چند نکته در مورد راهپیمایی در برلین:
به خانمی ناگهان یورش بردند تا پلاکارتش را ازش بگیرند، ایشان جمع کردند. رویش نوشته بود:
ایران آزادی سکولاریسم بعد نوبت کاریکاتو رهبر با عنوان دیکتاتور (عکس بالا) شد وسعی کردند بزور بگیرند و نتوانستند. یکی از برگزار کننده ها سراغ پلیس رفت و پلیس هم یک نگاه متعجب کرد و بکارش ادامه داد. چندی بعد یکی دیگر از برگزار کننده ها آمد و سعی کرد بزور بگیرد و تهدید کرد که پلیس را خبر میکند ..آنها برگزار کننده هستند و میتوانند نگذارند شعار یا پلاکارتی که متابق میلشان نیست داده شود وقتی فهمید که اینجا ایران نیست و پلیس جلوی شعار یا اون کاریتاکور نخواهد گرفت: گفت ما اینجا میخواهیم "بی طرف" بمانیم نه سبزیم و نه ... و حال بگزریم که دست، بازو و گردنش را شالهای سبز پوشانده بودند ... حال بگزریم که شعارهای برگزارکنندگان منظوری غیر از حمایت از موسوی نداشتند. تحمل میکنیم، تحمل کردیم اما فراموش نمیکنیم که هنگام نخست وزیری ایشان بود که زندانهای ایران بطور فجیهی از وجودشان خالی شدند، فراموش نمیکنیم از بنیانگزاران این نظام سرکوبگر هست. این کاریکاتور تا آخر برنامه در میان تظاهرات ماند و ما هم ماندیم و شعارهای بی معنی* (بی معنی از دید من و امثال من و البته کاملا درک میکنم وقتی در ایران چاره ای جز این شعارها نیست اما اینجا ایران نیست) تحمل کردیم و مجبورشان کردیم که ما را هم تحمل کنند و فقط متاسفم که اجباری بود و نه آموزشی، متاسفم که مفهوم شعار آزادی را که خود سر میدادند، نفهمیدند و نمیفهمند.
سرانجام فحشهای رکیک به دوستانی که این شعار را سر دادند:
نه احمدی نه موسوی، دمکراسی دمکراسی* چند مثال:
رای من کجاست.
رای تو در صندوق قمحوری هست. قمحوری هم در این سی و یک سال گفته که تو را ناقص العقل میداند و برایت تصمیم میگیرد و طبق معمول تصمیم گرفت. چهل و دو میلیون رای آری به نظام یعنی چهل و دو میلیون رای آری به هر انتصابی که رهبر کردند.
دولت کودتا استعفا استعفا.
سی سال هست هر دولتی در ایران یک دولت کودتایی هست نه فقط این یکی دولت ک همیخواهید استعفا دهد تا دولت منتصب بعدی کودتا سر کار آید و آنهم با خیال پوچ که خواست "ما" بود؟؟؟!
دولت جنایت میکند، رهبر حمایت میکند.
زکی خیال باطل و لعنت به خودفریبی که بنا به قوانین و خاصیت نظام چیزی غیر از ممکن نیست:
رهبر جنایت میکند، دولت حمایت میکند!