بعد از مداخله ایالات متحده در افغانستان

خب اکثر این سوالات را ما نمیتوانیم جواب دهیم و شک دارم که سران و ساستمداران آمریکا آنرا قانع کننده جواب بدهند. اما در جواب د) احتمالا این وسایل فنی نبودند، فقط می‌ماند که کی واقعا از دور کنترلشان کرد؟ و اینکه آیا اهمیت دارد که پرزیدنت بوش که مترسکی بیش نیست، خبر داشت، شک دارم. بخصوص وقتی در سال ۲۰۰۰، هنگامی که دولتش (دور و بری‌ها و بخصوص به اصطلاح معاونش دیک چنی) با طالبان همکاری می‌کرد، خیال میکرد "The Talibans" یک گروه موسیقی پانک هست ...
اینکه بن لادن مسئولیت را قبول کرد، نشان می‌دهد که توان انجام چنین عملیاتی بدون کمک یا خواست "دیگری" داشت و دارد؟
آیا بعد از اقدامات ایالات متحده، ترور کمتر یا بیشتر شده است؟ دنیا مطمئنتر یا خطرناکتر شده است؟
سوالات زیاد و جوا‌‌‌ب‌ها گنگ!

(۸) http://www.petitiononline.com/11601TFS/petition.html

مبنی بر مقالات ماتياس بروکرز

دوشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۵

The American Way of War قسمت سوم

مردم فوری اخبار رسانه‌ها باور کردند و هیچ شک و تردیدی به خود راه ندادند. این نوع
واکنش جای تعجب ندارد و بخاطر همین یک برنامه شستشوی مغذی عمومی همیشه قابل اجرا هست و می‌باشد. به یک جمعیت شوکه شده نباید اجبار کرد چیزی باور کنند، آنها خواستدار یک توضیح ساده و قابل فهمشان هستند، بهش نیاز دارند. واقعیت هرچه پیچیده‌تر و نامطمئن‌تر برای درک و فهم باشد، جواب‌ها و توضیحات می‌توانند ساده‌تر باشند -وچنین یک فرضیه دسیسه کاملا ساده مؤثرتر خواهد بود(۶). مثل فرضیه دسیسه جهانی القاعده که تا امروز هیچ مدرک قانونی برایش موجود نیست و با همه اینحال این فرضیه به حقیقتی تبدیل شد که آقای پرزیدنت جرج دبلیو بوش محبوبیت خود را مدیون آن هست. و به آمریکا (در نمایندگی سرمایه‌سالاران) مجوز می‌دهد که بدون اعتراض منابع نفتی جهان را تحت کنترل نظامی بگیرد. با "آزادکردن کویت" استحکامات نظامی در خلیج پارس دائر شد، با "آزادکردن افغانستان" یا بنام "نابودی القاعده" در افغانستان و ازبکستان همچنین روا شد و با "آزادکردن عراق" چاه‌های نفت بین‌النهرین را هم زیرنظر مستقیم ارتش سرمایه‌سالاری(۷) آمد. همانطور هم فرضیه دسیسه جهانی یهود که زمامداران دیروزی و امروزی با پخشش، خود را محبوب کردند و می‌کنند و بر کرسی قدرت نشستند.


(۶) بهترین مثال، بزرگترین و باقدمت‌ترین فرضیه دسیسه می‌باشد: خواست و تقصیر خدایان، ارواح و شیاطین بود و هست. هرچه به ماقبل‌تر برگردیم شعور، فهم، درک و آگاهی بشر کمتر بود و چنین ادیان توضیحات ساده‌تری، که قابل درک زمان بود، داشتند!!!
البته این به این معنی نیست که هرکی ادیان را باور نکند آگاه و هرکی ادیان باور کند ناآگاه هست. بلکه منظور این هست که هرچه آگاهی کمتر و وحشت بیشتر فرضیه ساده تری میپذریم (از دینی تا علمی و ایسمی)!


(۷) در تاریخ آمریکا از اول تا امروز ازین ارتش بعنوان ارتش آزادیخواه و گر صحبت ونام برده می‌شود و هنوز هم می‌بریم. اما حالا کمی دقت و چند مثال:
- جنگ استقلال. بنام آزادی و برابری بشر. درحالیکه بعد از پیروزی بومیان هیچ حق و حقوقی نداشتند و آفریقاییان برده بودند. این یک جنگ برای نگه‌داری سرمایه مالکین انگلیسی ساکن آمریکا بود. و جنگ‌های بعدی با حمایت بریتانیا با فرانسه و اسپانیا برای افزایش املاک آنان بود. البته سربازان را نه فقط با زر بلکه با افکار آزادیخواهانه به خدمت گرفتند.
- جنگ داخلی. بنام آزادی بشر و از بین بردن برده‌داری. در حالیکه همان حزب جمهوری‌خواه آبراهام لینکلن تا اواخر دهه شصت قرن بیست میلادی، از دادن حق و حقوق سیاه‌پوستان خودداری کرد. کمی کاوش و جستجو و بعد متوجه می‌شویم این جنگ برای ثبات و حفظ منافع سرمایه‌سالارن صنعتی شمال بر ضد مالکین جنوب بود که در رقابت خود با آنان یک بدی میدیدند و آنهم دادن حقوق به کارگران خود بود، درحالیکه مالکین جنوب از دادن حقوق منزوی بودند. اما چونکه بنام آزادی نمی‌توانستند از دادن حقوق خودداری کنند، ندادن حقوق مالکین جنوب به بدی تبدیل شد. با زور پلیس سعی کردند از دادن حقوق و مزایای بیشتر به کارگران خود شانه‌خالی کردند، بحثی دیگر هست.
- لشکرکشی به آمریکای مرکزی و لاتین در اوایل قرن بیستم در ماموریت united fruit company، برای حفظ املاک و باغ‌های موز.
- دو جنگ جهانی. بنام آزادی اما فقط بعد ازینکه انگلیس و بقیه متفقین حاضر شدند (چاره دیگر نداشتند) مناطق نفوذ خود را به آنان بدهند و نوچه‌گی آمریکا قبول کنند
- جنگ پاناما. بنام مبارزه با مواد مخدر. اما در اصل برای تسخیر کانال و تضمین استقلال سرمایه‌‌سالاران.
- اینها فقط چند مثال بودند. جنگ‌ها و لشکرکشی‌های ارتش امریکا برای حفظ منافع سرمایه‌سالاران و ضد هرنوع مدل و سیستم دیگری که در قدرت و منافع سرمایه‌سالاران تخلل می‌افکند بسیار هستند (از چین، ویتنام، فلیپین، گواتمالا، ایتالیا، یونان،ایران -مصدق-، شیلی و ... و ... و ...) و فقط هرجا مطمئن شدند که مدل و سیستم سراخر با شکست مواجه و یا تسلیم خواهد شد، عقب‌نشینی کردند وگرنه بدترین و فجیعترین دیکتاتوری‌ها را بنام آزادی و دمکراسی با زیرپاگذاشتن دمکراسی و آزادی دائر و تضمین کردند تا منافع سرمایه‌سالاران (بخصوص مقیم امریکا و انگلیس) و سیستم محبوبشان را حفظ کنند.

جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۵

ویدیو پنتاگون، مدرک ثابت کننده یا بیشتر مشکوک می‌کند؟

ببخشید هی بین این قسمت سی پارازیت ول می‌کنم، اما کمی سخت هست، وقتی درینمورد مینویسی و فیلتر برداشته می‌شود، درین مورد نوشتن. هرچند بازم درین مورد مینویسم که در درجه اول نشان میدهد که قم‌حوری دارای تمامی بدیهای غرب بعلاوه هزاران بدی دیگر هم هست و امیدوارم برداشت درست شود که این نه آمریکا و نه ایران بد یا خوب هستند بلکه اعمال و رفتار و سیاست باید وزنه باشند. ایکه ایران یا امریکا بکشد و بزند و حقوق پایمال کند، حق دارد و دیگر حق ندارد، بلکه این عمل هست که ناحق هست.

