ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

جمعه، دی ۲۷، ۱۳۸۷

دوستان، یاور دشمن

مابین ۱۶۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی در تمام فلات ایران و آسیای میانه جنگ‌ها بخاطر تسلط سر منطقه به وقوع پیوست.
این جنگ‌ها در کنار نتایج دیگر، آنچنان باعث تضعیف ترکیه، ایران، هندوستان و آسیای میانه شدند که روس‌ها و انگلیسی‌ها که از لحاظ اقتصادی، فنی و ارتشی برتری داشتند به آسانی این مناطق را تحت تسلط خود در آوردند.
سقوط قدرت سیاسی هند، ایران و آسیای میانه فقط بخاطر این نبود که قدرت اقتصادی به سود کشورهای کنار دریاهای جهانی افتاد، بلکه بخاطر خود نابودی این مناطق بود.
برداشت از دایره المعارفه تاریخ دنیا
bertelsmann


و در حالیکه اروپا (بغیر از روسیه) از نیمه قرن پیش با تمام کوشش خود در متحد و همیار کردن منطقه می‌کوشد و نتایج مثبت آن نمایان و آشکار هست، هنوز ما به خود نابودی و جدایی‌طلبی و جداسازی در خاورمیانه ادامه می‌دهیم. به چه خیالی؟ چگونه می‌خواهیم با این تخریب و به تنهایی در مقابل غول‌های امروزی و آینده که از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی بالاتر از تک کشورهای قرون پیشین اروپا هستند، استقلال و آزادی خود حفظ کنیم؟ آنهم در حالیکه امروزه بیش از همیشه از نظر اقتصادی و فنی وابسته به غرب هستیم. فقط با شعار؟
گرچه سران و سالاران ممالک شرق میانه دم از دوستی مردم منطقه می‌زنند و شعار حامی توده بودن می‌دهند، اما اعمالشان بجز یاوری سران و سالاران ممالک غرب که برچسب دشمن بودن خوردند، نبود و نیست.

سه‌شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۷

دشمن به از هر دوست

اینکه اشغال فلسطین ناحق بوده شکی نیست اما امروزه اکثر اسرائیلی‌ها متولد این سرزمین هسنتد و با بیرون راندن آنها یعنی یک ناحقی دیگر، حق به ثمر نمیرسد. در ضمن با تمام شعارهایی که احزاب و بعضی دولت ها می دهند و پزهایی که در می‌آورند، کسی هم قادر به چنین کاری نیست. و بنظر من که در اصل کسی هم خواهان چنین کاری نیست. به اصطلاح دوستان اسرائیل که از همان اولش‌ خواهان سکونت یهودیان در کنار خود نبودند و هنوز هم نیستند. از همان اول که خود مسیحی شدند و با توجه به اینکه اجداد خود عیسی را به صلیب کشیدند، قتل او به گردن یهود (همکیشان و هموطنان عیسی) انداختند و خود بیگناه و ناچار و فریب خورده جلوه دادند، و آنهم در حالیکه قرن‌ها به کوچکترین خواست‌های قوم یهود محل نگذاشته و بارها و بارها آنان را قبل و بعد از این واقعه سرکوب و تارومار کردند، تا امروز که با اصرار بیخود و طرفداری بی چون و چرا از اسرائیل، ضدیهودیت را در جوامع خود زنده نگه می‌دارند. و به اصطلاح دشمنان اسرائیل که از بدو تولدش فقط و فقط باعث نیرومندتر و راسخ‌تر در عملکردشان شدند تا اکثریتی نسبی باور بر این شد که فقط فقط خشونت می تواند و باید این قوم نجات دهد.

راه حل هست اما خرابکاری، خودفریبی، فرصتطلبی و ... مجاز حل مسئله نمی دهند و دلیل نفاق هم دلیل همیشگی هست، با دشمن سازی، دشمن اصلی که بالا و نزدیک مان هست، نادیده گرفته می‌شود.

برای من نکات زیر که واقعیت و حقیقتش را نمیشود انکار کرد، وضع امروزه را روشن میکند.
یکی از پایگاه‌های اصلی حماس که قدرت و محبوبیتش را تامین و تضمین میکند، مرکزهای کمک اجتماعی و بهداشتی آنان هستند که با کمک و پول دولت اسرائیل پا و جا گرفتند. و منبع و پایه اصلی قدرت امروزی حماس هستند.
حماس با شلیک صدها موشکهایی که در اصل فشفشه هستند صدمات اندکی به اسرائپل میزنند و متاسفانه در این میان هم مانند هر فشفشه بازی سال نو تعدادی مجروح و حتی مقتول بجا میگذارند و چنین حملات و سیاست خشن اسرائیل را توجیه می‌کند و همچنین طرفداران سیاست دولت را هم بیشتر می‌کند.
دولت اسرائپل با مقابله خشن بیش از «حد و معمول» به بهانه امنیت و با کمک فشفشه‌های حماس چنان مردم بی‌نوا را تار و مار می‌کند تا پایه دیگر قدرت حماس هم تامین شود: طرفدار و عضو مسموم شده از کینه تا کورکورانه امر به فرمان برد.
و چنین دشمنانی سالاران ما نیاز دارند تا ما خیال کنیم، محتاجشان هستیم.


درجهء رفاه جامعه و مقدار عمل برای ترساندن اعضایش
حال بگویید اگر واقعیت دارد پس چرا اسرائیل هم با فشفه به سراغ فلسطینی‌ها نمی‌رود تا با آنان هم با کشتار کمتر سیاست همدیگر را پیش ببرند. اگر یاور همدیگر هستند چرا اینقدر تفاوت!؟
این مسئله را رابطه مابین رفاه اجتماعی و سوءاسفاده از ترس جامعه برای تحکیم قدرت توضیح می‌دهد. هرچه رفاه در جامعه بیشتر، به حرکات و اعمال کوچکتر و کمتر و حتی گاهی فقط حرف شعار برای ترساندن کافی هست.
رفاه در اسرائیل نسبتا آنقدر هست که با سر و صدای ترکش و البته گاهی فجایع ناگوار کافی هست تا ترس کور و کر کند و بدنبال سالاران براه اندازد. اما فلسطینی‌های از خانمان رانده شده، مال و منال و جان دوستان از دست داده با این چیزها نمی‌ترسد، آنان انگیزه بیشتری نیاز دارند.
در کشوری مثل ایالات متحده در زمانی که رفاه حد بالایی داشت فقط سخن و افکار ترسناک کافی بود تا توده مردم مع مع کنان به دنبال سالاران دینی و دنیوی خود براه بیفتند و نیازی به فاجعه و اتفاق ناگوار نبود. البته هنوز هم آنانی که در رفاه بالا بسر می‌برند، برایشان افکار ترسناک کافی هست اما این‌ها دیگر اکثریت نیستند. چنین دیدیم وقتی که درجه رفاه در امریکا رو به نزول رفت افکار ترسناک تبدیل به اعمال ناگوار (بمب‌گذاری در برج‌های دوقولو در دهه نود میلادی) و تا فاجعه (یازده سپتامبر ۲۰۰۱) اتفاق افتادند یا باید اتفاق می‌افتادند تا اکثریت نسبی جامعه بدنبال سالاران براه بیفتند و از (سیاست) آنان پشتیبانی کنند. و اگر درجهء رفاه تا این حد در آمریکا نزول نمی‌کرد، این افکار ترسناک (برای مردم آمریکا) که اوباما تروریست، مسلمان، ناتوان برای مقابله با دشمن و ... کافی بودند تا او انتخابات را ببازد.