ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

دوشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۵

The American Way of War قسمت سوم

مردم فوری اخبار رسانه‌ها باور کردند و هیچ شک و تردیدی به خود راه ندادند. این نوع
واکنش جای تعجب ندارد و بخاطر همین یک برنامه شستشوی مغذی عمومی همیشه قابل اجرا هست و می‌باشد. به یک جمعیت شوکه شده نباید اجبار کرد چیزی باور کنند، آنها خواستدار یک توضیح ساده و قابل فهمشان هستند، بهش نیاز دارند. واقعیت هرچه پیچیده‌تر و نامطمئن‌تر برای درک و فهم باشد، جواب‌ها و توضیحات می‌توانند ساده‌تر باشند -وچنین یک فرضیه دسیسه کاملا ساده مؤثرتر خواهد بود(۶). مثل فرضیه دسیسه جهانی القاعده که تا امروز هیچ مدرک قانونی برایش موجود نیست و با همه اینحال این فرضیه به حقیقتی تبدیل شد که آقای پرزیدنت جرج دبلیو بوش محبوبیت خود را مدیون آن هست. و به آمریکا (در نمایندگی سرمایه‌سالاران) مجوز می‌دهد که بدون اعتراض منابع نفتی جهان را تحت کنترل نظامی بگیرد. با "آزادکردن کویت" استحکامات نظامی در خلیج پارس دائر شد، با "آزادکردن افغانستان" یا بنام "نابودی القاعده" در افغانستان و ازبکستان همچنین روا شد و با "آزادکردن عراق" چاه‌های نفت بین‌النهرین را هم زیرنظر مستقیم ارتش سرمایه‌سالاری(۷) آمد. همانطور هم فرضیه دسیسه جهانی یهود که زمامداران دیروزی و امروزی با پخشش، خود را محبوب کردند و می‌کنند و بر کرسی قدرت نشستند.


(۶) بهترین مثال، بزرگترین و باقدمت‌ترین فرضیه دسیسه می‌باشد: خواست و تقصیر خدایان، ارواح و شیاطین بود و هست. هرچه به ماقبل‌تر برگردیم شعور، فهم، درک و آگاهی بشر کمتر بود و چنین ادیان توضیحات ساده‌تری، که قابل درک زمان بود، داشتند!!!
البته این به این معنی نیست که هرکی ادیان را باور نکند آگاه و هرکی ادیان باور کند ناآگاه هست. بلکه منظور این هست که هرچه آگاهی کمتر و وحشت بیشتر فرضیه ساده تری میپذریم (از دینی تا علمی و ایسمی)!


(۷) در تاریخ آمریکا از اول تا امروز ازین ارتش بعنوان ارتش آزادیخواه و گر صحبت ونام برده می‌شود و هنوز هم می‌بریم. اما حالا کمی دقت و چند مثال:
- جنگ استقلال. بنام آزادی و برابری بشر. درحالیکه بعد از پیروزی بومیان هیچ حق و حقوقی نداشتند و آفریقاییان برده بودند. این یک جنگ برای نگه‌داری سرمایه مالکین انگلیسی ساکن آمریکا بود. و جنگ‌های بعدی با حمایت بریتانیا با فرانسه و اسپانیا برای افزایش املاک آنان بود. البته سربازان را نه فقط با زر بلکه با افکار آزادیخواهانه به خدمت گرفتند.
- جنگ داخلی. بنام آزادی بشر و از بین بردن برده‌داری. در حالیکه همان حزب جمهوری‌خواه آبراهام لینکلن تا اواخر دهه شصت قرن بیست میلادی، از دادن حق و حقوق سیاه‌پوستان خودداری کرد. کمی کاوش و جستجو و بعد متوجه می‌شویم این جنگ برای ثبات و حفظ منافع سرمایه‌سالارن صنعتی شمال بر ضد مالکین جنوب بود که در رقابت خود با آنان یک بدی میدیدند و آنهم دادن حقوق به کارگران خود بود، درحالیکه مالکین جنوب از دادن حقوق منزوی بودند. اما چونکه بنام آزادی نمی‌توانستند از دادن حقوق خودداری کنند، ندادن حقوق مالکین جنوب به بدی تبدیل شد. با زور پلیس سعی کردند از دادن حقوق و مزایای بیشتر به کارگران خود شانه‌خالی کردند، بحثی دیگر هست.
- لشکرکشی به آمریکای مرکزی و لاتین در اوایل قرن بیستم در ماموریت united fruit company، برای حفظ املاک و باغ‌های موز.
- دو جنگ جهانی. بنام آزادی اما فقط بعد ازینکه انگلیس و بقیه متفقین حاضر شدند (چاره دیگر نداشتند) مناطق نفوذ خود را به آنان بدهند و نوچه‌گی آمریکا قبول کنند
- جنگ پاناما. بنام مبارزه با مواد مخدر. اما در اصل برای تسخیر کانال و تضمین استقلال سرمایه‌‌سالاران.
- اینها فقط چند مثال بودند. جنگ‌ها و لشکرکشی‌های ارتش امریکا برای حفظ منافع سرمایه‌سالاران و ضد هرنوع مدل و سیستم دیگری که در قدرت و منافع سرمایه‌سالاران تخلل می‌افکند بسیار هستند (از چین، ویتنام، فلیپین، گواتمالا، ایتالیا، یونان،ایران -مصدق-، شیلی و ... و ... و ...) و فقط هرجا مطمئن شدند که مدل و سیستم سراخر با شکست مواجه و یا تسلیم خواهد شد، عقب‌نشینی کردند وگرنه بدترین و فجیعترین دیکتاتوری‌ها را بنام آزادی و دمکراسی با زیرپاگذاشتن دمکراسی و آزادی دائر و تضمین کردند تا منافع سرمایه‌سالاران (بخصوص مقیم امریکا و انگلیس) و سیستم محبوبشان را حفظ کنند.

هیچ نظری موجود نیست: