دعوی دو جبهه و مهرههایشان* در یک طرف سکه**
* دانسته، نداسته یا خواسته و نخواسته مهره هستند، بحثی دیگر هست
**میگویند هر سکهای دو طرف دارد و این را به ماجراهها هم میچسبانیم. وانمود میکنند که "آمریکا" و قمحوری دو طرف سکه هستند (در مقابل هم قرار گرفتهاند)، یا این و آن، و ما جزو "این" و آنان به "آن" تعلق دارند. اما اگر با دقت نگاه کنیم دو طرف مقابل چیز دیگری هست و بدو. حکام در مقابل مردم. که اگر مردم در مقابل هم قرار داشتند، نیازی به اینهمه سعی نبود تا ما را ز هم جدا کنند و در مقابل همدیگر قرار دهند.برای مثال: آیا اگر "آمریکا" نبود، کاسترو اینهمه دوام میاورد!؟
جبهه اول (ج۱)، جبهه حاکم در "آمریکا" که سعی دارد با کمک سیاست خشونت، اهداف خود را پیاده کند. مهره اصلی این جبهه در ایران در انتصابات پیش با کمک همپیمانان حزب جمهوریخواه آمریکا (از زمان گرونگارینگیری سفارت آمریکا و پیروزی ریگان در آمریکا) در ایران به مقام ریاستجمهوری رسید و کار این مهره* تبلیغ و ترویج سیاست خشونت هست. فکر نکنم نیازی باشد تا مثال برای کوشش این شخص در بثمر رساندن اهداف آمریکا بیاورم که روزانه و فراموش نشدنی هستند. کسی مانند این شخص برای سیاست خشونت "آمریکا" چنین مؤثر تبلیغ و ترویج نکرد، حتی اسرائیل عرضه و توان چنین تبلیغاتی نداشت و ندارد.
جبهه دوم (ج۲)، جبهه حاکم در اروپا هست که تابحال با کمک مهرههای خود * توانسته بود ۱۶ سال از منافع خود، طبق معمول با قربانی کردن جان و مال مردم و با کمک ترور توسط مزدوران*، در منطقه نگهداری کند. حال که ج۲ شاهد علنی از دست رفتن منافعش با کمک مهره دست یک تبلیغاتی ج۱ هست، دوباره دست بکار شده و با کمک مهرههای قدیمیش، بخصوص آن دو نفر، نقشه جدیدی پیاده کرده. وقتی روسای جمهوری پيشي در برکناری رییسقمحور جدید موفق شوند، میتوان خشونت طلبی "ایران" را به گردنش بیاندازند و افکار عمومی جهان را دوباره برای مدتی تغییر دهند (من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود). چنین با سوزاندن مهره تبلیغاتی ج۱ و نشان دادن کوشش صلحجویانه مهرههای ج۲ با یک تیر دو نشان میزنند: حفظ منافع خود و برکنار کردن بزرگترین مهرهء تبلیغاتی ج۱.
البته عدهای از دوستان خواهند گفت، هر راهی که از جنگ جلوگیری کند، راه خوبی هست. اما این راه (مقصر معرفی کردن احمدینژاد و برکناری او) فقط جنگ را به تاخیر خواهد انداخت، که تا وقتی این نظام اصلاح ناپذیر در ایران حاکم هست، خطر جنگ حتمی هست. و آنروزی که اروپا هم فقط در جنگ حفاظت منافع خود ببیند، حتما آمدنی هست.
من هنوز سر این عقیده خود هستم که فقط با برکناری این نظام میشود از وقوع یک جنگ جلوگیری کرد. چاره دیگر اصلاحات هست اما با چنین قانون اساسی، غیر ممکن هست. بخصوص بعد از "اصلاحات" سال شصت و هشت.
لطفا به اخبار در مورد آقایون احمدینژاد، خاتمی و رفسنجانی با دقت نگاه کنید و توجه کنید منبع از رسانه آمریکایی یا اروپایی هست و هرکدام این اخبار را چگونه بررسی میکنند.
حال در مورد مهره اصلی نظام ایران، که در این نزاع مهرهای نخواهد بود. این مهره اول نظام ایران چونکه هیچکدام از این دو جبهه خواستدار و توانایی نگهداریش را ندارند، قرار هست کاملا قربانی شود. از خود بپرسید، چرا اینهمه شایعه و چرا به وضوح دکتر و متخصص از خارج به ایران آمد؟ حال هرقدر مریض باشد یا نباشد، خود بمیرد یا نمیرد، باید بدون برگشت برود. که ج۱ او را نمیخواهد و ماندنش برای ج۲ منفعت ندارد. حال هرقدر مریض شدنش یا فوت کردنش شایعه و دروغ باشد، مرگش حتمی هست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر