ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

پنجشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۴

افکار پنهان در جواب قسمت دوم

با سلام ...

با داشتن همچین رییس‌قم‌حوری، دیگر نیاز به مدرک نیست. تظاهرات برای صلح هم فایده ندارد.
۲۶ ساله که دارند زحمت میکشند، کشور را دو دستی تحویل "آمریکا" بدهند و آنهم بطریقی که مردم نه فقط مخالفت نکنند بلکه راضی هم باشند. به این میگویند سیاست!!!!
بخاطر همین هم جرج بال در سال ۵۷ اسرار داشت که قم‌حوری بهترین راه حل هست!





اسکارلت جان من نوشته پایین را قبل از خواندن کامنتت نوشتم اما نتوانستم پست کنم و حال قبل از اینکه سوء تفاهم بشود، بگویم این سیستمی که دست غولها و شکرتهای بزرگ مشترک المنافع را باز گزاشته و قدرتشان روزبروز بیشتر میشودف سیستمی که فقط فقط سود مالی را در نظر دارد و همه میدانیم برای سود مالی زدن حتما نباید زحمت کشید و بیزحمت میشود بیشتر سود مالی زد تا با زحمت، زحمتکشان را حفظ نخواهد کرد، حال چه مدیر باشند، چه تحصیلکرده و چه کارگر. خیال اینکه سیستمی بر پایه طمع و حرص ریخته شده، حامیت خواهد بود اگر زحمت بکشی، حال چه مدیر باشی، چه تحصیلکرده و چه کارگر، اشتباه میکنی!!
و با صدتا مثال هم نمیشود چیزی تایید کرد، این ازمونمان از گزشته و آنچه در اینده اتفاق خواهد افتاد، تایید میکنند. این تفکر و دیدن مسائل (با گفتن مثالها) هست که باعث پیدا کردن چاره میشود.
این مثالهایی که تو میاوری سال بسال کمتر میشوند، در حالیکه این اتفاقاتی که من میگویم بیشتر. آیا این نشانها نباید مارا بفکر چاره جویی بیندازد؟؟





نقد من از سیستم نادیده گرفتن "زحمت" هست و دوستان برای دفاع از سیستم "زحمت" به میان می‌آورند و از حق زحمت‌کش سخن می‌برند.

این چه زحمتی هست که در سال اول مدیریت، چند هزار نفری را مستقیم اخراج می کند و غیر مستقیم باعث بیکاری هزاران نفر دیگر می شود تا سهامدارانی که اکثرشان به احتمال برای ثروتشان دست به سیاه و سفید نزده‌اند سود کلانی ببرند و آنهم با فروش کالایی که نامداری و کیفیتش از عرق شخصی که بعد از بیست سال اخراج شده‌است، داشت. و این چه زحمتی بود که بخاطرش او بحق در سال دوم حقوق ۱۳۵ میلیون یورویی گرفت!؟

نمی‌دانم من کی گفتم یکی که زحمت می‌کشد، همانقدر بگیرد که یکی که زحمت نمی‌کشد. بلکه گفتم وقتی سود بیشتر مالی هدف شود، راه بدون زحمت برای موفقیت کافیست و زحمت هم بی‌ارزش می‌شود.

وقتی بخواهیم خود فریب دهیم، تا اگر بخاطری فراموش کردیم یا نشد که چشم و گوش و دهن خود ببندیم چه راحت می‌توانیم نقد کنیم: تو می‌گویی درین سیستم زحمتکش حق خود نمی‌گیرد، من می‌گویم حق زحمتکش هست بیشتر از بقیه بگیرد و درین سیستم زحمتکش حق بیشتری می‌گیرد!!! عجب پس یعنی یارو که در سال دوم ۱۳۵ میلیون حقوق گرفت بخاطر زحمتی که حقش بود گرفت: اخراج کارگران و کارمندان و تولید کالا با کمک بیگاری و نیمه‌بیگاری. و کارگرانی که از نوجوانی بخور و نمیر گرفتند تا تعلیم دیده شوند و سالها عرق ریختند و آموختند تا ماهر شود و کمی بر حقوقشان افزوده شود تا بخور و نمیری بعنوان بازنشستگی بگیرند، زحمتی نکشیدند. و کارمندانی که سال‌ها دانشگاه رفتند و آموختند و در دفاتر شرکت کار مدیران را انجام دادند تا راحتتر و با کفیت تولید شود، هم زحمتی نکشیدند. وای چه می‌کردیم اگر نمی خواستیم خود فریب دهیم.

برای خود فریبی و اغفال دیگران از ثبات علمی مسائل هم سوء‌استفاده می‌شود. برای ثبات علمی مسئله‌ای به پژوهش و آزمایش که بر اساس تئوری و عمل و جمع‌آوری آمار، دیدگاه‌ها و نتایج آزمایش‌ها و تحلیل و تجزیه آن می‌باشد. اگر خوب و عادلانه و صادقانه باشد حداقل چند صد صفحه دربرمی‌گیرد. اما اکثرا این چندصد صفحه منتشر و پخش نمی‌شود. چونکه وقت گرانقیمت هست و اکثریت وقت و حوصله و آگاهی خواندن همه را ندارد، در چند صفحه مختصر و منتشر و پخش می‌شود. حال بعضی (شاید هم اکثر) از پژوهشگران و دانشمندان برای رسیدن به نتیجه مطلوب صاحب‌کار، و با مجوز از قلم انداختن در تفسیر کوتاه، چنان مختصرش می‌کنند که اگر با کل پژوهش نتیجه مطلوب بدست نیامد، در تفسیر کوتاه بدست بیاید. برای اینکه دوستان بهانه نگیرند، هرچند می‌دانم اگر بخواهیم اشتباه پیدا کنیم، پیدا میکنیم حتی اگر غلط املایی یا دستور زبانی باشد که چونکه بجای می‌کنیم میکنیم نوشتی پس ثابت شده که اشتپاه می‌کنی، مثال را دقیقتر مینوسیم. در تفسیر کوتاه چنان می‌شود تحلیل کرد و نشان داد و ثابت کرد که " مصرف روزانه۵۱ میلی‌گرم نمک استخراج شده از دریای عمان برای یک پسر نوجوان ۱۵ ساله که در مناطق کوهای زاگرس در ارتفاع ۱۵۰۰ متری زندگی می کند، مفید هست." البته اگر صاحبکار نتیجه برعکسش را بخواهد، میشود بر پایه همان پژوهش، نتیجه مطلوب را در تفسیر کوتاه بدست آورد.

چندی پیش در المان یکی می‌خواست پایان نامه‌ای بنویسد و رفت سراغ منابع، البته چونکه فهم و درکش بیش از دیگران بود و وقت مناسب برای نمره بهتر میخواست صرف کار و زحمتش بکند رفت سراغ منبع کامل پژوهش و به تفسیر مختصر راضی نبود. چنین متوجه شد که همکار آینده‌اش چندین سال پیش چنان دستکاری کرد که در تفسیر کوتاه نتیجه مطلوب اشخاصی که در پژوهشگری‌هایش سرمایه‌گذاری کردند، بدست آید. اما اگر کل آمار و نتایج در نظر گرفته شود، نتیجه مطلوب بدست نمی‌آید. بعد از بلند شدن سروصدا، گندش درامد که این رسم و رسوم هست و "چاره" دیگری نیست تا برای پیشروی در علم و پژوهش دست به اینگونه اعمال بزنیم تا سرمایه‌گذار پیدا شود. البته برای اغفال افکار عمومی این شخص دادگاهی شد و قول تفتیش و نگاه دقیقتر داده شد. اما طبق معمول بغیر از خودفریبی وسیله دیگری هم برای ادامه همکاری داریم: فراموشی!!!

حالا این دوست عزیز و بی‌نام می‌خواهد مختصر، مختصری یک پژوهش را مختصر کند و با تفسیرش ثابت کند!!! عجب، و طبق معمول چونکه منبع "معتبر" هست، باور کنیم!!!!؟ تا کی این "منابع معتبر" را باور کنیم!!!؟ بس نیست هرچه فریب "منابع معتبر" خوردیم!؟ تا کی!؟

فقط یک منبع معتبر وجود دارد، و از ان استفاده کنیم، راه حل مناسب پیدا میکنیم که اعتماد به "منابع معتبر" درد همگانی را دوا نمیکند، فقط امروز عده ای را تامین میکند و اکثریت را در خیال و امید میگزارد که عضو اون عده شوند ....
کاشکی فقط از تنها منبع معتبری که همه دارایش هستیم و به ان دسترسی داریم، استفاده میکردیم:...


نکته جالب این هست که نقدی که پایه باورهای زندگیمان را به تزلزل می‌اندازد نمی خواهیم گوش کنیم تا بر باورهایمان بمانیم، تا مجبور نشویم بزحمت بیفتیم و بفکر تا چاره بجوییم، قبول و باور می‌کنیم و یک نقد حال چقدر مربوط و اصولی باشد، دلیل برای تفکر نمی‌بینیم. اما هرگونه اشتباه (املایی، دستور زبان فارسی و ....) و کمیتی که اصلا و ابدا مربوط اصل مطلب نیست، مدرکی برای نادرستی نقد می‌پنداریم و ارائه می‌کنیم تا ثابت کنیم نقدی نادرست و چنین باورمان صحیح هست. مثال همان دوست دیگری که چندی پیش ایرادش این بود که چرا گفتم "انتخابات غیر آزاد مانند فلان کشور و بسار جا و ... " با اینکه نقد من بجا و اصل مطلب حال و آینده جوامع‌ای که در ان انتخابات غیرآزاد هستند بود، ایشان می‌خواست با نقد اینکه بعضی انتخابات غیر آزاد، "آزادتر" از بقیه هستند (عجب، نمیدانستم غیرآزاد میتواند آزاد هم باشد) و چرا در چندین صفحه توضیح ندادم که انتخابات در این کشورها چگونه و به چه طریق هستند (انگار اصل مطلب روشهای انتخاباتی در دیکتاتوری‌ها و دمکراتی‌های ظاهری و کاذب بود که توضیح ندادن، ایراد دارد)، مهر بطل بر افکار طرفداری از انتخابات آزاد بزند.

مثال دیگری که خودم مشاهده کردم. چندی پیش بدنبال صفحاتی در مورد انرژی هسته‌ای و آشغال‌های اتمی بودم. رفتم گوگل در صفحه اول فقط صفحاتی پیدا کردم که از بهره‌برداری و انرژی هسته‌ای تعریف می‌کردند. وقتی بسراغ لینک آشغال اتمی در همان سایتها رفتم، نوشته بودند "در دست ساخت"، "بزودی" و .... نکته جالب دیگر این بود که توضیح میدادند که سرب سمی تر از پلوتونیم هست و این دروغ نیست. اما نگفتند که این پرتو پلوتونیوم هست که کشنده و مضر و خیلی خطرناک می‌باشد.

اینگونه نیمه حقیقتها که بدتر از دروغ هست در جای دیگری هم مشاهد می‌شود. میگویند از لحاظ اقتصادی تولید انرژی توسط نور خورشید، هنوز فایده ندارد. البته حقیقت هست که اگر بخواهیم شرکتی درست کنیم تا با تولید انرژی توسط نور خورشید برای چندین میلیون خانوار پایدار بمانیم، غیر ممکن هست و بزودی ورشکسته می‌شویم. اما حقیقت هست هر خانواری میتواند برای خودش سلول های تولید انرژی نصب کند و اینگونه از لحاظ اقتصادی و محیط‌زیستی سود فراوان ببرد.

در آلمان شخصی روی سقف خود مُدول‌ها با سلول های سولار نصب کرد و حتی بیشتر از مصرفش انرژی تولید کرد. برای زیاده خریدار هم پیدا کرد اما شرکت برق محلش برای حق استفاده از سیستم حمل و نقل برق مقدار زیادی پول می‌خواست که خود را مجبور دید، این انرژی را بدور بریزد. منابع معتبر میگویند تولید انرژی خورشید سود ندارد، خوب حقیقت را میگویند اما نمیگویند که برای اربابهایمان سود ندارد.

هیچ نظری موجود نیست: