دسيسه مرکز تجارات جهانی قسمت بيست و ششم
کودتای بوش - قسمت دوم
(...)
وزیر دادگستری وقت (سابق) اشکرفت (Ashcroft) فوری هرگونه انتقاد را غیر مستقیم ممنوع اعلام کرد :
"به همه، که مردم صلحدوست را از شبح آزادیهای ز دست رفته میترسانند، پیامم این هست: تاکتیک شما فقط از تروریستها حمایت میکند، به اتحاد ملی صدمه میزند و قاطعیت را تضعیف میکند."
(انتخبات اخیر ایران هم دست کمی از یک کودتا نداشت و صد البته که مشابه جمله فوق هم در ایران تازگی ندارد. سیاست زیر هم همچنین!)
یعنی اگر با و در کنار منی، خوبی وگرنه بد هستی و دشمن مردم صلحدوست بحساب میآیی! مستقیماً فرمانبرداری کورکورانه را خواستدار شد و اینچنین به درجهای از عوامفریبی رسید که بخیال میآمد در غرب بعد از زمان هیتلر و مکارتی (McCarthy ۴) از بین رفته هست. بخاطر همین تهدید بود که ضد قوانین گشتاپویی استعماع و تفتیش قانون میهنپرست (Patriot-Bill) و نابرابی جدید در مقابل قانون، بخصوص "فقط" برای ۲۰ میلیون خارجی مقیم آمریکا، اعتراض عمومی نشد. نه فقط فاجعه برجهای دوقولو از همان ساعات اول مانند آتشسوزی مجلس آلمان (Reichtag) بود بلکه اتفاقات بعدی هم مشابه بودند و هستند. آلمانیها، بجز اندکی، هم بعد از آتشسوزی (آتشسوزی که فقط بنفع نازیها بود) رایشستاگ در مقابل فرمانهای دیکتاتوری هیتلر ضد یهودها، کمونیستها و خارجیها هیچ اعتراضی نکردند. حتی اگر امروزه هم اعتراضی بگوش میرسد که قوانین استراق سمع مورد استفاده نادرست قرار میگیرند، "تهدید" جواب فوری هست. پرزیدنت بوش نوامبر ۲۰۰۴ اعلام کرد که تا وقتی تهدید ادامه دارد استراق سمع را مجاز خواهد گذاشت. و ادامه داد نشر اینگونه مقالات (بر ضد قوانین به اصتلاح ضد ترور و اخبار مربوطه) "عمل وقیح" و "لو دادن اسرار" هست.
اما آزادی از دست رفته هزاران "مشکوکی" که مدتها بدون هیچگونه پایه حقوقی در حبس هستند، شبح نیست. نکات دیگری که قابل توجه هستند، پروندههای زمان ریاستجمهوری ریگان و معاونیت رییسجمهوری بوش پدر هست که معمولا بعد از محلت ۱۲ سال، اول ژانویه ۲۰۰۲ میبایست در دسترس عموم قرار میگرفتند. اما پرزیدنت بوش قانون محلت را اول نوامبر ۲۰۰۱ تغییر داد تا بتواند آنها را پشت پرده نگه دارد (۵). و پروندههای زمان فرمانداری تکزاس خودش هم در "کتابخانه ریاستجمهوری" (presidental library) پدرش از دسترس عام مخفی کرد. چرا؟؟؟
جون دین (John Dean) مشاور حقوقی سابق کاخ سفید (۶) در مقالهای نوشت:
"تعبیر قانون این هست که پرزیدنت بوش نه اینکه نمیخواهد آمریکاییها بدانند او چه میکند بلکه میخواهد نگران نباشد که روزی مورخین و دیگران هم متوجه بشوند.
(... -اینجا حدس میزند که اگر پرزیدنت بوش اینگونه ادامه دهد احتمالا ۲۰۰۴ رای نخواهد آورد. البته به فکر همکاران قوی، افراطیون و تروریستان اسلامی، که داشت و دارد نبود. آرمین)
برای رهبری جنگ، پنهان کاری لازم هست اما نه برای رهبری یک کشور. من از ردهء اول به شما اطمینان میدهم که رییسجمهوری که پنهانی کار می کند، مصلحت آمریکاییها را تحت نظر ندارد، بلکه صلاح خصوصی خودش را"
دین از روی تجربه شخصی سخن میگوید. او که یک "جمهوریخواه" سرسخت هست بعنوان مشاور نیکسون در افتضاح واترگیت (Watergate - ۷) دست داشت و حتی مدت خیلی کوتاهی بخاطر سر زدن از گواهی دادن در مقابل دادگاه به زندان افتاد. بنا به سیاست جدید آمریکا (بهتر بگویم املای دولت کنونی آمریکا) او هم مانند همهء منتقدین کمکیاران ترور هستند. نوام چامسکی (Noam Chomsky) در یک مصاحبهای بنام 9-11 (۸) گفت: "ما باید قبول کنیم که ایلات متحده در اکثر نقات دنیا بعنوان بزرگترین کشور تروریستی دیده میشوند. و آنهم با دلایل مناسب."
بخاطر همین دلایل پرزیدنت بوش پروندههای زمان ریاستجمهوری ریگان را مخفی نگه میدارد. تقریبا همه افرادی که در افتضاحات ایران-کنترا ( iran-contra۹) و بانک بیسیسیآی (BCCI-Bank۱۰) دست داشتند وارد حکومتش شدند. در مرکز این عملیات ۵۰ میلیارد دلاری مواد مخدر، جنگافزار، تروریسم، شستشوی پول دههء هشتاد میلادی قرن پیش دو نام به چشم میخورند: بوش پدر و سالم بن لادن، برادر بزرگ اسامة که در یک سانحه هوایی کشته شد.
کاملا معلوم بود که بعد از کسب قدرت با اقلیت آرا و در فلوریدا، با فرماندار بودن برادرش، فقط یک راه برای دوره بعدی و نگهداری قدرت هست: جنگ. اگر امکان فرصتی برای دو برادر دیگرش نبود، جنگ بعدی حتمی بود. در تاریخ امریکا یکبار به بهانه جنگ از رسم کاندید نشدن بعد از دومین دورهء ریاستجمهوری سرباز زده شد!
چندی پیش هم در ایران مشاهده پیروزی دولتی با "رای" اقلیت بودیم که مقامات سیاسی و اداری را بدست یارانش داد و چنین وانمود میکنند مخالف سیاست آمریکایی، سیاستی که اصولشان یکی هست: خرافاتی مذهبی! فقط واژهها کمی فرق ظاهری دارند. و مردم بخیال اینکه اینها دوطرف مقابل، فکر میکنند باید طرف یکی را بگیرند اما واقعیت این هست که طرف یکی را بپیری طرف مقابل خودت و مردم را گرفتی. طرف یکی را بگیری، طرف مقابل خودت و مردم را قوت خواهی بخشید. مرزهای ساختگی آنان را نباید به رسمیت بشناسیم تا بتوانیم مقابلشان قرار بگیریم!!!
(۴) سناتور آمریکایی که به شکارچی کمونیست ها معروف بود. بنام نجات امریکا و افکار امریکایی اشخاصی که افکار آزادیخواهانه و مساوات طلب بودند و جوامعی که فقرپرور بودند را نقد میکردند به بهانه اینکه کمونیست هستند در لیست سیاهی قرار میداد تا در مشاغل علمی، فرهنگی و دولتی کار نکنند. یکی از معروفترین قربانیانش چارلی چاپلین بود. یکبار ترجمه آلمانی یک سخنرانیش را شنیده بودم، اول خیال کردم یکی از دری وریهای هیتلر هست ...
(۵)http://www.heise.de/tp/deutsch/special/frei/11126/1.html
Verdächtige Geheimniskrämerei
(۶)http://www.guerrillanews.com/newswire/doc237.html
(۷) نیکسون سعی کرده بود تا با استراق سمع دفتر "دمکراتها" فرصت خوب و مناسبی برای انتخابات بعدی ریاستجمهوری بدست بیاورد. بعد از دستگیری اشخاصی که هگام دستبرد به دفتر، برای نصب فرستندههای مخفی، سعی در مخفی و پنهان کردن مدارک و نفی ارتباطش با این عمل نمود. بخاطر همین هم سقوط کرد. اینجاست که دین متوجه فرق مابین "دشمنی" دمکراتها و "دشمنی" ترویستهای اسلامی نشد و خیال میکرد و بوش سقوط خواهد کرد!
(۸)http://www.fair.org/media-beat/011206.html
(۹) معاملات مستقیم و غیرمستقیم سران و رده دوم"جمهوریخواه" با سران قمحوری اسلامی و فاشیستهای مسلح نیکاراگوئه برای خرید و فروش موادمخدر و اسلحه.
http://www.almartinraw.com/uri1.html
(۱۰) بانک بین المللی اسلامی که برای شستشوی پول بدست اورده از فروش موادمخدر، بخصوص فروش توسط سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی، استفاده میشد و سران سرشناس سعود و آمریکایی در آن دست داشتند.
http://www.fas.org/irp/congress/1992_rpt/bcci/
مبنی بر مقالات ماتياس بروکرز
۱ نظر:
در جزيره اي زيبا تمام حواس , زندگي ميکردند, شادي , غم , غرور , عشق و ... روزي خبر رسيد که به زودي جزيره به زيره آب خواهد رفت.همه ساکنين جزيره قايقهايشان را اماده و جزيره را ترک کردن. وقتي جزيره به زيره آب رفت ,عشق از ثروت که قايقي با شکوه داشت کمک خواست و گفت:(آيا ميتونم با تو همسفر شوم؟) ثروت گفت: نه من مقدار زيادي طلا و نقره دارم و جايي براي تو ندارم. عشق از غرور که با يک کرجي زيبا راهي مکاني امن بود کمک خواست. غرور گفت: نه چون تمام بدنت خيس و کثيف شده و قايق زيباي مرا کثيف خواهي کرد. غم در نزديکي عشق بود.پس عشق به او گفت:(اجازه بده که با تو بيايم) غم با صداي حزن الود گفت: آه من خيلي ناراحتم ,و احتياج دارم تنها باشم. عشق سراغ شادي رفت و او را صدا زد,اما او انقدر غرق شادي و هيجان بود که حتي صداي عشق را نشنيد. آب هر لحظه بالاتر ميامد وعشق ديگر نااميد شد, که ناگهان صدايي سالخورده گفت من تو را خواهم برد. عشق از خوشحالي فراموش کرد نام پيرمرد را بپرسد و سريع سوار قايق شد. وقتي به خشکي رسيدند پيرمرد به راه خود ادامه داد و عشق تازه متوجه شد که چقدر به گردن پيرمرد حق دارد. عشق نزد علم رفت و گفت ان پيرمرد کي بود که جان مرا نجات داد؟ علم پاسخ داد:(زمان ) عشق با تعجب پرسيد چرا زمان به من کمک کرد؟؟؟ علم لبخندي خردمندانه زد و گفت: « زيرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است »
ارسال یک نظر