برسیم به یک مسئله‌ای که نمی‌دانم از خنده بیفتم غش کنم تا رگی پگی پاره بشود یا از عصبانیت بیفتم سکته کنم. نمیدانم این رسانه‌ها یعنی واقعا مارا اینقدر احمق و نادان و خرفت می‌دانند یا اینکه من فقط خیال می‌کنم که ما اینقدر احمق و نادان و خرفت نیستم (با عرض معذرت از بدوبیراه گفتن):
اوایل ۲۰۰۲ پنتاگون عکس‌های دوربین نظارتی خود را نشر کرد و گفت بفرمایید این مدرک برای ضربه هواپیما در پنتاگون (وزارت دفاع ایالات متحده). من عکس‌ها را از صفحه سی‌ان‌ان پایین آوردم، بغیر از مرموز بودن تاریخ که نوشته بود دوازدهم سپتامبر زیر عکس‌ها نوشته بودند:
هواپیما (plan)، انفجار ، انفجار شماره دو تا چهار
من هم تا درد گرفتن چشمم عکس‌ها مشاهد کردم و هواپیمایی ندیدم:
خود قضاوت کنید. این عین عکس‌هایی هست که پنتاگون به رسانه‌ها داد و من از صفحه سی‌ان‌ان دانلود کردم(قبل از اینکه بردارند) و قول میدهم که هیچ دستکاری نکردم:






خلاصه وقتی دیگر حرفی نشد، فهمیدم کاسه‌ای که زیر نمیم کاسه بود، شکست. تا ناگهان چند روز پیش در اخبار تلویزیونی اعلام کردند که بالاخره پنتاگون فیلم دوربین نظارت را به رسانه‌ها داد که ثابت می‌کند، هواپیما به پنتاگون برخود کرده و فیلم نشان داده شد که من هواپیمایی ندیدم و با همه اینحال همه جار و جنجال زدند که فیلم ثابت کرد که انفجار پنتاگون از ضربه هواپیما بود و تنها نقدشان این بود که از خانواده مسافرین اجازه نگرفتند و حتی بهشان خبر ندادند که می‌خواهند این فیلم را پخش کنند.
منو میبین، هاج و واج مانده بودم که اینها چهار سال و چند ماه پیش که نشر کرده بودند و هیچی معلوم نبود و حالا دوباره دارند پخش میکنند و می‌گویند بالاخره و فلان و بسار و ثابت شد و ازین حرف‌ها.
ویدیو را میتوانید اینجا مشاهده کنید!
حالا چند عکسی که من از ویدیو برداشت کردم:
دوربین اول، قبل از انفجار.



سایه یا شمایل بالای به گفته‌شان، هواپیما می‌باشد.
قابل توجه که موازی زمین هست و به بلندی یک وانت یا مینی بوس می‌باشد و با توجه به سایهء ستون‌ها، هواپیما هیچ سایه‌ای نیفکنده است!!!



حالا می‌رسیم به انفجار. صحنه زنده برخورد هواپیماها به برج تجارت جهانی بیاد دارید. انفجار به اطراف بود، اما اینجا انفجار به طرف بالا هست. مواد سوختی (نفت سفید) این هواپیما هم برعکس هواپیماهای برج دوقولو فوری می‌سوزد و شعله‌اش بعد از چند ثانیه خاموش می‌شود:





حال چند عکس از دوربین دوم. نکته جالب اینجاست که می‌گویند، دوربین پنتاگون در ثانیه دو عکس می‌گیرد. میگویند شمایل بالای نوک هواپیما هست. اولین عکس ثانیه ۵۹ ویدیو (ثانیه ۲۲ دوربین دوم) و آخرین عکس ثانیه ۶۰ (ثانیه ۲۳ دوربین دوم) فقط همین نوک را نشان می‌دهند. و انفجار قارچ مانند:





خب حالا چونکه ایدفعه بیشتر و بلندتر داد زدند که ثابت شد، یعنی ثابت شد!؟ منو که بیشتر به شک انداخت.

برای من نظامهای ایران و آمریکا اعمالین یک دسیسه هستند و بازهم میگویم قم‌حوری == آمریکا به توان صد و بخاطر همین بندگی و دیوارها و خط قرمزها و دروغ‌ها و خشونت‌ها و برخوردها و ... و ... در ایران محسوستر و سنگینتر و ناگوارتر هست!

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۵

دسيسه مرکز تجارات جهانی قسمت ۳۰

(...)
The American Way of War قسمت دوم
فقط با این نوع تخدیر هوش می‌توان بیتفاوتی و جهالت رسانه‌ها، بخصوص در سال‌های اول جنگ، در مورد قتل کودکان، زنان و مردان در افغانستان و عراق را توضیح داد. حتی کنون هم گر جهالت را بکنار گذاشتند، اخبار قتل خانواده‌ها را بدون احساسات کوتاه درج می‌کنند و با توجه به عکس شکنجه و آزار، فقط با حرارت از لزوم شکنجه در مقابله با ترور سخن می‌گویند. همان رسانه‌هایی که یازده سپتامبر ۲۰۰۱ از قتل بی‌رحمانه "۷۰۰۰" بیگناه کاملا شکه شده بودند، بعد اخبار اینکه مقتولین فاجعه برج‌های دوقولو تقریبا ۲۴۰۰ نفر بودند درحالیکه مقتولین "جنگ ضد ترور" روز بروز بیشتر می‌شوند، نادیده گرفتند. اما خبر قتل اولین سرباز آمریکایی در توسط آتش دشمن در دنیا پخش شد. بنا بر آمار چند ماه اول جنگ یک سرباز قربانی در مقابل ۴۰۰۰ غیرنظامی مقتول قرار گرفته بودند. ۱۹ نفر متهم به تروریست بودن که یازده سپتامبر رکورد ترور در کاری‌ترین قتل را بدست آوردند (۱۹ به ۲۴۰۰)، چند هفته بعد آنرا از دست دادند (۱ به ۴۰۰۰). و راه جدید، راه جنگ آمریکایی (American Way of War ۳) تضمین می‌کند که این رکورد را بزودی از دست ندهند.

از کلانتری که در تعقیب جنایتکاران شهری را با خاک یکسان می‌کند و بجای دستگیری مقصرین شهروندان را تک تک می‌کشد، چه انتظار باید داشت؟ همکارانش در نقاط دیگر که با یک همچین کلانتری "همبستگی نامحدود" اعلام می کنند، چه بشری هستند؟ و چگونه کارتل رسانه‌های وابسته بکش بکش قلدرانه را بعنوان یک اقدام مدنی لازم و ضروری توجیه، باند را منفور و کلانتر را دلاور اعلام می‌کند، آنهم هنگامی که هنوز مجرم بودن اولی معلوم نیست و ثابت نشده و دلاوری آخری هرروز اجساد تولید می‌کند و باعث بنیاد بزرگرتین اردوگاه فراریان (۴) شد؟ این چه عملیات روانشناسی عظیم بود که دستجمعی طلسم کرد و به حق عنوان "بزرگترین عملیات شستشوی مغذی در تاریخ بشر"(۵) را گرفت؟

ادامه دارد ...

(۳) http://globalresearch.ca/articles/BEL201A.html

(۴) http://news.independent.co.uk/world/asia_china/story.jsp?story=112688

(۵) http://www.rense.com/general15/tr.htm

مبنی بر مقالات ماتياس بروکرز

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۵

از جهان در برلین

۱۶ ماه مه ۱۸۸۱ میلادی اولین قطار‌برقی (تراموای، واگن برقی، اتوبوس برقی، قطار خیابانی،...) در برلین شروع به کار کرد. مسافت ۲,۵ کیلومتری را در ده دقیقه و روزانه دوازده بار می‌پیمود. ۲۶ مسافر در واگن جا داشتند.

اوایل برق خود از ریل می‌گرفتند. ۱۸۹۰ مسافت ۱,۵ افزایش یافت و از سیم هوایی برق می گرفت. سه سال بعد تمامی مسافت برق خود از سیم هوایی گرفت و تا ۱۹۶۲ ازین قسمت استفاده شد.

امروزه در اکثر شهرهای بزرگ جهان میلیون‌ها کیلومتر ریل و سیم هوایی، میلیون‌ها مسافر داخل شهری را به مقاصد خود می‌رسانند!




یونیسف (کمک کودکان سازمان ملل) به مناسبت سالگرد ۶۰ سالگی در برلین اعلام کرد:

۱ میلیارد کودک و نوجوان، که نیمی از بچه‌های دنیا را تشکیل می‌دهند، در فقر بسر می‌برند و بزرگ می‌شوند.

بیش از ۱۰ میلیون کودک سالانه در جهان سوم فقط از گرسنگی و آب کثیف می‌میرند!!!




در جواب به بینام (کامنت پست قبلی):
جالب بنطر میرسد که فقط نام بردن از مارکس چه افکار و چه ترسهایی بوجود می آورد و این نشان خطر موجود و گرفتاری اصلی جوامع ایرانیان هست.
در آلمان که یک دمکراسی غربی هست به مارکس بعنوان یک فیلسوف نگاه میکنند که از نامبردنش هیچ ترسی ندارند و حتی با اینکه اکثریت احزاب سیاسی از راست تا چپ با راه حل مارکس مخالفند، خیابانها بنامش میگذارند. من هم هرچند با هدف مارکس و ایجاد عدالت اجتماعی موافقم اما با راه حلهایش مشکلهای خود دارم و اکثرا مخالف.
در ضمن جالب هست که دوستان، بخصوص مقیم خارج، که اقامت خود را مدیون سیاستهای چپگرایی هستند، چنین واهمه دارند وقتی نام مارکس ببری.
مشکل ما چپ گرایی نیست، بلکه تنگ بینی و فکر محدود هست.
ببخش دوست عزیز و ناشناس، واقعا معذرت میخواهم، اما برای من بین سیستم روسیه بلشویکی که میخواست همه را یک رنگ کند و شمایی که میخواهید همه را میانه رو یا راستگرا کنید، فرقی نیست.
بین آمریکایی که توسط محدود کمپانی که دیکتاتوری اداره میشود و حقوق کارمندان و کارگران وابسطه به خواست مدیران دیکتاتور هست و وابستگی دولت به این شرکتها و با توجه به غورت دادن و ترکیب شرکتها، امکان کنترل اقتصاد توسط یک شرکت بزرگ هست با روسیه بلشویکی که کارگران و کارمندان نداشتن و داشتن حقوق و مزایای بیکیفیت خود را مدیون مدیران دیکتاتور دولتی بودند، هیچ فرقی ندارد.
این سرمایه داری افراطی و یا بهتر بگویم سرمایه سالاری و کوته بینی حاکم در ایران باعث و بانی همه مشکلات هست که بخاطرش عده محدودی بنام شاه و میهن و خدا و ولی فقیه و ... از تنگ بینی و فکر محدودمان استفاده میکنند و امکان دارد بنامهای دیگر هم در آینده استفاده کنند.
یک سوسیالیست، یک مشروطه خواه یا یک دمکرات واقعی که با اعتقادهای و راه حلهای مختلف خود، پایه بند به اصول ایسمهای خود باشد که دم از آزادی و نمایندگی میزند، خطرناک نیست. خطرناک انان هستند که بنام سوسیالیسم، مشروطه یا دمکراسی این اصول را زیرپا میگذارند. خطرناکتر آنانی هستند که بخاطر اعتقاد خود به سوسیالیسم، مشروطه یا دمکراسی کورکورانه بدنبال هر فردی که فریاد سوسیالیسم، مشروطه یا دمکراسی میزند، راه می افتند و زیرپا گذاشتن آزادی ها را نادیده میگیرند.
مشکل ما مشکل انتخاب عقیده نادرست نیست، بلکه مشکل اصلی ما ترس بیجهت هست که باعث میشود بنام اعتقادها و ایمان هایمان، دیکتاتوری ها پایه بگیرند.
مشکل دیگر ماهم پیش قضاوت هست. میدانی اگر صد، صدوپنجاه سال پیش در اروپا دم از دمکراسی میزدی، هم چپگرای خطرناک محسوب میشدی و جانت در خطر بود؟
میدانی اگر پنجاه تا بیست سال پیش در امریکای جنوبی برنامه سوسال دمکراتهای اروپا را انتخاب میکردی، یک کمونیست بحساب می آمدی و امکان مفقود شدنت زیاد بود؟
خیلی خیلی خیلی جالب هست که نام بردن مارکس چنین واکنشی بوجود آورد.
حالا بروید و تاریخ را دید بزنید. ببینید احزاب میانه رو و راست اعتدالی و به اصطلاح لیبرالها کی قدرت گرفتند و از طرف حکام حمایت شدند، دولتها قوانین به نفع مردم کی گذاشتند؟؟؟؟
و تفاوت اروپا و درجه سرمایه داری و سالاری اش با قبل و بعد از سقوط بلوک شرق مقایسه کنید!!!

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۵

دسيسه مرکز تجارات جهانی قسمت ۳۰

The American Way of War قسمت اول

بعد از قتل و عام ۲۴۰۰ انسان در ترور برج‌های دوقولو بنا بر یک فراز عوام پسند، دیگر هیچ چیز مانند گذشته نیست. اما مطمئنن یک چیز ادامه داشت و خواهد داشت، هرچند رسانه‌های یکسان شده، نادیده گرفتند: قتل و عام. بنا بر بررسی (۱) Marc Herold استاد اقتصاد دانشگاه New Hampshire از ۷ اکتبر تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱ زیر بمباران آمریکاییان ۳۷۶۷ غیرنظامی در افغانستان به قتل رسیدند.

سیاستمداران غرب از اخلاق و ارزش‌های عیسویت مانند نیکوکاری و دوست داشتن همنوع صحبت می‌کنند اما فقط جمله معروف انجیل "چشم بجای چشم، دندان بجای دندان" دعوت به انتقام گرفتن تعبیر می‌کنند و واعظین تلویزیونی آمریکا فقط شعار دوستی و دوست داشتن می‌دهند و حرف احکام انجیل می‌زنند (برای دوستان داخل ایران هم آشنا بنظر میاد!). اما هدف بنیادگرایان ایدئولوژ که انجیل لاف می‌زنند همان هدف ملایان و خاخام‌های متعصب مذهبی در فلسطین و دنیای اسلام هست: جمعیت را به قتل دیگران تحریک کنند و آنان را از مساعدت خدا مطمئن سازند تا آنطور که در طول تاریخ مشاهده می‌کنیم، نان به نرخ روز بخورند!!!

چه کسی، وقتی در مقابل شرارت نهایی قرار گرفته، خرده‌گیری می‌کند و اجساد می‌شمارد؟ چه کسی خود را بخاطر اصول اخلاقی با شک رسوا می‌کند، وقتی هدف جلوگیری از آخرین گام نظامی شیطان دجار یا پیاده کردن دولت جهانی الله هست؟ مثل اینکه نقد مارکس از دین بعنوان "افیون توده‌ها" تجدید باید بشود. بنظر می‌رسد با شروع هزاره سوم میلادی اصل مذهبی کمتر مسکن آسیب و زخم روحی و بیشتر آمفیتامین ایدئولوژیک هست (۲): اسپید (مخلوطی از آمفیتامین‌ها و موادمخدر محرک کننده، کوکائین برای کم و بی درآمدان) برای جنگ، برای بکار گرفتن تنگ‌نظری.

ادامه دارد...

(۱)http://www.commondreams.org/views02/0102-02.htm

(۲) مارکس دین را تریاک توده نامید و تریاک جزو موادمخدر تسکین دهنده هست، اما امروزه مشاهده استفاده دیگری از ادیان هستیم و باید از موادمخدر تحریک کننده نام برد: کوکائین توده‌ها!!!

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

به مناسبت روز آزادی مطبوعات

سرلوحه را به مناسبت انتخاب کردم چونکه نمیدانم تسلیت بگویم یا تبریک!!!
آماری از ۲۰۰۵ ميلادی
حداقل (یعنی آنقدر که خبرداریم) ۶۳ خبرنگار به قتل رسیدند - بیشترین تعداد این ده سال اخیر!
بیش از ۱۰۰۰ رسانه سانسور و ممنوع شدند - !
از اول ژانویه ۲۰۰۶ تا اکنون ۱۶ خبرنگار و ۶ کارمند رسانه به قتل رسیده، ۱۲۰ خبرنگار و ۳ کارمند و ۵۶ وبنویس دستگیر شده‌اند.
سران اشرافی و سیاسی و دینی، وزرا، روئسای گروهان مسلح جزو ۳۷ بزرگترین دشمنان آزادی مطبوعات هستند. چند مثال:
از ایران: آقایون خامنه‌ای -ولی فقیه و احمدی نژاد - رییس قم‌حور
از روسیه: آقای ولادیمیر پوتین - رییس جمهور
از چین: آقای هون جین تاو - رییس جمهو
بقیه اینجا (به آلمانی)!

در رتبه‌بندی سال پیش مقام اول را با نیم امتیاز کشورهای زیر دارا هستند:
دانمارک، فنلاند، ایسلاند، ایرلند، هلند، نروژ و سوئیس!
رتبه‌های آخر:
۱۶۲. لیبی - ۸۸،۷۵
۱۶۳. برمه - ۸۸،۸۳
۱۶۴. ایران - ۸۹،۱۷
۱۶۵. ترکمنستان - ۹۳،۵۰
۱۶۶. اریتره - ۹۹،۷۵
۱۶۷. کره شمال - ۱۰۹،۰۰

آلمان در این لیست فعلا با چهار امتیاز مقام ۱۸ به همراه بلژیک و یونان دارد اما بنا به سخن رییس "اتفاق ناشران روزنامه آلمان" بخاطر قوانین جدید به بهانه خطر ترور و سوءاستفاده دولت آلمان از این قوانین و افزایش کنترل، نظارت مخفی، کاوش و بازرسی توسط پلیس و دادگستری در سا‌‌‌ل‌های اخیر، آزادی مطبوعات در آلمان بخطر افتاده است.
خب معلوم بود قدرت از این قوانین سوءاستفاده خواهد کرد و برای من درین هیچ شکی نبود!



از شرکت "فلکس واگن" (ارابه ملت) :
خب دو روز نگذشت و ناله و زار عمومی شد. دیروز در نشست بزرگ سهام‌داران با آه و ناله که ای وای اینطور نمیشه یا باید ساعات کار بیشتر شود یا مزد کمتر وگرنه تا بیست هزار نفر اخراج، قرارداد رییس "فلکس واگن (ارابه ملت)"، آقای پیشِتزریدا (ببخشید اسمش این هست) تا ۲۰۱۲ تمدید کردند. البته دیگر خبر ندارم، چقدر حقوق مالیش افزودند تا اخراج و ساعت کار بیشتر و مزد کمتر کند. منکه مطمئن هستم برای ... یا ... یا ...، اینقدر تمدید نمیکنند بلکه برای ... و ... و ... !!!



berlin - spree

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

از آلمان و از یک کمپانی

تبریک روز کارگر با تاخییر!!!

از لفظ بیشتر هم برای کارگران و کارمندان و کارکنان هم خبری نیست!


شرکت "فلکس واگن" در فصل اول سال ۲۰۰۶ سود خود را از ۷۰ میلیون به ۳۲۷ میلون افزایش داد. خیال می‌کنید با توچه به تقریبا ۵‌برابر کردن سود مالی، چه کرد؟ سه بار هورا کشید؟ به کارکنان و کارگرانش پاداش داد؟ نخیر ناله کردند و افسوس خوردند. بزودی پاداش خواهند داد و اخراج خواهند کرد. البته ممکن هست در کشورهای دیکتاتوری مانند چین که کار ارزان هست و کارگر بی حقوق و کم مزدبگیر چندی استخدام ... اهم ببخشید، بکار بگیرند. شاید شبهه دمکراسی‌هایی مانند برزیل هم شانسی داشته باشند تا چندی را مشغول کنند تا فلکس واگن سود خود بیشتر کند تا سهام‌داران پول بیشتری بگیرند و حقوق مالی روئسای شرکت را بجای دویست برابر، سیصد برابر مزد کارگرانش کنند!!




عکسهای تازه در آلبوم برلین ۲۰۰۶


انعکاس پاکسازی رودخانه(بزرگترین آشغالدانی شهر)

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵

ترقی کمپانی‌ها / قسمت آخر

(.۱.)
(.۲.)
(.۳.)
(.۴.)
(.۵.)
فصل بعد از برتون وودز بارها »عهد سرب« نامیده شد. سرمایهء برای سفته‌بازی کوتاه مدت ناگهان فزون یافت واین باعث شد که اقتصاد تولیدی کاملاً در حاشیه گذاشته شود. تمام قسمت‌های اقتصاد اجتماعی سقوط کرد – رشد اقتصادی آهسته شد، بارآوری کاهش یافت، همینطور سرمایه‌گذاری مالی، درمقابل تنزیل بالا رفت ( و همین مانع رشد شد)، بازارها ناپایدار (بی‌تاب) شدند و بحران‌های مالی هم بیشتر شدند. این در قسمت کاری، حتی در کشورهای ثروتمند، بدون اثر نماند: مزدها رکود یا سقوط کردند، ساعات کار طولانی‌تر شدند (بخصوص در ایالات‌متحده۱۱)، عمل‌کردهای اجتماعی دولت قطع شدند. یک مثال در این مورد (از آمریکا. آرمین): امروزه در عصر عالی مان، که سر صحبت همه هست، درآمد میانگین یک خانواده به سطح ۱۹۸۹ سقوط کرد، و آن پایین‌تر از سال ۱۹۷۰ بود. درضمن عملکردهای اجتماعی دولت هم در این موقع کاسته شدند. نظم جهانی نوین بطورکل به »مجلس مجازی« دارایی سرمایه‌گذاران خیلی بیشتر امکانات قدغن کردن می‌دهد، که به زوال حقوق دمکراتیک و استقلال و تخریب سیستم بهداشتی منجر می‌شود.

تاثیرات آن در جوامع ثروتمند حداقل محسوس می‌شوند، اما در کشورهای فقیر فاجعه‌بار هستند. این مسائل رویهم‌رفته تاثیر جهانی دارند، یعنی اینطور نیست که یک جامعه ثروتمندتر و دیگری درمقابل فقیرتر خواهد شد (بلکه تفاوت مابین فقیر و غنی، روزبروز بیشتر می‌شود و خواهد شد. البته تعداد ثروتمندان و فقرای مالی در جوامع متفاوت هستند.آرمین) آنچه که ما باید در نظر بگیریم کل جمعیت جهانی هست. بنا به جدیدترین تحلیلات بانک جهانی در سال ۱۹۸۸ ثروت پنج درصد بالا ۷۸‌بار بیشتر از پنج درصد پایینی بود، در حالیکه ۱۹۹۳ (آمار جدید هنوز موجود نیست ۱۲) آن ۱۱۴‌بار بیشتر بود، و از آنموقع تفاوت احتمالا بیشتر شده است. این آمار همچنین نشان می‌دهد که یک درصد بالای جمعیت جهانی به مقدار ۵۷ درصد پایینی، که ۲،۷ میلیارد بشر هستند، درآمد داشتند. (۱۳)

این جای تعجب ندارد که نابودی نظم اقتصادی که بعد از جنگ جهانی دوم ایجاد شد با یک حمله قاطع به دمکراسی – آزادی، استقلال، حقوق بشر – همراه بود. بانگ پیکار این حمله بود و هست: چاره دیگری وجود ندارد. این مانند یک تقلید مسخره‌آمیز از نوع مبتذل مارکسیسم طنین می‌کند. مسلم هست که این بانگ پیکار کاملا خودفریبی می‌باشد. نظم اقتصاداجتماعی که کنون از بالا تدارک دیده می‌شود نتیجهء تصمیمات اشخاصی هست که در مؤسسات ایجاد شده توسط اشخاص، فعالیت دارند. تصمیمات را می‌شود فسخ کرد، مؤسسات را تغییر داد. اگر لازم باشد، می‌توانند آنها را نابود و عوض کنند. انسان‌های درستکار و دلیر در طول تاریخ بارها و بارها چنین عمل کردند.


(۱۱)و کنون طولانیتر شدن ساعات کار در اروپا هم پا گرفته است. آرمین

(۱۲) سال ۲۰۰۱ نوشته شده است. آرمین

(۱۳) اقتصاددان بانک جهانی branko milanovic، نقل بیان از doug henwood، left business observer 93, feb.2000.


بقلم نوآم چامسکی

ترجمه از المانی: آرمین گیله‌مرد


noam chomsky
„WAR AGAINST PEOPLE“
original: “Rogue States. The Rule of Force in World Affairs”




از برلین
با شروع این هفته و با تاخییر یکماهه بالاخره بهار به برلین هم رسید. درختان شکوفه می‌کنند و سبز می‌شوند. در مکا‌ن‌هایی بدور از کارخانه‌جات عطر گل به مشام می‌رسد. پرندگان جیک جیک می‌نوازند. با اینکه بعد از سه روز آفتابی، امروز ابری و نیمه بارانی شده، مانند هفته‌های پیش خاکستری و گرفته دیگر نیست. دارد سبز و گلگون می‌شود.



از وبلاگ یک گیله‌مرد
این چهارصدمین پست هست!!!!