به مناسبت سال کوروش
چندیست میخواستم بخاطر سال کوروش و جهت آبگیری سد سیوند سخنپرانی کنم اما نه وقت یافتم و نه قلم روان شد تا خود کوروش به یاری شتافت ...
من از بچگی، قبل از اینکه بدانم سیاست چیست، ایسمها چه معنی میدهند، نمیفهمیدم چرا بشری وجود داراد که خواهان شاه و ارباب هست. اصلا درک نمیکردم چگونه کسی میتواند راضی باشد سرنوشت خود در دست یک نفر یا یک گروه بگذارد و هنوز هم هردفعه دوستان مشروطهخواه یا بهتر بگویم به اصطلاح مشروطهخواه (حال هرچه اصرار کنند که مشروطهخواه هستند اما سخنان و افکار و خصلتشان بوی و تعریف سلطنتطلبی و اربابخواهی میدهد) میپرسند با شاه و شاهان چه مشکلی داری، جواب میدهم مشکل اصلی من شاهان نیستند، چونکه انسان جاهطلب هست و حال هرقدر باهاش مخالف باشم، درک میکنم وقتی قدرت بطلبد اما با طرفداران و خواهان ارباب شدندش مشکل دارم. سپس در مدت زمان داستانهای شاهان خواندم و باهشان آشنایی دور که ممکن و مقدور هست بر پایه گذر و نگارش تاریخ، یافتم و شناخت از چگونگی تحلیل بشر و سنجش اتفاقها و خوب و بد گفتن توسط دوست و دشمن در مورد شاهان، لابلای خطوط خواندم و فقط تمجید و تعریف از دو شاه کم و بیش قبول کردم و در تاریخ ٢۵٠٠ ساله دو حاکم خوب (نظر من، و البته مقیاس خوبی و بدی برای من با مقیاس اکثریت همیشه و هنوز فرق دارد!) یافتم: کوروش و کریم.
کتیبۀ آرامگاه:
»ای انسان، هرکه بخواهی باش و از هرکجا که میآیی بدان که من کوروش بنیانگذار امپراتوری ایران هستم بر این تودۀ خاکی که جسدم را پوشانیده است رشک مبر.«