ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۴

سیاست و اقتصاد(دین نوین) جوامع سرمایه‌سالاری

با سلام

سیاست و اقتصاد(دین نوین) جوامع سرمایه‌سالاری

حقوق مدیران کمپانی‌های آلمان از در عرض یک سال گذشته متوسطه ۸٪ افزایش یافت. در همین زمان حقوق کارگران بطور متوسط ۲٪ افزایش یافت.

لطفا به تفاوت مقدار هم ملاحظه شود:

حقوق کارگران ۳ تا ۴ رقمی می‌باشد و حقوق مدیران ۶ تا ۹ رقمی.

در حالیکه مرزهای افزایش حقوق کارگران ۱ تا ۳ درصد می‌باشد، شرکت‌های بزرگ ۶۰ و حتی یکی ۸۹ درصد به حقوق مدیرانش افزایش داد.

این در حالی هست که می‌گویند پول ندارند. شرکت زیمنس که چندی پیش کارگران خود را راضی کرد، ساعات بیشتر کار کنند تا محل کارشان نگه داشته شود. قبول کردند و کنون قرار هست ۲۴۰۰ نفر را اخراج کنند. متاسفانه با اینکه می‌دانیم دروغگو هستند اما می گذاریم از ترسهایمان استفاده کنند.
وقتی ساعت بیشتری کار کنیم به کارگر کمتری نیاز هست و وقتی کارگر کمتر، بیمه های مختلف کمتر، خرج کمتر و حقوق مدیران بیشتر ....

هنوز ده روزی از انتخابات آلمان نگزشته بود که شرکت‌های بزرگ اعلام کردند که ده‌ها هزار محل کار از رقم خواهد افتاد. برای رقابت اقتصادی باید ارزان تولید کرد!*
یاد تبلیغ به اصطلاح لیبرالها افتادم:
مالیات کمتر
دموکرات آزاد بیشتر

دمکرات آزاد بیشتر
کار بیشتر

مردم خیال کردند محل کار بیشتر میشود و حقوق بگیر هم بیشتر، در حالیکه همان شد که معلوم بود (مراجعه شود به پست "سه نخاله" بند آخر)

* اصل موفقیت در جامعه سرمایه‌داری فقط بگذار بسازند و با سود فراوان بفروش نیست، بلکه این اهمیت سود و فراوان بودنش هست و رقابت نامحدود و شیوه‌های مجاز که باعث می‌شود اهمیت "ارزش" از دست برود:
وقتی هرچه اهمیت سود مالی بیشتر شود و دارای "ارزش"، برای موافق شدن درین جامعه (-globalization- کل ملل زمین در یک جامعه سرمایه‌داری و سرمایه‌سالاری بسر میبرند، حال بنام هر تئوری آن ملت اداره شود ) یک راه می‌ماند تا بیشترین سود را بزنی و موفقتر باشی که اگر موفقتر نباشی بازنده‌ای و باختی؛
آن راه این هست که هرچه بی‌ارزشتر را گرانتر بفروشی که چنین بیشترین سود را زده. و چونکه تقلید راه موفقیت امروزه رسم هست، سرآخر نه فقط بی‌ارزشی فروخته می‌شود، بلکه همه چیز بی‌ارزش میشود!!!
تبدیل همه چیز -از خود انسان گرفته تا فلاسفه و ادیان؛ از کالاهای معمولی و بی‌جان گرفته تا علم و هنر ...- به کالا و آنهم هرچه بی‌ارزشتر، بهتر ...
راستی کنون همه و همه چیز به کالا تبدیل شده‌اند، فقط مانده بی‌ارزش شدنشان، تا سود بیشتر بزنند...

چندیست که بدون شرم حیا از دانشجو بعنوان یک مشتری نام میبرند، مشتری که میخواهد کالای علم بخرد و از شرکت‌ها و کمپانی‌ها هم بعنوان مشتری که میخواهد کالایی بخرد که مدت بیشتری ازش استفاده کند نام میبرند و در سعی هستند که دانشجویان (کالا) را یک تخصص سریع و مورد لازم شرکت‌ها بدهند تا مدت بیشتر برایشان کار کند. یعنی فوق لیسانس و دکتری و پرفسوری برای انانی که پول و پارتیش را دارند. زیر لیسانس و مشابه لیسانس کافیت تا وابسته بمانی و کمک کنی تا پولدارتر و قدرتمندتر شوند!

هیچ نظری موجود نیست: