ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

جمعه، دی ۰۲، ۱۳۸۴

پیروزی زور و زر در زرخانه همیشه بیدار

دادگاه عالی امریکا اعتصاب رانندگان وسایل نقلیه عمومی را غیر قانونی اعلام و سران اتحادیه را تهدید به زندان کرد.
اتحادیه کارگری تسلیم شد و قبول کرد مزایایی که بخاطرش خونها و عرقها ریخته شد از دست بدهد و آنهم نه فقط در دنیایی که پولدارتر و ثروتمنتر از همیشه هست و میشود بلکه در مرکز تولید ثروت مالی!!!
شهروندان نه فقط این خدمتگزاران عموم را تنها گزاشتند بلکه معترض و شاکی هم بودند. برای رسیدن به "امروز" خود داریم "فردایی" میسازیم که فرزندانمان گرفتارشان خواهند شد. دفاع از حقوق و مزایای عادل هر قشر و صنفی یکی از لازمترین اقدام برای سازندگی دنیای بهتر هست و عدم همبستگی فقط و فقط بند و جوش زنجیرهای وابستگی را تحکیم میبخشد و عاقبتش برای همه، حتی و بخصوص سودجویان امروز، وخیم خواهد بود!!!
دیروز رانندگان را تنها گذاشتند و فردا خود تنها خواهند بود!




با امضا و پخش تومار "مخالفت با کودک آزاری" حداقل قدمی را بردارید:




از فیفا:
با شکایتی که از روش فیفا برای فروش بلیط جام جهانی در المان شد (مراجعه شود به پست: بزرگترین مافیای رسمی جهانی)، قبل ازینکه مسئله به دادگاه برسد، فیفا ظاهرا کنار امد. فیفا قبول کرد که همه پول (قیمت بلیط بعلاوه دسمزد سرویس) را، البته بدون بهره، پس بدهد. و صدالبته (بخاطر همین ظاهری) اگر تا نیمه آوریل کسانی که هنوز بلیط نگرفتند خواسته خود پس بگیرند، همه پول را پس خواهند گرفت. یعنی اگر بعد از این تاریخ بلیط نگرفتید و یادتان رفت تقاضای بلیط را فسخ کنید ...

جمعه، آذر ۲۵، ۱۳۸۴

مرگ و میر انواع جانوران و گیاهان شدت می‌یابد!

پژوهشگران آمریکایی آکادمی علوم آمریکا گزارش دادند که بنا بر یک پژوهش جدید سه برار بیش از آنچه که در پانصد سال اخیر انواع جانوران و گیاهان نابود شدند، در خطر از بین رفتن هستند.
بشر نابودی انواع را صد تا هزار برابر میزان طبیعی افزایش داد.
‌البته زیست‌شناسان فقط انواعی که اطلاعات جهانی از آنان در دسترس هست کنترل کردند.
انواع جانورانی که از انان اطلاعات کامل و جهانی در دسترس هست به این ترتیب هست: پسدانداران، پرندگان، دوزیستان(مانند قورباغه) و چندی از خزندگان. تنها راستهء از گیاهان آن رسته درختانی هست که کاج جزوشان هست (متاسفانه نام فارسی این راسته را نمیدانم).
اکثر این ۷۹۴ انواع که مورد تحدید هستند، کنون فقط در یک منطقه موجود می‌باشند و در بقیه مناطقی که زندگی میکردند، از بین رفته‌اند.
از سال ۱۵۰۰ میلادی تاکنون ۲۴۵ نوع از گروهان در بالا درج شده از بین رفته‌اند.
پژوهشگران ۵۹۵ مراکزی که آخرین و تنها منطقه زندگی این انواع تحت خطر نابودی هستند، شناسایی کردند و پزارش میدهند که فقط یک سوم این مناطق تحت محافظت قرار گرفته‌اند و برای اینکه از نابودی بقیه جلوگیری شود، باید کوشش کرد تا از بقیه مناطق هم محافظت شود.

منبع فرانکفورتر روندشاؤ

--------------------------


از آلمان

احزاب دارای کرسی در مجلس آلمان امروز متحدانه و یک صدا اطلاعیه علیه دکتر احدمی‌نژاد صادر کردند.
مثل اینکه آقای دکتر برای تمام جهان مفید هست بغیر از ایران:
دیگران پول تسلیحات ارتش اسرائیل را میدهند.
آقای جرج بوش دوباره بهانه برای پز گرفتن و اغفال کردن و بدست آوردن محبوبیت میگیرد.
احزاب آلمان یک صدا میشوند!
و ...

سه‌شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۴

درس عبرت!؟

اول و آخر یک مقاله!!!

انترنشال هرالدتریبون ۲۸ ژوئیه ۱۹۸۰ میلادی
>> سرنوشت محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران یکی از عبرت‌انگیزترین درس‌های تاریخ است: او در حالیکه یکی از ثروتمندترین مردان جهان بشمار می‌آمد جز یک نقطه در جهان جائی برای زیستن نیافت و روزیکه در تبعید جان سپرد به جز میزبانش سادات هیچیک از سران کشورهایی که در دوران سلطنت از او ستایش می‌کردند زحمت حضور در مراسم خاک‌سپاری او را بخ خود ندادند.
(...)
دیکتاتوری با فسادی که در درون خود پرورش می‌دهد سرانجام از درون متلاشی می‌شود. حامیان رژیم‌های دیکتاتوری فقط کسانی هستند که از قبل آن بهره‌مند می‌شوند. دیکتاتورها در میان این حلقهء فساد از ملت خود جدا می‌شوند و از واقعیت‌ها دور می‌مانند، و روزی از این واقعیت‌ها آگاه می‌شوند که خیلی دیر شده است.<<

منبع: داستان انقلاب بقلم محمود طلوعی




لطفا از امضا و پخش تومار زیر دریغ نکنید:
سانسور وقیح است نه زن
ترجمه متن به فارسی را میتوانید اینجا بخوانید:
اعتراض گروهی از فعالان و شهروندان به سانسور اینترنتی زنان در ایران

پنجشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۴

کودکی که بزرگ نمیشود! و اگر فقز نبود!

سه سال پیش عکسش را برایم فرستادند و داستان غم انگیز فقر و امید را برایم تعریف کردند. فقط فرستنده یک معروف و سرشناس دیگر بود. ایندفعه گوینده معروف اخبار رسانه وابسته فرستنده بود. شخصی که بعنوان با سواد و راستگو در جامعه شناخته شده و در اصل بغیر از پخش دروغ و نیمه حقیقت و تکرار طوطی‌وار کار دیگری بلد نیست. دوباره همان عکس با یک طناب ساخت کارخانه بعنوان دستبند دوستی. حتما برای اینکه خرج زیادی نکرده باشند تا سود فراوان بزنند، توسط زندانیان چینی ساخته شده!!!

این کودک ناز که با دیدن چهره‌اش دل انسان آب و فکر آینده‌اش وجدان را ناراحت می‌کند که در مدت چندین سال (شاید هم ده‌ها سال) هیچ تغییری نکرده، تنها کودکی نیست که بزرگ نمیشود، بلکه شمایل‌های دلچسپ و غمگین دیگری هم در اختیارشان هست، که هر چندی من اون عکس‌ها را هم گرفته‌ام.

اگر میپرسید، مگر خر هستند برای تو این عکس‌های تکراری بفرستند، خب باید بگویم من هم مثل اکثر ایرانی‌ها، چندین اسم خانوادگی طولانی دارم که هردفعه از همه استفاده نمیکنم و کامل نمینویسم و هردفعه هم که پاسپورت تغییر میکند، کارمندان بشکل دیگری این اسم را به لاتین برمیگردانند. و چونکه این انجمن‌ها هم مثل شرکت‌های دیگر لیست اسامی را از همدیگر خریداری یا با هم تبادل می‌کنند (با اینکه برخلاف قانون هست و هردفعه اسم و رسم به یکیشان می‌دهی، قول شرف می‌دهند که به کس دیگر ندهند)، اصل کارشان کم‌کاری هست و متوجه نمیشوند. گاهی برایم در آن واحد دو تا سه تا نامه تبلیغی از یک شرکت می‌آید به نام‌های آرمین فلانی، آرمین بساری، فلانی بساری.

البته قبل از این از نزدیک این انجمن‌های خیریه یا درست بگویم "کمپانی‌های خرید وجدان راحت" را از نزدیک دیده بودم و با کارشان آشنایی داشتم. چندین سال پیش چند هفته‌ای برایشان کار کردم. ده تا پانزده نفری در دفتر بودند و بغیر از من هیچکس کار نمیکرد و همه کارها بعهدهء من بود. از سفارش گرفتن تا لیست کردن و در پاکت انداختن و خریدن و پست کردن و قبص حواله نوشتن و فرستادن و... و ... . من حقوق حداقل را می‌گرفتم و بقیه داشتند مفت‌خوری می‌کردند و مدیر و فلان و بسار بودند. بعد از دو هفته اشخاصی از تلویزوین آمدند تا "سعی و کوشش" این "انسان دوستان زحمت‌کش" را نشان دهند تا مردم بیشتر پول حواله کنند، پولی که در خیال برای نیازمندان بود و در اصل خانه و ماشین و زندگی مرفع این "انسان دوستان" را بدون زحمت تامیین می‌کرد. من بهانه گرفتم باید بروم پست و در رفتم. بعد از مدتی که بخیالم عوامفریبی تمام شد، برگشتم. اما هنوز داشتند خوش بش می‌کردند و قهوه و شیرینی نوش می‌کردند. داشتم فکر می کردم چه کنم که صدایی بلند گفت بیایید، شروع می کنیم. همه ریختند توی اتاق کار. اتاقی که من در آن دو هفته تنها همهء کارها را می‌کردم و شروع بکار کردند. بعد از چند دقیقه دوربین خاموش شد و همه بغیر از خانم مدیر سریع‌تر از انی که به اتاق آمدند، رفتند. خانم مدیر گفت یک کنترل بکن مگر اشتباهی کرده باشند. که مبادا یک سنت بیشتر از آنی برای حفظ ظاهر خرج شده باشد!

وای اگر فقر و فقیر نبودند، بغیر از اینکه دیگر نمیتوانستند مردم را با ترساندن مجبور به همکاری و هرکاری بکنند، چندین هزار بشردوست وسیله معاششان از دست میدانند و بدتر از آن چندین ملیون بشر بیگناه وسیلهء خرید وجدان راحتشان از دست می‌دانند. چقدر خوشبخت هستیم که فقر و فقیر وجود دارند!!!

کودکانی که باید همیشه کودک، گرسنه و فقیر بمانند!
تا اندکی مردمان "زحمتکش و بشردوست" روزمرهء خود درآورند و اکثریت "بی‌گناهان" بتوانند تسلی وجدان خود بخرند. و خود فریب دهند!!!

البته اندکی هستند که واقعا زحمت می‌کشند و کمک می‌کنند. اما متاسفانه امروزه آنها هم ناخواسته پایه ثبات جوامع مفت‌خوران می‌شوند!

دوشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۴

مافیای رسمی جهانی

بزرگترین مافیای رسمی با تشکیلات واحد و سر چندین تشکلات کوچک، فیفا نام دارد!!!
بزرگترین واحد رسمی چپاول و سرگرمی. بیشتر از سازمان ملل دارای عضو هست!
آخرین شاهکار این گروه ثروتمند: جام جهانی 2006 و فروش بلیط.
اینکه اکثر بلیطها را به مفت خوران و صاحب منصبان و دست اندرکاران میدهد، طبق معمول هست اما ایندفعه راهی بنام و به بهانه اطمینان و امنیت پیدا کردند تا پول این بلیطهای مجانی هم تماشاچی و طرفدار بدهد.
اولا وقتی بلیط میخواهی و پارتی نداری و جزو منتخبین و نخبگان نیستی باید شانس داشته باشی و در یک قرئه کشی برنده شوی.
اما قبل از اینکه درین قرئه کشی شرکت کنی، باید بلیط را بخری. اسم و رسم و آدرست را باید بدهی و آن در روی بلیط درج شود. بعد باید پول بلیط بعلاوه پنجاه یورو دستمزدی بدهی. اگر در قرئه کشی برنده شدی، باید ده یورو رویش پول پست بدهی، حتی اگر خودت بروی و بلیط را شخصا بگیری. اگر بازنده شدی باید منتظر بمانی تا وقت پیدا کنند پولت را برایت واریض کنند اما اون پنجاه یورو بعنوان دسمزد سرویس نگه داشته میشود. بازهم صد رحمت به بانکها و بیمه ها که در راهزنی و کلاه برداری و دزدی حریفی ندارند، اما وقتی به انها پول میدهی دو تا چهار درصدی بهره میگیری و هرچند چندروزی بدون بهره پیش خودشان میماند تا از یک حساب به حساب بانکی دیگر واریز شود و یا در دفترچه پسانداز وارد شود و وقتی اونها بهت پول میدهند ده تا بیست درصدی بهره میگیرند. اما فیفا ازت پول را میگیرد و معلوم نیست درین مدت چقدر از آن سو استفاده میکند (سرمایه گذاری و وام با بهره دادن و خرید و فروش و ...) و تازه پنجاه یورو هم نگه میدارد و بقیه را بدون بهره بهت پس میدهد (البته تا کنون نشنیدم کسی پولش را پس گرفته باشد). به این ترتیب و با این وام بدون بهره پول بلیط خانومها و آقایون سرمایه دار و سالار هم توسط آنانی داده میشود که برای تماشای بازیها در تلویزوین باید به چندی از همان آقایون و خانمها پول بدهند (برای مشاهده همه بازی های این جام جهانی در آلمان:
64€)
البته لطف کردند و هنوز بازی های خود آلمان و یک چهارم و نیمه نهایی و فینال در تلویزوین تقریبا مجانی نشان داده میشود. آخه دفعه پیش نزدیک بود انقلاب بشود، وقتی مردم شنیدند حق پخش توسط تلویزیون خصوصی و پولی خریده شده!!!

جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۸۴

هشداری که قبلا داده بودند

خطابهء آقای سید حسین تقی‌زاده مشتمل بر شمه‌ای از تاریخ اوائل انقلاب مشروطیت ایران - انتشار باشگاه مهرگان. چاپ سال ۱۳۳۸:
"در اول امر نهضت مشروطیت در تبریز یکی از علماء (آقامیرزا صادق آقا مجتحد معروف) در مقابل مزدم مشروطه‌طلب که پیش او رفتنه و اصرار داشتند او هم همراهی کند. گفت این چیزی که شما می‌خواهید چیست و معنی آن کدام است؟ وقتی که بیان کردند منظور حکومت ملی است. گفت این چیز که از ممالک دیگر آمده آیا آنجاها اسمی بزبان خود آنها ندارد؟ وقتی گفتند کنسی‌توسیون (قانون اساسی) گفت خوبست همین کلمه را بگیرید که در مرکز اصلی خودش معنی و تعریف ثابت و غیرقابل تغییر دارد و نمی‌توان بعدها تحریف و تفسیر ناصحیح کرد. اما اگر کلمهء عربی مشروطه بگوئید اختیار کار و تفسیر و معنی آنرا بدست ما داده‌اید و ما خواهیم گفت شرط یشرط و هوشارط و ذاک مشروط. آنوقت روزی می‌گوئیم مشروط به نبودن آزادی یا مشزوط به حکم علماء و هکذا و هکذا..."

سه‌شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۴

از اینجا و آنجا!

با سلام ...

هفته پیش قبل از اینکه بروند!

دو دولت قدیم (یکی بعد از انتخابات جدید و شکست و دیگری هنگام شکست و قبل از انتخابات جدید) دیروز قرارداد را امضا کردند. اسرائیل دو فروند زیردریایی مدل دلفین سفارش داد. دولت آلمان یک سوم مخارج یک میلیاردی ساخت این دو زیردریایی را بعهده گرفت.
منبع: مجلات اشپیگل و فوکوس (آلمان)

می‌گویند که آریل شارون یک نامه چند خطی بعنوان تشکر برای صدراعظم سابق آلمان فرستاد و یک تشکرنامه پنج صفحه‌ای برای رییس‌جمهور جدید ایران نوشت.
(منبع: محافل پشت پرده‌ای و زیر لحافی)



-----------------------------
از آلمان:
از ‌۴۴۸ نماینده دو حزب ائتلافی با ۳۹۷ رای (کل: ۶۱۴) اولین صدراعظم خانم در آلمان انتخاب شد! با اینکه در اصل خبری هست که طبق معمول می‌بایست باعث خشنودیم شود، اما خب دیگر اصلا اینطور نبود. اولا از شخصیت این خانم خوشم نمی‌اید. دوم با سیاستی که معرفی میکند مخالفم و میدانم که سیاست اصلی که دنبالش می‌کند چیز دیگری هست و بشدت باهاش مخالفم.
نکته قابل ملاحظه دیگر هم این هست که چگونه با این همه مخاف در حزب خودش کاندید شد. دقت کنیم متوجه میشوم که انها خواهان شکست ایشان هستند و بنظرم می‌آید که فقط به بهانه اینکه ما یک خانم و اهل شرق هم انتخاب می‌کنیم او را بر مسند قدرت نشاندند تا با یک تیر دو نشان بزنند: آرای شرق را بچنگ آورند و دیگر لزومیت انتخاب یک زن نباشد!!

بگذریم. بیاد دارید که از خوشبرخوردی با خارجی هنگام شلوغی فرانسه سخن بردم. چونکه دیگر تصویر و اخبار آنچنان پخش نمیشود، اینهم گذشت. برگشتیم به صحنه‌های قبلی.
مشتری آلمانی (توریست از شهر دیگر که هرگز مشتری دائمی نخواهد شد). فروشند چنان خوشبرخورد و خندان و شوخی کنان که نگو و نپرس. با اینکه قرار داشتم و دیرم شده بود اما چونکه خوش و بش بودند، من هم داشتم حال می‌کردم و بیخیال نیشم بازتر از معمول شده بود. ده دقیقه‌ای طول کشید و رفتند و نوبت من شد و تا من را دید قیافه صدوهشتاد درجه برگشت (وای نزدیک بود بترکم و سر بزنم به قهقهه، اما اغذیه فروشی بود و خطر ناک ... ) انگار دنیایش را آب برده.
لبخند زنان: گوتن آبند (عصربخیر)!
لب و لوچه فرو ریخته و زیر لبی : آبـ...! فلانچیز لطفا!
فوری یک چیزی در پاکت انداخت و تحویل داد و فلانقدر ... من هم عجله داشتم و داشتم با قیافه‌اش حال می‌کردم، دقت نکردم و پاکت را گرفتم و پول را دادم و مابقی را داد و پشت کرد
گفتم: چائو
سرپایین انداخته یک چه و چویی کرد ...
رفتم و سوار مترو شدم و وقتی خنده آرام گرفت، پاکت باز کردم تا نوشش کنم .. ساندویج مال صبح و کهنه بود ...
بگذریم.
امروز هم رفتم چیزکی پس بدهم. نزدیک فرقه فروشنده ناگهان سر را برمیگرداند و از یک مشتری در نزدیکی می‌پرسد میتواند کمک کند! عجب! میگویند داریم میگردیم و هنگام خوش و بش کردن یک خانم مو طلایی دیگر می‌آید و پشت سر من صف می‌ایستد.
فروشنده: خوب فعلا شما بگردید! بدون اینکه من را نگاه بکند سر و بدنش را خم می‌کند و به پشتسری من میگوید فعلا شما بیایید و بپردازید تا ایشان انتخاب خود بکنند. عجب! انتخاب کردند و رفتند پشت خانم مو طلایی و من اخری شدم، که یک دختر خانم امد و بکار من رسید!!!

-----------------------------

از منطق نخبگان و سران آیندهء جامعه:
صلح‌دوست: کالاهای آمریکایی و انگلیسی را بایکوت کنید، موثرتر از تظاهرات برای صلح هست!
غرب‌پرست: کالاهای اسلامی را باید بایکوت کرد!
جالب است. عجب جواب دندان‌شکنی! کشورهای اسلامی چه کالا دارند؟ نفت! اگر نفت بایکوت شود، دیگر نیازی به بایکوت کالاهای غربی نیست که همه مستقیم و غیر مستقیم، تولید و مصرفشان، وابسته و محتاج نفت هستند!!!

جمعه، آبان ۲۷، ۱۳۸۴

برلین ۲۰۰۵

سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۴

نیازمندی و قدرت

با سلام ...

از برلین
تبلیغ ماشین: آزادی بینهایت
.
فقط میماند برای کی!؟ برای سازنده!؟ کارگر و آزادی بینهایت! برای خریدار!؟ محتاج بنزین و وام و آزادی بینهایت! برای تماشاچی!؟ محدودیت دید و آزادی بینهایت! یا اینکه برای فروشنده!! برای حفظ این آزادی بینهایت اونیفرمپوشان همیشه آماده هستند (سمت راست، پایین عکس)!!


شنبه پنج نوامبر برای اعتراض به دولت جدید رفتند توی خیابان (بقیه عکسها را اینجا مشاهده کنید). طبق معمول بیشتر علیه همدیگر اعلامیه پخش کردند و جبهه گرفتند.

چرا مارا نیازمند نگه‌می‌دارند و می‌کنند؟؟ و چرا ما باید خیال ‌‌کنیم اگر دیگری قدرت بدست بگیرد نیازهای مان را برطرف خواهد کرد!؟

متاسفانه شعار حزب مطلق شده بر اعتراضات این بود: "کشور به سیاستمداران جدید نیاز دارد!" یعنی به ما رای دهید تا قدرت بگیریم. اونیکی راه دیگری برای کسب قدرت ارائه میداد و برا علیه اینیکی اعلامیه! متاسفانه راهی که به جایی نمیرسد هنوز ادامه دارد. بگذریم. اما خلاصه تا وقتی تفافق و اتحاد نباشد، حتی توان تضعیف سیاست حاکم نیست. حالا از عمد نفاق را قبول میکنند تا بهانه‌ای برای اعتراض دفاعی داشته باشند یا واقعا متوجه نمیشوند که با تضعیف جنبش در قدرتمندتر کردن سیاست حاکم دست دارند و یا اصلا به امید گوسپندان هستند، بحث دیگری هست (فرضیهء اولی و سومی را مشاهده کردم، به دومی هرچند ممکن هست، باور ندارم).
تا وقتی که قدرت حاکم تضعیف نشود، راه‌هایی که برای تغییر انتخاب کردیم، مسدود خواهد بود. پس اولین قدم باید تضعیف قدرت حاکم باشد. اما وقتی ما سر قدمهای بدی بیهوده بحث میکنیم و دعوی میگیریم و بین خود نفاق می‌اندزیم و اینچنین جلوی قدم اول را میگیریم، خلاصه نخواهیم توانست اقدام بعدی برداریم تا راه درست، در خیال خود مناسب، را برویم.
تاریخ نشان داده که قدرت (اقتصادی و اجتماعی) منبع فساد هست و نیازمندی منبع فقر (مادی و معنوی) و با همه اینحال هزاران سال در دعوی "چگونه قدرت کسب کنیم و چگونه از آن برای بهبودی بشر و جامعه استفاده کنیم" بسر میبریم.
هزاران سال هست که قدرت میطلبیم تا عدالت روا کنیم و شعار می‌دهیم به سیاستمدار (حاکم) جدید (دیگر) نیازمندیم و برای نشاندن سیاستمدار (حاکم) دیگر بر مسند قدرت مبارزه مبارزه می‌کنیم!
و این سیاستمدارن (حکام) دیگر بجای استفاده از سیاست جدید و راه‌های پیموده نشده، همان سیاست قدیمی با واژه‌های دیگر و شمایل آرایش شده استفاده و همان راه‌های قدیمی که تابلوهایش را تغییر داده‌اند می‌پیمایند.
با کمک قدرت شاید بتوان مدت محدودی عدالت روا کرد اما فساد حتمی و برای حفظ قدرت بی‌عدالتی سرانجامش هست.
ما به سیاستمدار دیگر نیاز نداریم، بلکه به سیاستی واقعا جدید. سیاستی که روزبروز نیاز جامعه به سیاستمدار را کم کند، سیاستی در تقصیم قدرت، در تقصیم منصفانه ثروت زیاد مادی و دسترسی همگان به ثروت نامحدود معنوی (دانش و اخلاق).
با شعار استقلال و آزادی، قدرت را کسب و قصب می‌کنیم و برای حفظ این قدرت (حال به بهانه آینده جامعه یا بخاطر امروزه خودمان) ناچاریم مردم را نیازمند خود نگه داریم و شعاع حرکات و دسترسی آنان را محدود کنیم و چنین هرگونه آزادی و استقلال از همگان سلب کنیم.

بینیازی برای رسیدن به آزادی و استقلال و برقراری عدالت اجتماعی لازم می‌باشد. آگاهی تنها راه برای بینیازی و بسوی آزادی هست و استفادهء نیکو از آن قدمی بسوی برقراری عدالت اجتماعی. و یک آزادهء مستقل تنها تضمین برای حفظ آزادی و استقلال و عدالت! و تقصیم تنها وسیله!

اما خوب ما بشریم و چه بخواهیم و چه نخواهیم محتاج. اما بعضی احتیاجات واقعی هستند و با همه اینحال توان برطرف کردنش داریم اما چلوگیری می‌کنیم. با اینکه با اندازه کافی غذا هست تا بینیازی نسبی (وقتی محتاج چیزی باشی و به اندازه کافی داشته باشی، ازین مورد بینیازی) برقرار شود، روزانه گرسنگان می‌میرند . نیازمند به هوا هستیم. با اینحال تمام قدرت و وقت خود صرف آلودگی هوا کردیم و با همه نقشه‌ها برای برطرف کردن این مشکل و با توجه به خرابکاری و مسدود کردن این نقشه‌ها توسط اکثر دول‌ها، روزبروز آلودگی هوا و نیازمان بیشتر و استقلال نفس از بین می‌رود. آب‌ها را آلوده کردیم و با تمامی لوله‌کشی‌ها نیازمند و وابستهء اصحاب هستیم. به عشق و دوستی نیازمندیم، اما تبلیغ کینه و نفرت می‌کنیم. حتی اگر فرایضمان تبلیغ عشق و دوستی می‌کند، با اعمالمان ریشه نفرت آبیاری می‌دهیم تا عشق کمیاب و حتی از بین برود تا در نیازش بدام "زور و زر" بیفتیم! نیازهای جدید بوجود اوردیم و آفریدم و پدیدار شدند که بدون آنان دیگر نمی‌توانیم و در اکثر مواقع چنان تبلیغ و پروپاگند می‌کنیم که خیال محتاج بودنمان به آن، واقعیت می‌شود. و برای حفظ اینها خود را محتاج و نیازمند "زور و زر" می‌پنداریم.
خود در بندی اسیر کردیم و گرفتار دایره بی‌عدالتی و خشونت شدیم. درین جامعه‌ای که هرچند فقط ظاهر و البسه‌اش عوض می‌کنیم، در افکارمان که در دود اعتیاد قبار گرفته و تار شده، فقط و فقط و برای هزارمین بار در عوض کردن چهره و البسه، دوای رهایی خود می‌جوییم !
ما به سیاستمداران (حکام) "جدید" (دیگر) که با انقلاب (حال خشن یا مسالمت آمیز) و یا با کمک انتخابات سر قدرت بیایند و اصل کوششان حفظ قدرت، نیازمند نگه داشتن مان به این قدرت، حفظ اموال سرمایه‌داران یا قصب اموالشان و سپس حفظشان، محدود و سخت کردن دسترسی همگان به دانش و معلومات، باشد، نیاز نداریم.
اهداف سیاستمدارانی که با شعار آزادی و استقلال سرکار امدند، باید در وحلهء اول بینیاز کردن جامعه از دست خودشان باشد و گرنه طمعکارانی هستند که برای کسب مال و مقام از دروغ و دیگر اعمال پرهیز نمی‌کنند.
تکرار میکنم: بینیازی برای رسیدن به آزادی و استقلال و برقراری عدالت اجتماعی لازم می‌باشد. آگاهی تنها راه برای بینیازی و بسوی آزادی هست و استفادهء نیکو از آن قدمی بسوی برقراری عدالت اجتماعی. و یک آزادهء مستقل تنها تضمین برای حفظ آزادی و استقلال و عدالت! و تقصیم تنها وسیله!

--------------------------------
عکس‌های جدید در آلبوم عکس برلین.
تازه متوجه شدم! وقتی اینجا مینویسم، هردفعه باید بروم پینگ بکنم. اما اگر قالب را دستکاری کنم، خودبخود پینگش میکند!!

چهارشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۴

از سومالی

با سلام ...


طبیعت شهر





از سومالی
قیمت اسلحه در بازار باکارا در موگادیشو در دو ماه اخیر بیست و پنج درصد افزایش یافت. درحالیکه اکثر خریداران در بازار طرفداران شیخ حسن دحیر، که سر نیروهای متعصب مذهبی و از افراد اسامة بن لادن بحساب می‌رود، (درجه تعصب: از تخریب پرویکتور فیلم و دوربین عکاسی تا بقیه فنون مدرن گرفته، البته بغیر از اسلحات کشنده، تا پیاده کردن کوچکترین قوانین اسلامی بزور اسلحه و چماق) هستند، اتیوپی بطور وفور مسلحات تحویل دولت جدید (با ۹۱ عضو کابینه و ۴۲ وزیر سعی شده اکثر طایفه‌های را راضی کنند) می‌دهد. البته بنا بر گزارشات نخست وزیر عبدالله یوسف و ده وزیر در فروش اسلحه‌ها دست دارند. سودبران جنگی و شلوغی، بخصوص سیاستمداران دست اندر کار در دامن زدن به اغتشاشات کوتاهی نمیکنند و جنگ بعدی در سومالی را آرزو میکنند.
قربانی خون و جان و مال بنام این و آن و طبق معمول فقط وفقط برای بیش کردن مال و قدرت اندکی!!
یک خبرنگار سومالی در حالیکه داشت دوربین عکاسی اش را مخفی میکرد، به همکار اروپای خود گفت: به دادمان برسید، طالبانها دارند می‌آیند!




از آلمان
برلین، برمین و کلن!!! دیشب و پریشب چندین ماشین خوراک آتش شدند. پلیس احتمال می‌دهد متقلیدن ناآرامی‌های پاریس در کارند. من البته حدس می‌زنم متقلبین بیمه دست دارند. دلیلش هم این هست که در آلمان اگر نمیه‌شب چندین جوانک خارجی (با عرض معذرت) گوز بکنند، همسایگان و ساکنین منطقه فوری پلیس را خبردار می‌کنند و پلیس در اون مکان آنقدر پلک می‌زند تا بروند یا بهانه دستشان بدهند.
یک ماهی هست که میگذرد. نور آژیر محله را پر کرده بود. چنین ماشین و مینی‌بوس پلیس پیدا شدند. دو تا چندین پلیس از هر ماشینی بیرون ریخت و شروع به اینور و انور دویدن. حتی جلیقه ضد گلوله به تن داشتند. خیال کردم، القاعده‌ای پلقاعده‌ای و چه میدانم چه قاعده‌ای. خلاصه چه علم شقه‌ای بپا کرده بودند!؟ ربعی نگذشت و صدای نره خری بلند شد:"ویر هَبِن اَینِن" یعنی یکی رو گرفتیم. گفتم برم ببینم چه نره غولی بدامشان افتاد. دیدم یک نیم‌وجبی را دست بند زدند و بردند و انداختند توی ماشین و رفتند.




از ایران
جنگ سرد فعلا ادامه دارد. دولت قم‌حوری مواد سوخت را تحویل می‌دهد، رسانه‌ها آنرا آتش می‌زنند و دولت‌زنادن و مردان آمریکا و اسرائیل باخیال راحت کنار آتش نشسته و دست خود را گرم و اماده می‌کنند و در انتظار سوخت رسانی دولتمردان قم‌حوری، تا آتش فراگیر و جنگ گرم شود، لبخند زنان سهام مربوطه خود می‌شمارند!!!
تابحال اینقدر حرف از ایران در رسانه‌های وابسته غرب و مردم اینجا نبوده.
جالبترین نکات، قدرت رسانه‌ها و وابستگیشان و حماقت انسانی در باور کردن آنچه که سران و نخبگانشان می‌گویند باور کنید، هست.
سال‌ها زحمت کشیدند، عرق ریختند، کتک خوردند، ترور شدند، داد زدند و فریاد کشیدند تا چهره کریه نظام قم‌حوری را نشان دهند. سال‌ها در ایران و خارج ریختند توی خیابان، اعتراض کردند، کتک خوردند بزندان افتادند، بقتل رسیدند تا چهره تروریستان جانی و مالی آشکار کنند.
وقتی با مردم حرف می‌زدی که چه بلاهایی سرت و سر دوستان و خانواده و آشنا و غریبه آرودند. جواب میشنویدی: نه بابا اینطور هم نیست. حتما زیاد شده و من که نشنیدم. با اینکه اکثرا اشخاصی بودند که میدانستند رسانه‌ها دروغ می‌گویند اما چونکه انان نگفته بودند نمیتوانست راست باشد.
اما حالا با یک سخن و دو تظاهرات دستورالعملی که هرساله اتفاق می‌افتاد ناگهان (البته بدلیل) پخش کردند که نه فقط چهره کریه‌شان آشکار شد!!!
و البته چونکه تظاهرات ضد دولتی داخل ایران در رسانه‌ها پخش نشده بودند و تعداد معترضین در تظاهرات خارجی نسبت به ساکنین ایرانی اکثرا خیلی خیلی خیلی کم بود، کنون اکثریت ایرانی با آقایون همچهره شده‌اند!!!

دوشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۴

در بی هویتی و بحران هویت

با سلام ...
در بی‌هویتی و بحران هویت

چونکه هویتی کامل داشته باشیم و بحران پیدا نکینم فرایضی که هویتمان را تکامل می‌بخشد بدون چون چرا باور می‌کنیم (همان نقل و تقلید)...این مشکل اساسی (یا بقول توکای باغ آینه اشتباه اساسی:"تکنیک مدرنیت را خواسته ایم، اما تکنولوژی آن را نخواسته ایم. حتا نهادهای مدرن را خواسته ایم، اما بنیان های آن را نخواسته ایم. حتا قانون اساسی مدرن را پذیرفته ایم، اما چون جوهره مدرنیت را نپذیرفته ایم، این قانون اساسی چون ناهمزمانی جلوه می کند...") کم و بیش در همه جوامع دیده می‌شود. دلیلش هم در انبار مال و حفظ قدرت اقتصادی هست. بخاطر محفوظیت داشته‌ها یا حتی در بعضی موارد تصرف و کسب داشته‌های دیگران، برای تعریف هویت مدرن از هویت سنتی تقلید و نقل شده است. یعنی بجای اینکه اصولش تغییر یابد فقط واژه‌ها عوض شدند. یعنی درست که "خواستن، اندیشیدن، حس کردن و ساختن است که هویت نوین" و جامعه مدرن را طرح میکند اما بخاطر حفظ محفوظه، راه‌ها برای خواستن، اندیشیدن، حس کردن و ساختن اکثریت محدود بوده و در جوامع غربی روز بروز محدودتر می‌شود.

هویت کهن و سنتی چنین بود: فلانی (حالا وجود داشته یا نداشته و یا شاید داشته) از بساری پیام گرفته (حالا موجود هست یا نیست) که اینگونه بخواهید، بیاندیشید و حس کنید و بنامش فلا‌ن‌ها ساختش. بیایید این نقل کنید و تقلید کنید و استفاده کنید.
هویت مدرن امروزی به این تقلیل یافته: ما(عده کمی و محدود نسبت به کلیت) می‌خواهیم، می‌اندیشیم، حس میکنیم و میسازیم. شما راحت باشید و استفاده کنید. آنچه که گفته می‌شود و عمل می‌شود طبق معمول و بنا بر سنت مجزا هستند.
روزانه آمادگی خود برای مبارزه با فقر اعلام می‌کنند و از حقوق بشر سخن میبرند. اما اعمالشان بر پایه مبارزه با فقیر و هرچه بیشتر محدود کردن حقوق بشر هست که نشانش را در فاصله بین غنی و فقیر، جرمهای جدید و زندا‌ن‌های نوین مشاهده می‌کنیم. با اینحال وانمود می‌کنند تنها راه ممکن ( برآمده از خواست و اندیشه و احساس اقتدارگرایان اقتصاد) این هست که: بگزارید من هزاران پله بالا بروم تا کمک کنم (منت هم میگزارند) عده ای (حال کم یا زیاد اما محدود) پله ای بالا بیایند .
و ما طبق معمول و بنا بر سنت فکریمان، خیالات باور می‌کینم تا واقعیتی ساخته که در ان دچار بحران هویت نباشیم.
به زور و جبر حکام برای قبول باورها(هویت سنتی) اغفالگری توسط تبلیغ و رسانه (هویت مدرن) و خودفریبی (وسیله اصلی در زمانه قدیم و جدید) تسلیم شدن، بخاطر این هست که متوجه نشویم "بحران هویت گویا سراپای ما را فراگرفته است".




بی‌خیالی (بقول خودمان بیگناهی) و سکوت و قبول و تسلیم و نتیجه‌اش!
بی‌خیالی! خشونت تنها راه حل!!!!؟


پاریس و حومه، استراسبورگ، رِن، رون و ... در آتش و خشم ناامیدان می‌سوزد. عده‌ای فراموش شده و بحال خود در نادانی و ناآگاهی گذاشته شده بجز ابراز نارضایتی خود با خشونت راه دیگر نمی‌دانند. دوازده روز هست که فرانسه در آتش خشونت نوجوانان می‌سوزد.
در طول تاریخ جوامع بشری همیشه شاهد بروز خشونت قشر فراموش شده بوده‌ایم. وقتی بیخیالی اوج می‌گزفت، وقتی عدالت فقط یک واژه می‌شد، وقتی حتی در خیالات دسترسی به ثروتهای مادی و معنوی برای قشری ممکن نبود باعث تصادم قشرها میرشد. این تصادم دو نتیجه داشت. سرکوب و قتل و عام قشر مورد ظلم قرار گزفته یا تبدیل مظلومین به ظالمین و تصاحب اموال و تحدید جان صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی. در مورد اول نتیجه‌اش ادامه بی‌عدالتی و ظلم بود. در مورد دوم تغییر جامعه بعد از مدتی ترس و هراس بود که مدت زمانی طول نمیکشید و بعد از شروع بیخیالی مزایا و حقوق مردم محدود و پس گرفته میشد تا خروش بعدی. متاسفانه طبق معمول از تاریخ نمی‌آموزیم و برای نگه‌داری قدرت سیاسی و اقتصادی امروزی خود دست به اشتباهات همیشگی زده و نادان نگه‌داشتن مردم سیاستمان هست و چه انتظار از مردم ناآگاه در تکرار اشتباه.
شلوغی فرانسه باعث ایجاد فکر در قشر سیاست شده، نه فقط در فرانسه بلکه در آلمان هم بفکر افتادند که چه باید کرد تا این اتفاق در آلمان نیفتد. در آلمان بین مدارس محله‌های مختلف زمین تا آسمان فرق هست. در یکی تخصص و اگاهی می‌آموزی (محله سرمایه‌داران) در دیگری وقت‌کشی و وقت‌گزرانی. تا قبل از سقوط بلوک شرق و موجودیت خطر "ویروس مساوات" کتب درسی مجانی بودند و کنون پولی هستند. عده‌ای توان خرید بهترین کتب را دارند، عده‌ای حتی توان خرید کتب پاره ندارند. مدرسه محل پولداران توان دادن پوشه و جزوه‌های کپی شده دارد (آموزش سریع و بیشتر)، مال محله‌های دیگر باید پای تخته بنویسد (آموزش کمتر، البته اگر شانس بیاوری و معلم خوبی داشته باشی و نه بیمارترین و عوضیترین، که طبق معمول در اینگونه مدارس می‌اموزند، معلمت باشد). البته فقط به این فکر افتادند و بفکر عمل نیستند، چونکه خشونت هنوز به بیرحمی نرسیده (البته امروز خبر رسید که یک شصت و یک ساله چنان کتک خورد که در بیمارستان مرد ...)
اما اگر خشونت و بی‌رحمی به حدی برسد که ناچار به عملکرد شوند، نه عمل خشونتی و بیرحمی با کمک پلیس و نیروی نظامی بلکه جلوگیری از خشونت با رسیدن به نیازهای لازم و حقوقی مردم، فایده‌اش هم طبق معمول برای مدت محدودی خواهد بود تا دوباره بیخیال و ساکت شویم. قدم به عقب تا بروز خشونت و ناگواری و قدم به جلو. درست هست که در طول تاریخ برپایه خشونت، بخصوص هرچه بیرحمتر قشر مورد ظلم قرار گرفته بر علیه خشونت بیرحمانه و نامحدود قشر حاکم و بی‌خیالان (بقول خودمان بیگناهان) باعث شده که بیشتر قدم بجلو بگزاریم تا به عقب برگردیم اما نه فقط در اصول جامعه بی‌عدالت و برده‌پرور تغییری نداده بلکه باعث پایداری دایره خشونت شده که مرزش به حدی رسیده که فراپا گذاشتن از ان آخرین کابوس را می‌ماند.
و فرقی که بر پاییه خشونت در جوامع روی داده نه این هست که برده‌داری و بردگی منفور شده و از بین رفته، بلکه فقط باعث شده به بردگان بهتر و بیشتر برسد و آنهم به نسبت خشونت: در غرب که خروش و قیام مردم خونینتر و خشنتر بود بردگان در رفاه بهتری بسر میبرند تا در جوامعه دیگری که خشونت و بیرحمی قشر حاکم بر خشونت مردم می‌چربید!!!
این خشونت، با اینکه تنها راه حل بنظر می‌آید و چونکه قشر حاکم بقیه راه‌ها را مسدود می‌کند اکثرا تنها راه هم هست فقط برای مدت کوتاهی باعث قدرتمندتر شدن قشر حاکم می‌شود و دلیل اصلی قدرتمندتر و خشنتر شدن قشر حاکم در زمانه بعدی بود و هست و خواهد بود.
این راه حل خشونت، حال هرچقدر تنها راه حل بنظر بیایید و واقعا چاره دیگری نباشد (گاهی واقعا چاره دیگری نیست) فقط برای مدت محدودی باعث تغییر وضعیت و بهبودی (البته نه همیشه) خواهد شد.
قبل از هرگونه انقلاب جامعه‌ای نیاز به انقلاب فکری هست تا نتیجه همیشگی و پایدار باشد.
انقلاب در یک جامعه بدون یک انقلاب فکری فقط باعث تغییر حاکم، قشر مقتدر، جایگزینی واژه‌ها می‌شود و در اصول خراب جامعه که باعث بی‌عدالتی و ظلم و ناآگاهی و فقر مالی، معنوی و فکری افراد جامعه هست، تغییر بوجود نمی‌اورد. بجای اینکه در خیال این باشیم به کی قدرت دهیم تا عدالت روا شود، باید چاره بجوییم چگونه قدرت و ثروت تقسیم کنیم. در اینجا هست که به انقلاب فکری نیاز داریم:
بجای اینکه قدرت و ثروت بخواهیم تا عدالت روا داریم، باید عدالت بخواهیم تا قدرت و ثروت منصفانه تقسیم کنیم!

پنجشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۴

افکار پنهان در جواب قسمت دوم

با سلام ...

با داشتن همچین رییس‌قم‌حوری، دیگر نیاز به مدرک نیست. تظاهرات برای صلح هم فایده ندارد.
۲۶ ساله که دارند زحمت میکشند، کشور را دو دستی تحویل "آمریکا" بدهند و آنهم بطریقی که مردم نه فقط مخالفت نکنند بلکه راضی هم باشند. به این میگویند سیاست!!!!
بخاطر همین هم جرج بال در سال ۵۷ اسرار داشت که قم‌حوری بهترین راه حل هست!





اسکارلت جان من نوشته پایین را قبل از خواندن کامنتت نوشتم اما نتوانستم پست کنم و حال قبل از اینکه سوء تفاهم بشود، بگویم این سیستمی که دست غولها و شکرتهای بزرگ مشترک المنافع را باز گزاشته و قدرتشان روزبروز بیشتر میشودف سیستمی که فقط فقط سود مالی را در نظر دارد و همه میدانیم برای سود مالی زدن حتما نباید زحمت کشید و بیزحمت میشود بیشتر سود مالی زد تا با زحمت، زحمتکشان را حفظ نخواهد کرد، حال چه مدیر باشند، چه تحصیلکرده و چه کارگر. خیال اینکه سیستمی بر پایه طمع و حرص ریخته شده، حامیت خواهد بود اگر زحمت بکشی، حال چه مدیر باشی، چه تحصیلکرده و چه کارگر، اشتباه میکنی!!
و با صدتا مثال هم نمیشود چیزی تایید کرد، این ازمونمان از گزشته و آنچه در اینده اتفاق خواهد افتاد، تایید میکنند. این تفکر و دیدن مسائل (با گفتن مثالها) هست که باعث پیدا کردن چاره میشود.
این مثالهایی که تو میاوری سال بسال کمتر میشوند، در حالیکه این اتفاقاتی که من میگویم بیشتر. آیا این نشانها نباید مارا بفکر چاره جویی بیندازد؟؟





نقد من از سیستم نادیده گرفتن "زحمت" هست و دوستان برای دفاع از سیستم "زحمت" به میان می‌آورند و از حق زحمت‌کش سخن می‌برند.

این چه زحمتی هست که در سال اول مدیریت، چند هزار نفری را مستقیم اخراج می کند و غیر مستقیم باعث بیکاری هزاران نفر دیگر می شود تا سهامدارانی که اکثرشان به احتمال برای ثروتشان دست به سیاه و سفید نزده‌اند سود کلانی ببرند و آنهم با فروش کالایی که نامداری و کیفیتش از عرق شخصی که بعد از بیست سال اخراج شده‌است، داشت. و این چه زحمتی بود که بخاطرش او بحق در سال دوم حقوق ۱۳۵ میلیون یورویی گرفت!؟

نمی‌دانم من کی گفتم یکی که زحمت می‌کشد، همانقدر بگیرد که یکی که زحمت نمی‌کشد. بلکه گفتم وقتی سود بیشتر مالی هدف شود، راه بدون زحمت برای موفقیت کافیست و زحمت هم بی‌ارزش می‌شود.

وقتی بخواهیم خود فریب دهیم، تا اگر بخاطری فراموش کردیم یا نشد که چشم و گوش و دهن خود ببندیم چه راحت می‌توانیم نقد کنیم: تو می‌گویی درین سیستم زحمتکش حق خود نمی‌گیرد، من می‌گویم حق زحمتکش هست بیشتر از بقیه بگیرد و درین سیستم زحمتکش حق بیشتری می‌گیرد!!! عجب پس یعنی یارو که در سال دوم ۱۳۵ میلیون حقوق گرفت بخاطر زحمتی که حقش بود گرفت: اخراج کارگران و کارمندان و تولید کالا با کمک بیگاری و نیمه‌بیگاری. و کارگرانی که از نوجوانی بخور و نمیر گرفتند تا تعلیم دیده شوند و سالها عرق ریختند و آموختند تا ماهر شود و کمی بر حقوقشان افزوده شود تا بخور و نمیری بعنوان بازنشستگی بگیرند، زحمتی نکشیدند. و کارمندانی که سال‌ها دانشگاه رفتند و آموختند و در دفاتر شرکت کار مدیران را انجام دادند تا راحتتر و با کفیت تولید شود، هم زحمتی نکشیدند. وای چه می‌کردیم اگر نمی خواستیم خود فریب دهیم.

برای خود فریبی و اغفال دیگران از ثبات علمی مسائل هم سوء‌استفاده می‌شود. برای ثبات علمی مسئله‌ای به پژوهش و آزمایش که بر اساس تئوری و عمل و جمع‌آوری آمار، دیدگاه‌ها و نتایج آزمایش‌ها و تحلیل و تجزیه آن می‌باشد. اگر خوب و عادلانه و صادقانه باشد حداقل چند صد صفحه دربرمی‌گیرد. اما اکثرا این چندصد صفحه منتشر و پخش نمی‌شود. چونکه وقت گرانقیمت هست و اکثریت وقت و حوصله و آگاهی خواندن همه را ندارد، در چند صفحه مختصر و منتشر و پخش می‌شود. حال بعضی (شاید هم اکثر) از پژوهشگران و دانشمندان برای رسیدن به نتیجه مطلوب صاحب‌کار، و با مجوز از قلم انداختن در تفسیر کوتاه، چنان مختصرش می‌کنند که اگر با کل پژوهش نتیجه مطلوب بدست نیامد، در تفسیر کوتاه بدست بیاید. برای اینکه دوستان بهانه نگیرند، هرچند می‌دانم اگر بخواهیم اشتباه پیدا کنیم، پیدا میکنیم حتی اگر غلط املایی یا دستور زبانی باشد که چونکه بجای می‌کنیم میکنیم نوشتی پس ثابت شده که اشتپاه می‌کنی، مثال را دقیقتر مینوسیم. در تفسیر کوتاه چنان می‌شود تحلیل کرد و نشان داد و ثابت کرد که " مصرف روزانه۵۱ میلی‌گرم نمک استخراج شده از دریای عمان برای یک پسر نوجوان ۱۵ ساله که در مناطق کوهای زاگرس در ارتفاع ۱۵۰۰ متری زندگی می کند، مفید هست." البته اگر صاحبکار نتیجه برعکسش را بخواهد، میشود بر پایه همان پژوهش، نتیجه مطلوب را در تفسیر کوتاه بدست آورد.

چندی پیش در المان یکی می‌خواست پایان نامه‌ای بنویسد و رفت سراغ منابع، البته چونکه فهم و درکش بیش از دیگران بود و وقت مناسب برای نمره بهتر میخواست صرف کار و زحمتش بکند رفت سراغ منبع کامل پژوهش و به تفسیر مختصر راضی نبود. چنین متوجه شد که همکار آینده‌اش چندین سال پیش چنان دستکاری کرد که در تفسیر کوتاه نتیجه مطلوب اشخاصی که در پژوهشگری‌هایش سرمایه‌گذاری کردند، بدست آید. اما اگر کل آمار و نتایج در نظر گرفته شود، نتیجه مطلوب بدست نمی‌آید. بعد از بلند شدن سروصدا، گندش درامد که این رسم و رسوم هست و "چاره" دیگری نیست تا برای پیشروی در علم و پژوهش دست به اینگونه اعمال بزنیم تا سرمایه‌گذار پیدا شود. البته برای اغفال افکار عمومی این شخص دادگاهی شد و قول تفتیش و نگاه دقیقتر داده شد. اما طبق معمول بغیر از خودفریبی وسیله دیگری هم برای ادامه همکاری داریم: فراموشی!!!

حالا این دوست عزیز و بی‌نام می‌خواهد مختصر، مختصری یک پژوهش را مختصر کند و با تفسیرش ثابت کند!!! عجب، و طبق معمول چونکه منبع "معتبر" هست، باور کنیم!!!!؟ تا کی این "منابع معتبر" را باور کنیم!!!؟ بس نیست هرچه فریب "منابع معتبر" خوردیم!؟ تا کی!؟

فقط یک منبع معتبر وجود دارد، و از ان استفاده کنیم، راه حل مناسب پیدا میکنیم که اعتماد به "منابع معتبر" درد همگانی را دوا نمیکند، فقط امروز عده ای را تامین میکند و اکثریت را در خیال و امید میگزارد که عضو اون عده شوند ....
کاشکی فقط از تنها منبع معتبری که همه دارایش هستیم و به ان دسترسی داریم، استفاده میکردیم:...


نکته جالب این هست که نقدی که پایه باورهای زندگیمان را به تزلزل می‌اندازد نمی خواهیم گوش کنیم تا بر باورهایمان بمانیم، تا مجبور نشویم بزحمت بیفتیم و بفکر تا چاره بجوییم، قبول و باور می‌کنیم و یک نقد حال چقدر مربوط و اصولی باشد، دلیل برای تفکر نمی‌بینیم. اما هرگونه اشتباه (املایی، دستور زبان فارسی و ....) و کمیتی که اصلا و ابدا مربوط اصل مطلب نیست، مدرکی برای نادرستی نقد می‌پنداریم و ارائه می‌کنیم تا ثابت کنیم نقدی نادرست و چنین باورمان صحیح هست. مثال همان دوست دیگری که چندی پیش ایرادش این بود که چرا گفتم "انتخابات غیر آزاد مانند فلان کشور و بسار جا و ... " با اینکه نقد من بجا و اصل مطلب حال و آینده جوامع‌ای که در ان انتخابات غیرآزاد هستند بود، ایشان می‌خواست با نقد اینکه بعضی انتخابات غیر آزاد، "آزادتر" از بقیه هستند (عجب، نمیدانستم غیرآزاد میتواند آزاد هم باشد) و چرا در چندین صفحه توضیح ندادم که انتخابات در این کشورها چگونه و به چه طریق هستند (انگار اصل مطلب روشهای انتخاباتی در دیکتاتوری‌ها و دمکراتی‌های ظاهری و کاذب بود که توضیح ندادن، ایراد دارد)، مهر بطل بر افکار طرفداری از انتخابات آزاد بزند.

مثال دیگری که خودم مشاهده کردم. چندی پیش بدنبال صفحاتی در مورد انرژی هسته‌ای و آشغال‌های اتمی بودم. رفتم گوگل در صفحه اول فقط صفحاتی پیدا کردم که از بهره‌برداری و انرژی هسته‌ای تعریف می‌کردند. وقتی بسراغ لینک آشغال اتمی در همان سایتها رفتم، نوشته بودند "در دست ساخت"، "بزودی" و .... نکته جالب دیگر این بود که توضیح میدادند که سرب سمی تر از پلوتونیم هست و این دروغ نیست. اما نگفتند که این پرتو پلوتونیوم هست که کشنده و مضر و خیلی خطرناک می‌باشد.

اینگونه نیمه حقیقتها که بدتر از دروغ هست در جای دیگری هم مشاهد می‌شود. میگویند از لحاظ اقتصادی تولید انرژی توسط نور خورشید، هنوز فایده ندارد. البته حقیقت هست که اگر بخواهیم شرکتی درست کنیم تا با تولید انرژی توسط نور خورشید برای چندین میلیون خانوار پایدار بمانیم، غیر ممکن هست و بزودی ورشکسته می‌شویم. اما حقیقت هست هر خانواری میتواند برای خودش سلول های تولید انرژی نصب کند و اینگونه از لحاظ اقتصادی و محیط‌زیستی سود فراوان ببرد.

در آلمان شخصی روی سقف خود مُدول‌ها با سلول های سولار نصب کرد و حتی بیشتر از مصرفش انرژی تولید کرد. برای زیاده خریدار هم پیدا کرد اما شرکت برق محلش برای حق استفاده از سیستم حمل و نقل برق مقدار زیادی پول می‌خواست که خود را مجبور دید، این انرژی را بدور بریزد. منابع معتبر میگویند تولید انرژی خورشید سود ندارد، خوب حقیقت را میگویند اما نمیگویند که برای اربابهایمان سود ندارد.

جمعه، مهر ۲۹، ۱۳۸۴

حالگیری و همکاری ناخواسته

با سلام...

حال‌گیری!!! می‌دانستم دروغ می‌گویند و با اینحال در دام همکاری افتادم. شاید بعصی از دوستان بیاد داشته باشند که سال پیش در مورد کارت دانشجویی که دارای چیپ حافظه (chip) هست که تمام مشخصات و رشته و ... در آن حفظ شده هست، صحبت کرده بودم. که بتوانند دانشجویان را کنترل بکنند و این قدم دوم (قدم اول پناهندگان خارجی) برای کنترل کل جامعه هست. در ضمن وقتی در چیپ نوشته که تو فلان را درس را میخوانی بعد اکثر کلاسها که برای متخصص شدن و بنده شدن برای شرکتها نیاز نیست بر رویت بسته می‌شود. یعنی برای هرکی گیلیمی می‌بافند و براحتی مواضب باشند که پایش را از ان فراتر نگذارد. وقتی برای من نامه آمد که بایم کارتم را عوض کنم، محل نکردم. مثل اکثر دانشجویان. در دانشگاه کامپیوترهای مخصوص برای خواندن و بار کردن حافظه کارت نصب کرده بودند اما بجز ترم اولی‌ها، که کارت خافظه‌ای گرفته و مجبور بودند، کسی استفاده نمیکرد. نگهان همه کامپیوترها برداشته شدند. مدیریت دانشگاه هم اعلام کرد بخاطر خرج زیادی که پروژه برمی‌دارد و خواهد داشت، تصمیم گرفتیم فسخش کنیم. متاسفانه فعلا اگر کارت باعکس می‌خواهد تا بدون کارت شناسایی و پاسپورت از او بعنوان بلیط مترو استفاده کنید، چونکه هنوز کارت چیپی داریم، انرا با چیپ به شما می‌دهم اما چیزی بارش نخواهیم کرد. دوستان خوشحال و فلان. هرچه بهشان گفتم دروغ می‌گویند، خرج‌ها که همه شده و اسباب لوازم هم خریده بودند و نصب کرده بودند و تازه دوباره خرج کردند تا بردارند. حیله‌ای در کار هست، تعدادی رفتند کارت را گرفتند.
این ترم خبر دادند که کارت کتابخوانه تا ماه نوامبر اعتبار دارد و از ان به بعد فقط با کارت عکسی می‌شود کتاب قرض گرفت و از مزایای دیگر کتابخوانه استفاده کرد.
ای ای ای ..لعنت و ... نمی‌دانم هواسم کجا بود. این کار در اصل بطور واضح نشان می‌داد که حدسم درست بود و حیله در کار هست. با خود گفتم خب دیگر یک سال گزشته و حتما کارت‌ها با چیپ تمام شده ...
هـــــــــــــــی هــی هی، یک حال‌گیری بود وقتی کارت را به من داد و دیدم هنوز با چیپ هست ...
قدم بسوی تکمل جامعه فاشیستی سرمایه‌سالاری ... جدایی و تفرقه مابین مردمان و اتحاد تقدر سرمایه‌سالاران .... بساز و بفروش و خرید بی‌ارزشی‌ها...




در پاسخ بی‌نام
(به نظرخواهی پست قبلی مراجعه شود)

بدتر از انی هست که میگویم و مثالها بیشتر و مشابه دهه ۲۰ میلادی قرن پیش هست که سرانجامش میدانیم و میشناسیم و امار موجود نه فقط نشان نمیدهد که فقر در جهان کمتر شده بلکه فاصله مابین فقیر و غنی خیلی بیشتر هم شده. با توجه به اینکه ثروت دنیا بیشتر شده است (از دید آماری دنیا ثروتمندتر شده است) اما به این معنی نیست که مابین همه تقصیم میشود:

(مثال فرضی)یک کشور با ده شهروند. یکنفر ۴۰ درصد ثروت را داشت و بقیه ۶۰ درصد. در مقایصه با بقیه کشورها از روی امار فقیر بود. بعد از جهانی شد، آمار نشان میدهد که ثروت کشور ۱۰۰ برابر شده. آیا این نشان این هست که فقر کمتر شده؟؟ اگر دقت کنیم متوجه میشویم که آن یکنفر ۹۵درصد ثروت را دارد و بقیه ۵ درصد. اگر بیشتر دقت کنیم متوجه میشویم که ۵ نفر دیگر که صاحب خانه و ماشین و مال و منال شده‌اند تازه کلی به بانک که صاحبش اون یکنفر هست مقروض هستند و برای پس دادن این قرضها و از ترس بیکار شدن باید هرکار به هرشرطی انجام دهند ... تازه کارفرما هم همان یکنفر هست .

از خود بپرسیم که چرا با همه زور و تضویر و تبلیغ جلوی بین‌المللی شدن، که قدرت قشر کارگران و کارمندان را بیشتر میکرد و منجر به تقسیم بهتر ثروت و قدرت و چنین فاصله مابین فقر و ثروت کمتر میکرد و از تعداد فقرا کاهش میداد، گرفته شد!؟ و با چنین تبلیغاتی، جهانی شدن که قدرت و ثروت کمپانی‌ها را بیشتر میکند، که هدفی بجز سود کلان مالی زدن ندارند و اینچنین فاصله مابین فقر و ثروت بیشتر میشود، بسرعت پیاده کردند!؟
چرا جلوی هرگونه هماهنگی مردم و ملل را می‌گیرند و بنام واژها و ساختمان‌های تخیلی آنان را زهم جدا می‌کنند و نگه می‌دارند اما سرمایه را به هرقیمتی متحد و کاملا آزاد می‌کنند و می‌گزارند!؟

یک مثال دیگر: وقتی اینجا شرکتی بفروش می‌رسد، به مدیران مقدار کلانی پول می‌دهند و عده‌ای از کارکنان را اخراج می‌کنند و بدون مشکلی این شرکت بفروش میرسد. حال شرکت آگفافوتوز ورشکسته شده. یک شرکت انگلیسی می‌خواست بخرد، اما حاظر نبود مدیران بیعرضه که بعث ورشکستگی شدند سرکار نگه دارد یا بهشان پول کلانی بدهد، اما با خرید تعداد زیادی از کارکنان بیکار نمیشدند. حاظر به فروش نشدند و تصمیم گرفتند تا اخر سال خرده کاری و اسباب فروشی کنند و همه را بیکار کنند!!!

آمار و عمل دو گونه مختلف هستند. با کمک امار میشود ثابت کرد نمک برای سلامت مضر هست (کاری که خیلی وقت هست شده)و با کمک همان آمر و توصیف دیگر گونه میشود نشان داد خیلی هم مفید هست (کاری که چند سال پیش شده).
در یک جامعه سرمایه‌سالاری با ارائه نسبی و مقداری از آمار و پنهان نگه داشتن کل حساب می‌شود نطریه مطلوب صاحب سرمایه که حقوق‌دهنده هست را ثابت کرد. درینش که جهان ثروتمندتر شده شکی نیست اما آیا این بسود کل جامعه خواهد بود، بستگی به انتخاب راهی که پیش می‌گیریم خواهد داشت و این راهی که امروزه انتخاب شده، نتیجه‌اش در آینده خواهیم دید، مگر چشمها و هوشها باز کنیم و بدنبال راه بهتری و دیگری باشیم.

روزبروز قدرت و ثروت عده کمی بیشتر می‌شود و فاصله‌شان با بقیه هم بیشتر، در طول تاریخ این هیچوقت نشانه خوبی نبوده.
یک امار دیگر، قبل از اوج گرفتن جهانی شدن شرکتهای مشترک المنافع روزانه بیست‌هزار کودک از گشنگی میمردند، کنون سی‌هزار نفر!!! در ضمن از اون اماری که درج کردی و این امار و چندی امار دیگر(از پولی و گران کردن مدارس و دانشگاها در غرب تا کم کردن مزایای کارگران و کارمندان و کمک به فقرا و بیکاران در غرب و به بیگاری گرفتن فقرا و کودکانشان در شرق)بوی مبارزه با فقر نمی آید (با اینکه شعارش بسر میدهند) اما بدجوری بوی مبارزه با فقیر می‌دهد و سرانجام مبارزه با فقیر هم در تاریخ اشنایی داریم. حال هرچقدر به نسبت به گذشته فقرا سیرتر، معتاد و سرگرمتر و توان قدرتمندان در سرکوب و کنترل خیلی خیلی بیشتر شده‌است!!!

دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۴

سیاست و اقتصاد(دین نوین) جوامع سرمایه‌سالاری

با سلام

سیاست و اقتصاد(دین نوین) جوامع سرمایه‌سالاری

حقوق مدیران کمپانی‌های آلمان از در عرض یک سال گذشته متوسطه ۸٪ افزایش یافت. در همین زمان حقوق کارگران بطور متوسط ۲٪ افزایش یافت.

لطفا به تفاوت مقدار هم ملاحظه شود:

حقوق کارگران ۳ تا ۴ رقمی می‌باشد و حقوق مدیران ۶ تا ۹ رقمی.

در حالیکه مرزهای افزایش حقوق کارگران ۱ تا ۳ درصد می‌باشد، شرکت‌های بزرگ ۶۰ و حتی یکی ۸۹ درصد به حقوق مدیرانش افزایش داد.

این در حالی هست که می‌گویند پول ندارند. شرکت زیمنس که چندی پیش کارگران خود را راضی کرد، ساعات بیشتر کار کنند تا محل کارشان نگه داشته شود. قبول کردند و کنون قرار هست ۲۴۰۰ نفر را اخراج کنند. متاسفانه با اینکه می‌دانیم دروغگو هستند اما می گذاریم از ترسهایمان استفاده کنند.
وقتی ساعت بیشتری کار کنیم به کارگر کمتری نیاز هست و وقتی کارگر کمتر، بیمه های مختلف کمتر، خرج کمتر و حقوق مدیران بیشتر ....

هنوز ده روزی از انتخابات آلمان نگزشته بود که شرکت‌های بزرگ اعلام کردند که ده‌ها هزار محل کار از رقم خواهد افتاد. برای رقابت اقتصادی باید ارزان تولید کرد!*
یاد تبلیغ به اصطلاح لیبرالها افتادم:
مالیات کمتر
دموکرات آزاد بیشتر

دمکرات آزاد بیشتر
کار بیشتر

مردم خیال کردند محل کار بیشتر میشود و حقوق بگیر هم بیشتر، در حالیکه همان شد که معلوم بود (مراجعه شود به پست "سه نخاله" بند آخر)

* اصل موفقیت در جامعه سرمایه‌داری فقط بگذار بسازند و با سود فراوان بفروش نیست، بلکه این اهمیت سود و فراوان بودنش هست و رقابت نامحدود و شیوه‌های مجاز که باعث می‌شود اهمیت "ارزش" از دست برود:
وقتی هرچه اهمیت سود مالی بیشتر شود و دارای "ارزش"، برای موافق شدن درین جامعه (-globalization- کل ملل زمین در یک جامعه سرمایه‌داری و سرمایه‌سالاری بسر میبرند، حال بنام هر تئوری آن ملت اداره شود ) یک راه می‌ماند تا بیشترین سود را بزنی و موفقتر باشی که اگر موفقتر نباشی بازنده‌ای و باختی؛
آن راه این هست که هرچه بی‌ارزشتر را گرانتر بفروشی که چنین بیشترین سود را زده. و چونکه تقلید راه موفقیت امروزه رسم هست، سرآخر نه فقط بی‌ارزشی فروخته می‌شود، بلکه همه چیز بی‌ارزش میشود!!!
تبدیل همه چیز -از خود انسان گرفته تا فلاسفه و ادیان؛ از کالاهای معمولی و بی‌جان گرفته تا علم و هنر ...- به کالا و آنهم هرچه بی‌ارزشتر، بهتر ...
راستی کنون همه و همه چیز به کالا تبدیل شده‌اند، فقط مانده بی‌ارزش شدنشان، تا سود بیشتر بزنند...

چندیست که بدون شرم حیا از دانشجو بعنوان یک مشتری نام میبرند، مشتری که میخواهد کالای علم بخرد و از شرکت‌ها و کمپانی‌ها هم بعنوان مشتری که میخواهد کالایی بخرد که مدت بیشتری ازش استفاده کند نام میبرند و در سعی هستند که دانشجویان (کالا) را یک تخصص سریع و مورد لازم شرکت‌ها بدهند تا مدت بیشتر برایشان کار کند. یعنی فوق لیسانس و دکتری و پرفسوری برای انانی که پول و پارتیش را دارند. زیر لیسانس و مشابه لیسانس کافیت تا وابسته بمانی و کمک کنی تا پولدارتر و قدرتمندتر شوند!

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۴

نقشهء قتل سبزها در آلمان ریخته شد!

با سلام...

نقشهء قتل سبزها در آلمان ریخته شد!

البته نقشه چنان کشیدند که خودکشی کنند. همه جا برای ائتلاف مابین دمکرات مسیح، لیبرال‌ها و سبزها تبلیغ می‌کنند. در رسانه‌های وابسته چنین وانمود می‌کنند که خیلی از مردم خواهان این ائتلاف هستند و این ائتلاف مفید، خوب و لازم هست. اما نمی‌گویند که این طرفداران سمت راست هستند که خواهانند و نه رای دهندگان سبز که اکثریتشان متعلق به اردوی چپ هستند. تبلیغ تا جایی هست که برای این اعتلاف یک اسم بقول خودشان "هیپ" انتخاب کردند!! "جامائیکا". سیاه، زرد و سبز؛ رنگ این سه احزاب و پرچم جامائیکا.
یک ساعت هم از به به و چه و چه گفتن درمورد این ائتلاف دست برنمیدارند.
اگر سبزها درین تله بیفتند، خودکشی‌ای بیش نیست!
البته امیدوارم بلوغیت سبزها مانند اکثر بشر فقط بدنی نباشد و در دام نیفتند که صدماتی که خیلی از احزاب تا کنون به جنبشهای مردمی مساوات و مواسات و نجات محیط زیستی زده اند تا کنون جبران ناپذیر بوده و خواهد ماند!

شاید هم دامی برای تجاوز به سوسیال دمکراتی باشد، که اولین بار نیست. از بدر تأسیس حزب سوسیال دمکرات آلمان، با کمک اعضایش به سوسیال دمکراسی تجاوز شده .... یعنی غیر مستقیم به حزب سوسیال دمکرات میگویند اگر صدر اعظمی نماینده مارو را قبول نکنی و با ما همراه نشوی، ما راه دیگر هم داریم.
حزب سوسیال دمکرات و مسیح دمکرات با اصرار اینکه فقط نماینده خود در یک ائتلاف بزرگ مابین این دو حزب "بزرگ" باید صدراعظم شود به میدان امدند و امروز رفتند پای "میز چکن سر قدرت"!
بشونیم و تعریف کنیم!

شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴

افکار قبل از انتخاباتی، یکی که حق شرکت ندارد!

با سلام...

در آلمان راست برنده شد، حال چه طبق قرار قبلی * حزب مسیح دمکرات برنده شود، یا چه به اصطلاح سوسیال دمکرات‌ها. برد حزب مسیح دمکرات آلمان کمی بخطر افتاده و بخاطر همین قبل از اینکه اتفاق ناگواری پیش آید، تمامی خبرنگاران و ناشران و ... وابسته می‌گویند که اگر صدراعضم آلمان عضو مسیح دموکراتها بود، اکثریت آرا (۵۰٪+) را بدست می‌آورد. که اگر برنده شد بتواند برخلاف میل اعضای حزب، سیاست نابودی مزایای کارگران و کارمندان و بیکاران را ز میان بردارد.
می‌مانند سبزها و چپها (سوسیالیستهای و سوسیال دمکراتهای قبلی) که من به هیچکدامشان اعتماد نمی کنم. اما می‌دانم وقتی سبزها خود را "بالاجبار" می‌فروشند، خیلی گران می‌فروشند و اصل و کلی از اهداف سیاسی و اجتماعی‌شان را پیاده می‌کنند. و به نظر می‌رسد سوسیالیستها حرف گوش کن شدند. یعنی بعد و هنگام تظاهرات مانند بقیه احزاب بزرگ و نیمه بزرگ نمی‌گویند: "خلاصه خسته می‌شوند و بخانه می‌روند!" نه فقط گوش میدهند بلکه توان قبول اشتباه را هم دارند و حاضرند نقشه‌های اشتباه را براندازند ... اخ بگزریم ... خلاصه اجازه ندارم رای بدهم و اکثریت هم از ترس دارند توی تله "بزرگان" می‌افتدند ....

* بنا بر سیاست ریاکاری و فریبی برای ثبات قدرت و تضمین حقوق سیاستمداران و سود سرمایه سالاران، هرمیان شش تا هشت سال حزب سوسیال دمکرات المان سر قدرت می اید تا قوانین ضد مردمی پیاده کرده تا هنگام سردمداری محافظه کاران در پناه اپوزیسیون بودن، "بزرگان" به چپاول خود ادامه دهند.
در عکس پایین (پست قبلی) سر مسئله ای دعوی میکنند که سیاست هر سه تقریبا مشابه هست و به یک طرف میرود.
این سه حزب که خود را ناجی مردم المان میدانند، تنها احزابی هستند که کلی از پوسترهای تبلیغاتی خود را در خارج سفارش دادند و خریدند! چه خدمتگزارانی!

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۴

سه نخاله

جلسه پالتاک کانون وبلاگ نویسان ایران برای مبارزه با سانسور







با سلام ...


سه نخاله

استفراغ و خنده، ناشتا مشاهده شود:-)

قیافه‌ها داد میزند: "خر ما بشو، ما بهتر می‌توانیم تو را راضی کنیم تا زحمت بکشی تا حقوق مان تضمین شود و قدرت و ثروت فزون‌دارندگان را بیشتر کنی و بعد از سی تا چهل سال کار، اگر یک بخور و نمیر بازنشستگی بهت دادیم، اگر دادیم، تازه منت هم سرت بگزاریم و طلبکار هم بشویم که چرا خودت را بیمه خصوصی هم نکردی تا کمی بیشتر بازنشستگی بگیری..."

بازم صد رحمت به این هیولای ناپاک حزب به اصطلاح سوسیال دمکرات آلمان، که در کنار قیافه حقبجانب صدراعظم آلمان، جملات نوشته، هرچند بیمعنی و بیمفهوم، بخصوص وقتی خودشان بهش عمل نمیکنند! اما امان ز دست این به اصتلاح لیبرالها که آزادی را فقط و فقط برای سرمایه و سرمایه‌سالار می‌خواهند:"مالیات پایین. کار بالا" اکثریت خیال میکنند، منظورشان این هست که اگر مالیاتها کمتر بشود، تعداد و جای کار بیشتر می‌شود. درحالیکه همه میدانیم که حرص و طمع سیری ندارند و همانطور خودشان بارها گفتند، هدفشان کم کردن مالیات پولداران، بیشتر کردن وقت کاری کارکنان (مزد و حقوق بگیران) هست.
و این مسیح دمکراتها با نماینده‌ای که اینقدر بد عکس هست که اکثر تابلوها با قیافه‌اش را برداشتند و بجایش پرچم آلمان را گزاشتند. در همین چهارراه (عکس بالا) هم امروز دیدم هر سه تابلو عوض شده، درحالیکه قیافه اون دو با دری وریهای دیگر مشاهد میشد، شمایل خانم بطور کل محو شد و پرچم آلمان امد روی صحنه انتخاباتی بقول خودش خدمتگزار آلمان!!!
شعار:"رشد اقتصادی بیشتر. کار بیشتر." متاسفانه خیلی گول میخورند و خیال میکنند اگر رشد اقتصادی (اقتصاد آلمان چند سالی هست که زیاد رشد نکرده) بیشتر شود، تعداد کارها بیشتر میشود. اما بازم میرسیم به طمع. رشد اقتصادی در یک جامعه طمعکار فایده‌ای برای همه ندارد. چونکه اقتصاد آلمان هرچند گهگداری آهسته رشد میکند، اما بطور کلی خیلی رشد کرده و روزبروز تعداد بیکار بیشتر میشود. از تعداد اشخاصی که با دستمزد و مزد کم کار میکنند بگزریم. منظور اینها همانطور که بارها گفتند این هست که ساعات کار را بیشتر کنند تا اقتصاد رشد کند و تا وقتی که درامد عادلانه تقسیم نشود، رشد اقتصاد به این معنی هست که زر و زور فزون‌دارندگان بیشتر می‌شود.
وقتی ساعت کار بیشتر شود، به تعداد کمتر کارکن نیاز هست. وقتی تعداد کارکننده کمتر هست، صاحب کار باید کمتر بیمه و مخارج بدهد، در نتیجه بیشتر سود میکند و این درآمد، همان رشد حساب میشود. و چونکه تعداد و قدرت خریدار، بخاطر اخراج و بیکار کردن کارکنان، کمتر شده، فقط با اخراج و بیشتر کردن ساعات کار میتواند به رشد اقتصادی ادامه دهد و ...

سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۴

وبلاگ فارسی، تولدت مبارک

در طول تاریخ بشر فزون پیشرفت، اسقلال و آزادی جوامع و پایداری اش همیشه متوصل به نشر و پخش اخبار و معلومات و عقاید بود و دسترسی همگان به آن. سانسور و سرکوب عقاید و ایده ها ترمز پیشرفت و سنگری در مقابل بهبودی وضع همگانی که سرچشمه اش استقلال و آزادی میباشد، بوده و هست.
بهترین مثال جوامع غرب هستند که با اختراع چاپ کتاب و توان نشر و پخش بیشتر معلومات پیشرفت و سبقتشان از جوامع شرقی شروع شد. در حالیکه اشراف و کاهنان با سانسور و سرکوب سعی به جلوگیری کردند ، معلومات و آگاهی بیش از پیش پخش و تعداد آگاهان درین جوامع بیشتر و چنین با درهم شکستن قدرت سانسور، پیشرفت اوج گرفت و رفاه نسبی از اصول این جوامع شد. هرچند کنون با جلوگیری از رسیدن کل معلومات به همه و با در هم کوفتن عقاید جدید چندمینباره سدی در مقابل پیشرفت عمومی گزاشتند و حتی همین رفاه نسبی غربی در خطر افتاده است، وابستگی روزبروز بیشتر و آزادی هم یک خیال میشود، این نشان اهمیت نشر و پخش اخبار، معلومات و عقاید هست! و اهمیتش را کاملا مشخص میکند.
اینترنت و فنون جدید فرصت بزرگی برای یک جهش بزرگ بسوی هدف عالی عدالت اجتمای و رفاه مطلق عموم میباشد، بشرطی که سانسور و سرکوب اخبار، معلومات و عقاید از بین برود و همگان به آن دسترسی داشته باشند.
هرکی خدمت به مردم را پیکار خود مینامد و هدفش را رفاه عمومی میشمارد، که نه فقط استقلال و آزادی جوامع ملزم هست بلکه استقلال و آزادی شخصی اهمیت والایی برای رسیدن به این آینده دارد، باید درین جهت قدم بردارد.
هرکه سرکوب و سانسور اخبار، معلومات و عقاید را خدمت به مردم معرفی میکند، دروغ میگوید که هدفش همان هدف اشراف و کاهنان قرون وسطی میباشد: پایین نگه داشتن سواد و معلومات و توان فکر کردن مردم تا روی دوششان زندگی مرفه و پوچی برای خودش و نزدیکانش و خایه مالانش ارایه کند!!!
برای خودمان، برای همگان، برای آینده و آیندگان:
آزادی همه روزنامه و وب نگاران را میطلبم.
منع کردن همه قوانین و حذف مقامات، دستگاهان، ادارات که مسئول و منجر به سانسور و سرکوب اخبار، عقاید و معلومات میشد، میطلبم.
آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی میطلبم.
دسترسی رایگان همگان به کل معلومات میطلبم.
خواست خود بگوییم تا راه را برای شکستن سدها باز کنیم!!!
آگاهی تنها راه بسوی آزادی و استقلال هست!

پنجشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۴

جمله‌ای با مفهوم کتاب چند جلدی

با سلام ...

به مناسبت سال فیزیک و سال اینشتین جمله‌ای از او که تفسیرها و تعریف‌ها به اندازهء کتب چند جلدی را در همین جمله مختصر کرده:
"آرمان سیاسی من همان مربوط به دمکراسی هست. به همه کس باید بعنوان شخص احترام گزاشت و هیچکس پرستش نشود."
آلبرت اینشتین




آماری قابل توجه:
بیست سال جنگ ویتنام: ۶۳ خبرنگار مقتول

دو سال و نیم جنگ در عراق: ۶۶ خبرنگار مقتول. هیجده نفر توسط سربازان آمریکا!




برای نجات یکی از میراث تاریخی نژاد بشر، این تومار را امضا و پخش کنید:

جمعه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۴

آینده یک دیکتاتوری مهاجم و حال یک دمکراسی نسبی

با سلام


از تاریخ بیاموزیم!!!
آینده یک دیکتاتوری مهاجم و حال یک دمکراسی نسبی
شرح و توضیح فعلا با شما بزودی شاید هم دیرتر با من!!!

آلمان. با زور و جور و تهاجم به کجا میخواستند برسند و به کجا رسیده بودند:

Image hosted by Photobucket.com

و کنون با دخالت دادن نسبی مردمشان، مردم پایهء جامع شدند و کجا رسیده‌اند، البته از قلم نیفتد که این دمکراسی نسبی و ظاهری کافی نیست و عاقبتش روشن و خوب نخواهد بود!!!
از تاریخ بیاموزیم، نازی‌ها معتقد بودند و به افکار عمومی میفروختند، که مردم پشتیبانشان هستند و آنان تنها مدافعشان. در حالیکه اکثریت از خشونتشان هراس داشتند و وقتی هراسشان از قدرت دیگری بیشتر شد تنها گزاشتند و دگر بدنبال راه نیفتادند. نازی‌ها خیلی را بنام حق و آینده ملت اقفال کردند و به میدان مبارزه فرستادند تا همه قربانی شدند و دیگر توان اقفال نداشتند و یا کسی نبود به دام بیفتد، کل جامعه و ملت را قربانی کردند.
از تاریخ بیاموزیم!
نازی‌ها پروژه‌ها براه انداختند، بناها ساختند و ظاهر آریستن که پایدار نمیتوانست بماند.
نازی‌ها سانسور و سرکوب کردند، فقط اخبار بنفع خودشان و خوشایند پخش کردند و هرگونه انتقاد را خفه کردند بخیال اینکه این سیاست پایدارشان خواهد کرد، اما با ناپایداری و عاقبت وخیمیشان آشنایی داریم!
ما عاقبت همه دیکتاتوری‌ها را، حال هرچقدر ما نظریه و فرضیه و اصولی که بنامشان برپا شدند، را گرامی بداریم یا مقدس بشماریم و تنها حقیقت بنامیم، میدانیم. میدانیم چه عواقبی برای خودشان، ملتشان و فرایضاش داشت و دارد و خواهد داشت.
از تاریخ بیاموزیم!
همانطوری که بنظر من کشور به اصتلاح شوروی بزرگترین دشمن و صدمه‌دهنده سوسیالیسم بود، فرضیه‌ای که بنا به نظر من میشود بدون دیکتاتوری پیاده کرد و قدمی بسوی عدالت اجتماعی که ممکن و لازم هست خواهد بود. همانطور رژیم کنونی قم‌حوری بزرگترین دشمن و صادم اسلام هست، حال هرچقدر از دید من بلامانع باشد و بنظر من منتقدین دین نیستند که به مقدسات مردم توهین میکنند بلکه این به اصتلاح مدافعین ظاهری هستند که با سوءاستفداه از مقدسات آنان را لجن‌مال میکنند.
این رژیم با انتخاب وسایل و سیاست درپیش گرفته نه فقط مردم و کشور ضرر خواهند زند و عاقبت وخیمی برایش مهیا میکنند، بلکه صدمه‌ای که به دین خود میزنند، به دینی که خود را نگهبان ان مینامند، جبران ناپذیر خواهد بود. با عرض معذرت از دوستان مومن که بخیال ایمان میخواهند انسان خوب بشوند، این صدمه از دید من هیچ ایرادی ندارد اما چونکه نمیخواهم کل مطلب از قلم بیفتد، درجش کردم!!!
به تاریخ کلیسای کاتولیک هم میشود مراجعه کرد، هرچه سرکوب و سانسور بیشتر شد، خطر مهو و نابودیشان بیشتر شد و سراخر دست از اقتدار برداشتن، نجاتشان داد!!!
از تاریخ بیاموزیم!
بنابرین طلب کنیم، یکصدا طلب کنیم تا فریاد بشود:

طلبنامه

آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی!
محکوم کردن قضاتی که بجای روای عدالت در سرکوب و بیعدالتی شریک هستند، بخصوص قاضی مرتضوی!
آزادی فوری ناصر زرافشان، اکبر گنجی!!!
حذف مقامات و شوراها و ادارات قدرتمند و مطلق، بخصوص ولایت فقیه، شورای نگهبان و مصلحت نظام!
تقسیم قدرت و ثروت (هرچه بیشتر، بهتر)



این مقالات هم از دست ندهید:

ایمان خطرآفرین است
شرح حال برخي نويسندگان به قتل رسيده در ايران معاصر

گفتگو با مجید زُهری

دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۴

ایران، اتم، غرب و بهانه لازم

ایران، اتم، غرب و بهانه لازم ...


جالب جالب

مثل اینکه خبرهایی هست و حداقل آلمان دارد با کمک رسانه‌ها تمام سعی خود می‌کند به ضرر دولت امریکا، حتی اگر بقیمت نفع دولت قم‌حوری باشد، تمام شود و بقول خودشان دارند توی سوپ آمریکا تف می‌‌کنند. دلیل این تف هم واضح هست که اگر اروپا مسئله را به روش مسالمت آمیز حل کندريال قدمی بسوی قطب شدن، قطبی در مقابل آمریکا، برداشته است و اگر آمریکا به روش اروپایی (بنام حق و عدالت و صلح با خشونت تام و قتل‌وعام ...) مسئله حل کند دیگر مانعی جلوی ادامه تک‌قطبی و تنها ابرقدرتی‌اش نخواهد ماند!

در رسانه‌ها همیشه حرف از جمهوری اسلامی یا جمهوری اسلامی ایران بود. اما ایندفعه نه فقط اصرار دارند که بخاطر "افتخار ملی" ایرانیان حاضرند بخاطر "اتم" از قم‌حوری حمایت کنند: - "آمریکا با سیاستش اکثریت مخالف را دوباره پشت رژیم قرار خواهد داد." "مسئله فقط مربوط به رژیم و سیاست نیست، بلکه تمام ایرانیان بخاطر "افتخار ملی" درین نکته از "سیاست رژیم" حمایت می‌کنند." – بلکه دیگر فقط "ایران" خطاب می‌کنند.

بغیر از تغییر لحن سخن، عکس‌ها هم عوض شده!!! قبلا سرلوحه اخبار عکسی از پرچم‌های قم‌حوری و اروپا و علامت خطر پرتو هسته‌ای در هم آمیخته، اوایل با عکس تهاجمی از آقای خاتمی و سرآخر عکس لبخندرویی از آقای دکتر مهندس احمدی‌نژاد (با اینحال ترسناک بود و یک نکته دیگر: عجب شانسی آوردیم که آقای دکتر مهندس خلبان قالیباف رییس قم‌حور نشد، وگرنه خطر از جا افتادن یک تیتر و مدرک تحصیلی باعث می‌شد رتبه سواد سران مملکت خدشه بردارد و کمتر بنظر برسد، ای داد بی‌داد ...)، کنون تبدیل به پرچم ایران و بجای علامت الله در میان، علامت خطر پرتو هسته‌ای:


Image hosted by Photobucket.com

البته با فیلم جدید از داخل و خارج نیروگاه‌های اتمی آمیخته با فیلم‌هایی "تهاجمی و خشن ضد خودشان" از آرشیو: رژه، امتحان موشک شهاب ۳ و ... . البته خبری از خشونت وجنایات ضد مردم ایران توسط رژیم خبری نبود، نه از کردستان نه از ... (البته اینگونه اخبار کم و بیش در روزنامه های نیمه وابسته و مستقل که تیراژ کمی دارند، کم و بیش می‌آید!!)


اینگونه نه فقط ‌سعی‌ می‌کنند با خطاب تمام ایرانیان آنان را در یک جبهه پشت رژیم قم‌حوری قرار دهند تا سدی معنوی و مادی در مقابل دولت امریکا قرار دهند، بلکه تمام کوشش خود را برای پایداری رژیم می‌کنند. دلیل اینکار هم خیلی ساده هست: هر نظام، ارتش، دولت، پلیس، گروه، حزب و ....که اهداف دیگری بغیر از آن دارند مه می‌گویند و می‌خواهند بخاطر این اهداف دیگر قدرتمندتر و مجهزتر و ثروتمندتر و خشن‌تر و ... شوند نه فقط به تجهیزات و زور و زر نیازمندند بلکه در وحله اول یک به بهانه‌ای نیازمندند تا نیازمندی خود را جلوه دهند و اینگونه محتاج بودن به لزوم وجودشان را در خیالات پرورش دهند تا از حمایت اکثریت (البته در اکثر مواقع یک اکثریت نسبی کافی هست) دارا شوند.

همانگونه که دولت‌های آمریکا، اسرائیل و قم‌حوری بهانه‌های خود را دارند و حتی انان را تقویت و پرورش نسبی می‌دهند و در چاچوبی تحت کنترل نگه میدارند، اروپا هم نیازمند هست، و به تقویت و پرورش نسبی می‌پردازند و چاچوب هم بهشان نشان میدهد!





در پیرامون

نامه جمعی از بلاگرها خطاب به مردم ایران!


خب امضایش میکنیم یا نمیکنیم و بقول هاله: "دوستانی هم که می‌گویند روش‌های دیگر مبارزه هست ... مگر نوشتن این نامه مانع مبارزات دیگر می‌شود؟ چرا هر زمان گروهی می‌خواهند کاری بکنند یک سری به طور اتوماتیک علم مخالفت برمی‌دارند؟ حداکثر این است که خودتان شرکت نکنید. از مبارزات شما که کم نمی‌شود!"

اما اینیکی بیانیه محکوم میکند و بعد از 26 سال رای دادن به خفقان، دیگر خودش میگوید خفه شوید.

اینیکی هم که طبق معمول رای آری دادن به نظامی که حقوق بشر پایمال میکند و تمامی قدرتش ضددمکتراتیک بکار میبرد را تلاش برای گسترش دمکراسی خطاب میکند اما اعتراض و صدا بلند کردن را مسخره میکند و بیخود خطاب میکند.

حال یک فرضیه: اگر کسی اعتراض نمیکرد، صدایش در نمی آمد و فقط آری به نظام ها میگفت ، کدام نظام به مردم سالاری (نسبی) میرسید تا بخواهد نظام ایران برسد!!؟؟

این چه شعارهایی هستند: "بیایید آری بگوییم و سکوت کنیم تا دنیای بهتری داشته باشیم"
"بیاید مخالفت نکنیم تا بنام ما هر غلطی خواستند بکنند تا خیال کنیم دمکراسی هست"


خلاصه میگویند: وبلاگ اسلحه نیست!!
امیدوارم روزی برسد که جای همه اسلحه جات گرم و سرد را بگیرد و نزاعات با سخن پیکار شوند!
کنون تنها رسانه ای هست که فقط جای آری گویان نیست!

پ.ن.:

میگویند " نوشتن این نامه و صدها نامه و درست کردن هزارها لوگوی دیگر هم هیج تغییری در وضع نمی دهد "

جالب اینجاست که هرکی کم و بیش با تاریخ اشنایی دارد و معلوم هست که بیشترین تهولات و تغییرات و اصلاحات جوامع بشری با چاپ کتاب شروع شده و هرچه بیشتر اعتراض و بیشتر پخش شد (چاپ روزنامه) تهولات و تغییرات اوج گرفت .... میدانی چرا " نوشتن این نامه و صدها نامه و درست کردن هزارها لوگوی دیگر هم هیج تغییری در وضع نمی دهد "!؟ وقتی که عده خیلی خیلی کمی همصدا میشوند و وقتی اکثریت سکوت میکند و عده ای هم بر ضدشان بتابند و سراخر بجای اینکه اعتراض تبدیل به فریاد شود به یک جیک گنجشک تبدیل میشود، چه انتظاری داری؟؟ وقتی اقلیتی کوچک اعتراض کند و اکثریت وضع موجود را قبول کند (قر زدن و ناله کردن در چهاردیواری خانه و درگوشه کنار و تکصدایی بعنوان اعتراض بحساب نمی آید) چه انتظار داری؟؟؟ کجای دنیا با سکوت و بیخیالی وضع بهتر شد که قرار هست ایران بشود؟؟؟؟

وقتی حتی اکثریتی نسبی یکصدا تقاضی تغییرات و تهولات را نکرده، وقتی حتی حاظر به نشان دادن خواست خود نیست، چه انتظار داری؟؟؟

برگردیم به گذشته و فرض بگیریم در دنیا وقتی که اشراف و کاهنان کتب سانسور میکردند و آتش میزدند، نویسندگان محکوم میکردند، در سیه چال میانداختد و اتش میزدند، همه نویسندگان بخاطر اینکه کتابشان بفروش برود متابق میل حکام و کاهنان قدرت مینوشتند!!! فرض بگیریم وقتی روزنامه ها سانسور و منع میشدند و اوباش میرختند و کتک میزدند و لوازم و اسباب خورد میکردند، وقتی روزنامه نگاران بزندان می افتادند، همه روزنامه نگاران خود سانسوری میکردند و به خط مش قدرت مینوشتند!!! فرض بگیریم اگر چندی از انها هم اعتراض میکردند، هیچکس ازشان حمایت نمیکرد.
این دنیا امروزه چه دنیایی بود؟؟؟ آیا علم و رفاه (حال هرقدر نسبی و شامل حال همه نباشد) به چه حدی میرسید؟؟؟ سطح معلومات و تحصیلاتی که اینقدر به ان میبالیم چقدر بود و چه ارزشی داشت و شامل حال کی میشد؟؟؟؟

حالا برگشت به گذشته را بردارید و بجای دنیا، ایران را فرض کنید!!!!

پنجشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۴

دمونتاژ



با سلام ...

این ماه شصتمین سالگرد اختراع بمب اتم و قتل و عام هیروشیما و ناکازاکی هست. رسانه‌های تصویری، پر از برنامه مستند با تصاویر وحشتناک از فاجعه‌های شصت سال پیش. نکته جالب توجه اخباری هستند که بعد ازین برنامه‌ها نشان داده میشود.
این اخبار که مربوط به دعوی هسته‌ای مابین ایران و اروپا و آمریکا هست با عکسی از خاتمی در پشت گوینده شروع می‌شود. تابحال در رسانه‌های غربی همچین عکس خشنی از آقای خاتمی ندیده بودم. بنظر میرسد این آخرین قدم دمونتاژ خاتمی و اصلاح‌طلبان در غرب باشد. در ضمن تصاویری نشان داده می‌شود که تابحال نشان نمی‌دادند. تا دو هفته پیش فقط عکسهای فضایی از نیروگاه‌های هسته‌ای ایران نشان میدادند، از هفته پیش تصاویر از نزدیک و از داخل نیروگاه هستند.
دقت کنید و خود را بجای یک غربی بگزارید: تصاویر وحشتناک و غمگین مقتولین و مضروبین هیروشما و ناکازاکی را میبینید. سپس یک عکس خشن و تهدید آمیز از آقای خاتمی (با عبا و عمامه) و بعد تصاویری از داخل یک نیروگاه اتمی که چگونه مردان ریش‌دار و زنان روسری‌بسر (که همه از لحاظ سمبلیک برای عام اروپا معنی تهاجم و ترور و نابودی غرب را میدهند) دارند با مواد رادیواکتیو کار می‌کنند و انهم با پشتکاری فراوان. چه احساسی به شما دست میداد.
چندین روز هست که این صحنه‌ها تکرار شدند. این نه فقط یک تهدید به طرف رژیم قم‌حوری هست، بلکه آمادگی افکار عمومی.
به قول آلمانی‌ها: توپ اکنون در زمین قم‌حوری هست!!!
هفته پیش نه فقط با دمونتاژ خاتمی و اصلاح‌طلبان خوش‌آمدی به اقتدارگرایان گفتند بلکه با نشان دادن تصاویر سمبلی تهدید و افکار عمومی را برای پیاده کردند تهدیدات آماده هم کردند!


پسنوشت:

سلام ... مسلم هست که ترس دارد (خب منهم همین را گفتم و بخاطر همین به انانی که متوجه ترس نمیشوند گفتم خود را جای اروپایی بگزارند تا بدانند که ترس دارد)اما خودت میدانی که با کمک خاتمی در اروپا ترس از رژیم ایران خیلی کمتر شده بود (حتی بعد از قتل‌های زنجیره‌ای و سرکوب ۱۸ تیر، هرکی منو میدید میگفت ایران الان خیلی خوب شده ... ).
در ضمن تمامی این اخبار مربوط به دعوی اتمی با تصویرهایی که برای اروپایی وحشت‌ناک بود نه اینکه با عکس احمدی نژاد شروع نکردند، بلکه با یک عکس تهاجمی و خشن از خاتمی ... منظور این نبود که نباید بترسند بلکه حکام غرب هروقت میخواهند امتیازی بگیرند یا بدهند از تصاویر استفاده میکنند تا افکار عمومی را اقفال را روشن کنند، حال هرکدام بنفع سیاستشان هست. مثال دیگر جریان فلسطین و اسرائیل هست. همیشه ترورهای فلیسطینی‌ها را کامل نشان میدهند (خون و انفجار و وحشی بازی و ... ) و بدین وسیله فشار رویشان آوردند تا تن به قبول وجود اسرائیل دهند. در اخبار از جنایات اسرائیل حرف میزنند اما اکثرا بدون تصویر و یا فقط آخرش یک ساختمان خراب، یک ماشین سوخته و .... سال پیش سر جریان صلح و خالی کردن مناطق اشغال شده، هنوز اسرائیل در مناطق اشغال شده خانه سازی میکرد و نمی‌خواست زیر بار برود که توقف کند. ناگهای تصاویر عوض شدند فقط چند روز ترور اسرائیل را بیشتر نشان دادند. نشان دادند که هنگام بمباران (بمبارانی که همیشه اخبارش بدون تصویر میگفتند که حمله به تروریستهای فلسطینی بود و ... ) ناگهان مردم ساده و معمولی پیر و جوان و کودک از ترس میپرند ناله میکنند و فرار و ... با اینکه کل تصویر (خونریزی و قتل و جنازه ) نشان داده نشد، همین سه روز باعث شد که اسرائیل عقب نشینی کند و این عقیب نشینی امروز منجر به تخلیه نوار قضه شده است.
منظور من این نبود که نباید بترسند، بلکه چونکه میترسند افکار عمومی برای مقابله مسلحانه با ایران اماده میشود. اما با نشان دادن عکس تهاجمی از خاتمی راه کنار امدن با انان را باز میگزارند! تهدید و خایه‌مالی در یکزمان و یک خبر!!!

دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۴

سخن و تکرار!



با سلام ...


freedom of speech


اول اوت روز آزادی بیان آلمان هست. در پلاکارت‌ها و تابلوهایی چندین هفته هست که با عناوین و جملات مختلف این را بیاد مردم می‌اندازند.
"ملتی که بیان نکند، چه ارزشی دارد."
اگر می‌گویید، خب ما در ایران هم حرف می‌زنیم، باید بگویم ما حرف نمی‌زنیم، بلکه طوطی‌وار تکرار می‌کنیم و فقط یک کودک ناآگاه خیال میکند طوطی حرف می‌زند.

حال مثالی برای درک فرق حرف و تکرار:
اول ببخشید که کپی رایت را ملاحظه نمیکنم و لینکی نمیدم، اما چونکه این مثال یک رفتار و اخلاق عمومی را نشان میدهد بدون لینک و اسامی اینجا میگزارم که منحصر به شخص نشود!!!

نوشت:
به چه کس می خواهی اعتماد کنی؟

ای مرد، دوست من، از اینکه نوشته های زنان را به مسخره بگیری کیف می کنی؛ از اینکه نمی توانند زندگی خودشان را در نوشته هایشان وارد نکنند. پس به چه کسی می خواهی اعتماد کنی که تصویری از زنان برایت بپردازد؟...به خودت؟!

سیدنی گابریل کلودین کولت، بانوی نویسنده فرانسوی


گفت:
مگه فمينستها با مردا دوست ميشن؟! مردا برده يا موجودات وحشتناك يا همون كلمه اي كه ازش بدت مياد (با ض شروع ميشه) نيستن؟ نوشته هات كه ميگه هستن.


گفتم:
سلام ... ببخش فضولی ميکنم اما روشنی خوب هست (...): چند فمینیست میشناسی که خیال میکنی فمینیست بودن یعنی دشمنی با مردان؟؟ تازه اگر هم میشناسی، هرکی که خود را فمینیست بنامد که فمینیست نیست!!! تاریخ را میشناسی!!! مگر غیر ازین هست که اکثریت مردان، بخصوص قدرتمندانشان موجودات وحشتناکی بودند که موجودات وحشتناکتری به بار آوردند؟؟؟ یک فمینیست واقعی، بزرگترین دوست مرد هست که تا وقتی بی عدالتی و نابراری هست، اکثر مردان همین موجود وحشتناک و بیخیال باقی خواهند ماند!!!
چند جمله از ميرزا آقاخان کرمانی:«‌ زن و مرد بايد در جميع حقوق حياتيه برابر باشند. همچنانکه هر دو دست را بطور مساوی بکار ميبريم و در اعامل هيچکدام فرق نمی‌گذاريم، مرد و زن نيز بايد اعضای برابر هيئت اجتماع بشمار روند و بالاخره عالم انسانيت بسرحد کمال نخواهد رسيد مگر اينکه زنان نيز در جميع امور و حقوق با مردان مشترک و برابر باشند ...»



نوشت:
در جواب نظر شما در وبلاگ من به عرض مي رسانم که من هم از ستمهايي که بر زنها مي رود ناراحت و خشمگين و بر اين عقيده هستم که همه با کمک هم بايد اين وضع را بهتر کنيم. اما صاحب وبلاگي که من در آن نظر داده بودم بعقيده خودش يک فمينيست دوآتشه بوده و بعقيده من افکار و آرمانهايش همان افکار طالباني هيتلري و... است متجلي شده در ظاهري ديگر چون واقعا به چيزي فراتر از تساوي حقوق مي انجامد. چرا در اکثريت نوشته ها به جبهه گيري و مبارزه پرداخته شده؟ چرا هرچه خواست مي نويسد و بعد هم يا امکان نظردهي گذاشته نمي شود؟ و چرا تنها نظرات موافق با مطلب باقي مانده و بقيه حذف مي شوند؟ اين دور نمايي از تساوي هست که او ميخواهد!
در ضمن بنده هيچ تمايلي به ادامه بحث با شما در اين موضوع ندارم. و کارهاي مهمتري غير از پرداختن به افکار پست يک دختر ... دارم. اما اگر تعريف شما از اين کلمه تفاوت دارد نظر بنده را که در وبلاگ شخص ديگر و براي او نوشتم ناديده مي گرفتيد بهتر بود چون در واقع ربطي به شما نداشت


خب حالا توضیح که چرا ایشان بجای سخن فقط تکرار می‌کند:

می‌گوید:"بر اين عقيده هستم که همه با کمک هم بايد اين وضع را بهتر کنيم
خب این بیان من هم هست وگرنه هرگز سعی نمی‌کردم برایش توضیح بدهم که فمینیست به معنی دشمنی با مردان نیست. اما ایشان این بیان را تکرار می‌کند اما عملش: اول تا میبیند فمینیست هست، به باد مسخره میگیرد، بعد من بسویش می‌روم تا شاید با کمک هم وضع را بهتر کنیم، به من می‌گوید به تو ربطی ندارد.


با اینکه این دوست فمینیست، صدها بار در وبلاگش نوشته و گفته که این داستان‌ها مثال و اتفاقاتی هستند که برایش رخ داده و او هرگز نمی‌گوید که همه مردان اینگونه هستند.
در تکرار افکار: فیمینست یعنی دشمنی با مرد، پافشاری می‌کند. در ضمن درحالی واژه "طالبانی و هیتلری" را تکرار و استفاده می‌کند و از جوابش معلوم هست که متوجه نیست طالبانی هیتلری یعنی چه! افکار دیگران را پست خطاب می‌کند و در خیالش به دیگران هم مربوط نمیداند، در حالی این طرز فکر پایه سیستمهای طالبانی و هیتلری هست.
بعد هم میرسیم به چراهایش که اگر درست بود من هرگز نظرش نمیخواندم تا باهاش حرف بزنم که با منطقش آشنا شوم.


در ظاهر بیان میکنیم: "بر
اين عقيده هستم که همه با کمک هم بايد اين وضع را بهتر
کنيم." اما در واقع چگونه میخواهیم همه با کمک هم جامعه عوض کنیم وقتی با خوندن پستی و نفهمیدن یک شخصی، قضاوت میکنیم و پرخاشی، و بعد وقتی دیگری دستش بسویمان میکند، بهش میگوییم به تو ربطی ندارد!!؟؟؟
همه با کمک هم اما بدون بحث به معنی همه به راه و نظر من: طالبانی و هیتلری!!


دقت کنید، متوجه میشوید که ما بیشتر تکرار میکنیم تا بیان کنیم و ارزش تکرار چیست: مانند طوطی باعث خنده دیگران میشویم!
پس که اینطور: همه با کمک هم ... اما افکار اون پست هست و به شما ربط ندارد من چه میگویم (تکرار میکنم)

عجب منطق بلندپروازی
که حیف ما پستان میکنید!!!

حال انگار نه انگار این سخنان کافی بود، ادامه هم یافت:

گفتم: آگاهی تنها راه بسوی آزادی و
برابری هست و قضاوت سریع و نادرست و
ناآگاهی منجر به سیستمهای
طالبانی و هیتلری میشود

گفت: من هم موافقم
و با اینحال تکرار کرد که به تو ربطی ندارد گر من خیال کنیم فمینیست یعنی زن برتری و متنفر ز مردان بودن. در ضمن قضاوت کردند که بنده فمینیست هستم و بخاطر همین مرد نیستم که هیچ "مردی" نمیتواند آنقدر خوار و ذلیل باشد که با یک زنی که میگوید ما جنس برتر هستیم همصدا شود.

با آگاهی موافق هست و قضاوت سریع و نادرست را دلیل اصلی سیستمهای سرکوبی میداند اما نه اینکه نمیخواهد آگاه شود بلکه فوری هم قضاوت میکند. چونکه نه من فمینیست هستم و نه اون دوست فمینیست میگوید زنان جنس برترند و پست قبلیش هم بر ضد مردانی بود و هست که فقط و فقط بخاطر مرد بودنشان خود را برتر و بهتر میدانند اما ایشان سرسری میخواند و از قبل کلمه فمینیست هم میدانست، قضاوت خود را کرده شروع به تکرار میکند. با اینکه وقتی از قلمش کلمات زیر خواندم، نزدیک بود از خنده قش کنم، کمی هم بخاطر همچین "آزاداندیش و تحصیلکرده" خجالت هم کشیدم. خودش که خجالت حالیش نیست:

پرسیدم: اما با این رفتار و
قضاوتی که شما دارید، منظور شما از همه با
کمک هم کی هست؟؟؟

جواب داد: منظور من زنان و مردان آزاد اندیش است که از قبل پیش خود جنسی را به عنوان جنس برتر بر نمی گزینند.

تکرار میکنیم اما آیا میفهمیم تا سخنی گفته باشیم!؟ اعتراض این دوست فمینیست هم درست همین هست اما او سخن میگوید و بیان میکند، چونکه میفهمد و درک میکند اما این آزاداندیش تحصیلکرده * طوطی وار واژه ها و سخنان تکرار میکند و خیال هم میکند تکرار * درست هست و ارزش دارد و گرنه وقتی گفتم:
بزرگترین دردهای جوامع حل نمیشود فقط
بخاطر کوته فکری اکثریت که خیال
میکند به او و به کسی دیگری ربط
ندارد.

این جواب بهم نمیداد:
شما بر طبق چه تحصیلات تحقیقات و تجربیاتی اینگونه صحبت می کنید مصلح جوامع بشری؟؟ اگر مرا به ناحق هم جزء توده مردم میدانید باز با افتخار و سربلندی می گویم که خوشحالم از اینکه جزء شما نیستم
ترجمه جواب: یعنی حرف کی را داری تکرار میکنی؟؟

میگم، بعضی سالیان سال تحصیل میکنند و نفهم میمانند. من چهار سالم بود فهمیدم که تاوقتی بگوییم به من و به تو ربطی ندارد، هیچ دردی دوا نمیشود اما این شخص شخیص "آزاداندیش و تحصیلکرده مخالف طالبان و هیتلر" که موافق آگاهی و کمک هماهنگی هست و طرفدار تغییر وضعیت، افتخار میکند که اینکه جزو کوته فکرانی هست که خیال میکنند هیچ به انان و به دیگران ربطی ندارد و فقط و فقط بخاطر اینکه اکثریت = توده و توده مردم هم یک واژه مثبت هست (حال نمیفهمد، بیخیال) باید تکرار کرد که جزو توده مردم باعث افتخار هست، همانطور که بایستی تکرار کرد که طالبان و هیتلر وحشتناک هستند، حال اینکه توده مردم بودند که باعث قدرتشان شدند و هم اگر درهم نمیشکستند هنوز باعث افتخار توده مردم بود، بحثی دیگر ...

اخرش هم این "آزاداندیش" مثلا امد جواب دندان شکن بدهد و تمامیت آزاداندیشی و تحصیلش را برخ من بکشد:
البته لقبتان به خودتان میخورد.

نه اینکه سخن قدرتمندان جاه طلب را تکرار میکند: فمینیست یعنی زن مردخوار، بلکه مثل اینکه همه سخنان آنان را باور و تکرار میکند که خیال میکند گیله مرد معنی منفی میدهد **.

* تحصیلات امروزه در اکثر مواقع منحصر به تکرار طوطی‌وار سخنان و بیانات دیگران شده، میخوانیم، حفظ میکنیم و تکرار میکنیم تا نمره خوب بگیریم و شغل مناسب با حقوق زیاد. قبل ازینکه بگویید چه تحصیل کردی که همیچین نتیجه‌ای گرفتی؟ بگم که من زندگی کردم با گوش و چشم باز. هم دیدم چگونه تحصیل میکنیم و هم چگونه کار میکنیم. وقتی پهلوی متخصص و تحصیلکرده میروی (البته پهلوی همه نرفتم و نمیگویم همه اینطور هستند و مطمئن و امیدوارم که هنوز عده‌ای هستند که آنچه تحصیل کردند ، فهمیدند) دو تا سوال درست و حسابی بکنی متوجه میشوی که فقط میخواهد پولش را دربیاورد یا میفهمد چه میکند!!!

** قدرتمنمدان بخاطر حفظ مقام و مزایای خود نه فقط از سرکوب و باج استفاده میکنند بلکه از وسایل پروپاگاندی (تبلیغ و ضدتبلیغ) هم استفاده میکنند. یک مثالش در پخش تعریفهای غلط هست (فمینیست یعنی دشمن مرد و زنبرتری و ...، ...) بغیر از تعریف غلط نظریه‌هایی که قدرت و اموالشان را تهدید میکنند، در تخریب تصویر قوم‌ها و ملت‌هایی که زیادی نافرمانی، سرکشی میکنند هم از تبلیغ و ضدتبلیغ استفاده میکنند. با این روش و فریب خوردن اکثریت - توده مردم - سعی میکنند روی این اقوام ملل فشار روانی اورده تا روح مقاومتشان در هم شکسته شود و بدون اینکه مجبور شوند ظاهر خود خراب کرده (یعنی با کمک خونریزی و وحشیگری) قدرت خود حفظ کنند.
در ایران سه قوم بودند که در اکثر انقلاب و شورشی ضد حکام شرکت داشتند: گیلگ، کرد و ترک!
این ضدتبلیغات (گیلگ: دلقک بیخاصیت، کرد:دزد آدمکش، ترک: نفهم حمال) نه فقط منجر شده که هنوز ادمهای تحصیلکرده خیال کنند که گیله مرد معنی منفی میدهد (از کرد باید دوری کرد و ترک یک فحش هست)، بلکه فشار منجر ز ان باعث شده که حتی گیلک به گیلک بگوید: هیس، دیگر گیلگی حرف نزن، فارسی حرف بزن!!!

دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴

در راه ...

با سلام ...

صبح بود. هوا ابری و سرد و نم نم باران. آستین بلند و بارانی نازک پوشیدم. سوار دوچرخه و براه افتادم.
بعد از ظهر. در راه بودم. افتاب زد بیرون. گرم شد. با اینکه بارانی را کندم و در کول‌پشتی انداختم، خیس عرق شدم. نیمه راه بودم که ابرها آسمان را اشغال کرده و باد سردی وزید. نزدیک ایستگاه بودم. با خود گفتم چند ایستگاهی با قطار برم تا عرق خشک شود. قطار امد و سوار شدم. با من هم یک خارجی شرقی‌نما دیگر با کولپشتی پر. مال من که همیشه پر هست ایندفعه با بودن بارانی در ان حسابی پر بنظر می‌آمد. من و او در یک نیمه واگن نشستیم، چندین نفر هم در نیمه دیگر!!
از ایستگاه بعد، از هر پنج نفری که به در نیمهء ما نزدیک میشدند، چهار نفر برمی‌گشتند(دقت نکردم که سوار واگن دیگری شدند یا نشدند تمام حواسم به این بود که جلوی قهقهه خودم را بگیرم) و آنیک نفر هم به نیمه پر می‌رفت. درین چند ایستگاه فقط یک پیرزنی در میان ما دونفر نشست. صحنه جالبی بود و تمام حواس من متمرکز که منفجر نشوم (منظور از خنده هست!) نیمه واگن با کلی صندلی خالی و نیمه دیگر پر از آدم. و آنهم در جامعه‌ای که تا وقتی صندلی خالی باشد کسی در کنار دیگر نمی‌نشیند!! وقتی پیاده شدم، پیرزن هم پیاده شد. صحنه مزحکی بود اما وقتی دیگر در صحنه نبودم و در کنارش دیگر خنده‌دار نبود و تا بیاد دوربینم افتادم، درها بسته شدند و قطار براه افتاد:
نیمه واگن بغیر از یک صندلی با سرنشینی سیه‌چرده و کول‌پشتی، کاملا خالی! نیمه دیگر مملو از آقایان و خانمان، کال‌چرده یا برنزه، و مو طلایی!


من تروریست هستم


حال یک جمله از دهان خبرنگار آلمانی چند روز بعد از قتل و عام در مصر:
"حداقل یک خبر خوب وجود دارد. هیچکدام از مقتولین آلمانی نیستند."

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

ترور، فکر و یک خواهش

با سلام ...

ترور، افکاری بدون پژوهش در رابط اتفاق مربوط و یک خواهش
وقتی در متروی برلین روی نوار اطلاعات این نوشته را خواندم: "اگر ساک یا چمدان مشکوک و بدون صاحب ملاحضه کردید لطفا مامورین مترو و یا اطلاعات را خبردار کنید!" با خود گفتم بازهم جنایت و ترور!! وقتی درل اخبار شنیدم در لندن چه اتفاق افتاد، من هم مثل اکثریت با خود گفتم بازهم این تروریستهای اسلامی، البته اگر این اتفاق بیست سال پیش می‌افتاد مثل اکثریت فوری به مغز رجوع می‌کرد: IRA!
بعد از چندی خبر داده شد که مواد منفجره مال انبارهای ارتش بود و قبل ازینکه توجیه و تفسیر چگونگی این مواد به دست تروریست‌ها رسید، گفته شده که تروریست‌ها شناسایی شدند و متولد و شهروند انگلیسی، البته فرزندان مهاجرین، هستند. یکی دو عکس هم نشان دادند و تا همه با دیدن چهره مطمئن شوند. رسانه‌ها هم بدون چون و چرا که اینها قاتلین این فاجعه هستند. سه نفر پاکستانی الاصل را فوری معرفی کردند و با بروز شخصیت و سابقه افراد (معلم، ورزشکار، افرادی کمک و خدمت کننده و ...) اسرار که هنگام سفر به پاکستان حتما و صددرصد شستشوی مغذی شدند وگرنه دلیل موجه‌ای برای انجام این کار دیده نمی‌شود. برای بروز مشخصات فرد چهارم کمی بیشتر وقت تلف کردند تا یک جاماایکایی را به عموم معرفی کنند.
و سپس عکس یکنفرشان با کول پشتی که داخل مترو شده و برای اینکه مغز به فکر و به شک نیفتد فوری یک متخصص که گفت:"بزودی در اکثر شهرهای بزرگ اروپا فجایع تروریستی اتفاق خواهد افتاد! و انهم توسط اشخاصی که شناسایی‌شان قبل از عمل غیر ممکن هست."

خب حال افکار من بدون پژوهشی در مورد این ترور ، یعنی منابع من هم همان رسانه‌های عمومی هست و همان اخبار را شنیدم که شما شنیدید:
وقتی رسانه‌ها فوری و بدون هیچگونه دادگاهی یک نفر را مجرم و مقصر اعلام می‌کنند (که این کار برخلاف قوانین و اخلاق غربی هست: بیگنها تا گناهت ثابت شود!) و یا اینکه با قاطعیت تمام بدون هیچگونه پژوهش جنایی اعلام می‌کنند فلانی خودکشی کرد به احتمال زیاد و در اکثر موارد دروغ می‌گویند و طبق معمول در عوامفریبی شریکند.
اینکه یک پاکستانی الاصل به پاکستان مسافرت می‌کند یک اتفاق حتمی هست و اینکه اکثر پاکستانی‌ها حال چه انگلیسی تبار و چه شهروند پاکستان با اقامت در انگلیس سفری به پاکستان رفتند جای تعجب نیست و کار مشکلی هم نیست. و در لندن اینکه یک جوان خارجی (پاکستانی) که از مترو استفاده کند پیدا کردن کار سختی نیست و اگر هم پیدا نکردی کمی بیشتر وقت می‌گزاری و فوقش یک جاماییکایی پیدا می‌کنی و برای اینکه کسی از خود نپرسد فوری هم میترسانی که تروریست‌ها در راهند. وقتی عکس جوانک را با کول پشتی دیدم با خود گفتم، من هم وقتی هوا برای دوچرخه سواری مناسب نباشد همشیه از مترو استفاده می‌کنم و من هم همیشه یک کول پشتی همراه دارم!!!
اینجا هم متروها دوربین دارند و فیلم من هم که با کول پشتی همیشه گرفته می‌شود.
حال می‌رسیم به خواهش: اگر یک بار خبر شنیدید که فلانی در فلانجا ترور و جنایت کرد، همینجا می‌خواهم که باور نکنید. نکته اول: من هیچ اصلحه آتشین و سردی ندارم. یک چاقو سوئیسی معروف هم که هدیه گرفتم، هیچوقت با خود همراه ندارم و اصلا نمی‌دانم کدام گوری هست.
نکته دوم: خطرناکترین اصلحه داخل کول پشتی من قلم و خودکار و دوربین عکاسی هستند!
نکته سوم: مغز اینجانب آنقدر خراب (از دید افکاری جوامع معمول) هست که هرگونه شستشوی مغذی را غیر ممکن میکند. در ضمن من در مقابل شستشوی مغذی دینی و مذهبی واکسن شده هستم. مثل همه در ایران قم‌حوری شستشو شده بودم و وقتی برلین امدم - خیال نکنید اینجا شستشوی مغذی مذهبی نیست، بلکه خیلی خیلی بیشتر هم هست و چونکه دین ازاد هست انواع اقسام فرقه‌ها از بزرگ و تا کوچکش در تلاشند - از همه طرف سعی شده و با هر تاکتیک و فنونی آشنایی پیدا کردم: استفاده از ترس‌ها، ضعف‌ها ، امیدها، غرورها و ....




در جواب:
فرمودند: برو بابا این اسم گیله مرد رو از اینجا بردار ..آبروی گیله مردا رو بردی....

ایندفعه هم با آدرسی فرمودند، که البته نمیدانم خودشان بودند یا مردم‌آزاری، بگزریم که جوابم عمومی هست:

نفهمیدن و بااینحال قضاوت کردند اشخاص، دلیل اصلی این هست که گر بشریت ابرویی داشت، برباد رفت!




فراخوان همبستگي با مردم مهاباد


پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۴

جنایتکاران بخیال خود مبارز دوباره خدمت بزرگی کردند

با سلام ....

آریو سراجی را آزاد کنید

آریو سراجی که بخاطر اعتراض به برخوردهای سرکوبگرانه رژیم با خود و سایر مبارزان در ایران بارها اعتراض مستقیم و آشکار کرده بود (تحصن، اعتصاب غذا، بستن خود با زنجیر به میله‌های دفتر سازمان ملل در تهران و ...) و زندانی و محکوم شده بود و با اینکه با پرداخت وثیقه بقول آرش "نسیه آزاد شده بود" دو هفته پیش توسط ماموران رژیم بازداشت و یا حتی به روایتی ربوده شد!!!

بنام آزادی بیان، بخاطر مجاز و مبرم بودن آزادی اندیشه، آزادش کنید!!!




جنایتکران در خیال پوچ خود مبارز، دوباره خدمت بزرگی به قشر حاکمی جهانی (سرمایه‌سالارن) کردند:

بعد از اینکه با کمک دوربین‌های عمومی تروریست‌ها شناسایی شدند، بحث اینکه به بهانه خطر ترور در مکانات و محلات عمومی دوربین کار گزاشته شود دوباره اوج گرفت و کلی بیشتر طرفدار پیدا کرد.
انسان چقدر راحت و با کمال میل حاظر هست که گول بخورد تا بخیال مبارزه بزرگترین خدمتگزارشان باشد.
ما هم که هرروز خود را فریب میدهیم تا در ثروتمندتر و قدرتمندتر کردن قشر کوچکی سهیم باشیم و تازه خودرا بیگناه بشماریم.
با کمک بناهای ساختگی فکری مانند ادیان و کشور و ... مرزهای میسازیم و در جدا کردن همدیگر ز خود با حکام مزدور سرمایه‌سالاران یاری می‌کنیم، ضعیفتر ز خود را مسبب مسیبت‌ها می‌شماریم تا زورمندان زرپرست به بهانه و با کمک ترسهای خودپرورده، زنجیر بندگی را مستحکمتر کنند.
روزبروز قوی‌تر می‌شوند و زنجیر بند محکم‌تر و طولانی‌تر می‌شود و در حالی‌که ما روزبروز از همدیگر جداتر می‌شویم و نه فقط مرزهای ساخته آنان را قبول می‌کنیم بلکه در ساختن مرزها و دیوارهای جدید و بازسازی و تحکم مرزها و دیوارهای قدیمی هم میکوشیم. درحالی‌که آنان با کمک زور و زر جنبش‌های بین‌المللی را درهم کوفتن و از هرگونه اتحاد و اتحادیه جلوگیری کردند و ما هم بخاطر و بیاوری خودفریبی خود و حاظر نبودن به هم فروریختن مرزهای و دیوارهای پوچ فکری درین سرکوب و جدایی شریک بودیم، کنون آنان بنام فریبدهنده "جهانی کردن" (globalization) خود متحد شده و با قدرتی بیشتر به خوردن خون و عرق و محاصل زحماتمان ادامه میدهند. و ما بیگناهان هم با کمال میل گول میخوریم و بزرگترین یاور به در بند کشیدن خودمان هستیم و عده‌ای هم با حماقت تمام و بنام مبارزه با تمامی اعمال خود بزرگترین خدمتگزارشان هستند و بازهم ما بیگناهان ز ترس از یکمشت احمق تعلیم و تربیت شده دستپروردگان سرمایه‌سالارن نشسته در دول‌های به اصتلاح دمکرات، بازهم گول خواهیم خورد و خواهیم گزاشت بزرگترین و خطرناکترین و فجیه‌ترین تروریستان قوانین و فنونی برای کنترل و زیرنظر گرفتن تام ما برای سرکوب بهتر و سریعتر با چهرهء هرچه نامرئی‌تر بکار بگزارند و ببرند.

تا کی خواهیم گزاشت و ساکت خواهیم نشست تا همنوعمان بخاطر سیاستِ سالاری و بدست یک مشت جنایتکار و با اسلحه‌های سودآور برای سرمایه‌سالارن و ساخته خودمان بقتل برسند تا به بهانه حفاظت جانمان زنجیر بندگی خودمان مستحکمتر کنند. امیدوارم دیر نشود تا آنقدر ثروتمند و قدرتمند شوند که دیگر نتوان جلویشان ایستاد.



Image hosted by Photobucket.com

عکسهای جدید در آلبوم ابر و آلبوم برلین 2005

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۴

بخور بخور که چقدر خوب میخوری

با سلام ...

طلبنامه

آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی!
محکوم کردن قضاتی که بجای روای عدالت در سرکوب و بیعدالتی شریک هستند، بخصوص قاضی مرتضوی!
آزادی فوری ناصر زرافشان، اکبر گنجی!!!
حذف مقامات و شوراها و ادارات قدرتمند و مطلق، بخصوص ولایت فقیه، شورای نگهبان و مصلحت نظام!
تقسیم قدرت و ثروت (هرچه بیشتر، بهتر)





بخور بخور!!!

در جوامع سیاست و قدرت و ثروت امروزی که بخور بخور هست و هرکی بیشتر و بهتر* بخورد، رطبه و احترامش بالاتر می‌رود و لزوم وجود و مقامش به جوامع بهتر فروخته می‌شود، حال حدس بزنید درینگونه جوامع اکثریت چه می‌خورد تا بعنوان خوب و مفید برای این جوامع به خودش و دیگران معرفی شود؟؟ و اگر حاظر بخوردن نباشد، که اکثریت حاظر هست، حداقل یک کتک جانانه باید بخورد - از شرق تا غرب و از شمال به جنوب درین کره کوچک و دورافتاده که بخیال مردمانشان مرکز جهان هست، همینطوری هست: یا مال و جان و افکار مردم میخوری تا بقدرت و ثروت بیشتر برسی تا مقام و احترام داشته باشی یا باید ... بخوری تا مفید و خوب برای جامعه باشی وگرنه حداقلش باید چوب و کتک بخوری.
خلاصه بخور بخور هست و همه میخورند، اما اکثریت چه میخورد و انهم با کمال میل میخورد!؟

* درینجا بهتر به معنی این هست که چگونه از حلقوم دیگران بیرون بکشد و به حلقوم خود بیندازد، بدون اینکه صدای طرفیان را دربیاورد




از انتخابات مجلس دانشجویان دانشگاه فنی برلین
گروه وابسته به حزب محافظه‌کار مسیح دمکرات آلمان، گروهکانی با پیشوند "مستقل" و "آلترناتیو" درست کرده و به میدان فرستاده تا اکثریت مجلسی را بدست آورده. جالب اینجاست که پلاکارت همه این گروهان یک شکل و یک محتوی دارند و همه نشان سیاست قدیمی گروه وابسته به حزب مسیح دمکرات هست:
دست دانشجویان را از سیاست کوتاه کردن، جلوگیری از هرگونه دخالت دانشجویان در اعتراضات و اعتصابات. درهم شکستن استقلال دانشجویی و تبدیل نمایندگان دانشجویان به یک گروه بیخاصیت اجرایی و فرمانبردار.

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴

شاهرودی، بهزاد نبوی و مصطفی معین میفرمایند

با سلام ...

تومار حمايت از خواسته‌های زندانيان اعتصابی




بشنوید، بخوانید و خود را فریب ندهید:

آيت‌الله سيد "محمود هاشمي شاهرودي" :" ملت بزرگ ايران در انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري ، تجديد ميثاق و پيمان مجدد خود با جمهوري اسلامي را به جهانيان به نمايش خواهند گذاشت."

امیدوارم که یکصدا و بلند "نخیر" فریاد بزنیم!!!


نبوي : "مشكل ما قانون اساسي نيست، قانون شكنان را بايد سر جايشان نشاند"
بهزاد نبوي روز سه شنبه در جمع هواداران " مصطفي معين " :" قبل‌از پيروزي انقلاب اسلامي هم قانون بسيار مترقي داشتيم، اما از زمان حاكميت رضاخان و بعد ازآن در دوران پسرش قانون اساسي به بايگاني سپرده شد و هيات حاكمه آن زمان هر آنچه خواستند بر سر اين ملت آوردند."

انگار نه انگار که این قوانین بر پاییه و قدرت شاه و ولیه فقیه بودند که این مجازیت را به آنها میدادند و میدهند، که مخالفین "قدرت فاسد" را سر جایشان بنشانند!!!


مصطفي معين يكي از نامزدهاي رياست جمهوري ايران در گفت و گو با شماره اين هفته مجله آلماني فوكوس گفت: ما هم‌اكنون در نيمه راه دمكراسي هستيم.

قربون این شکلات بروید و فدایش شوید، که آری گفتن به یکی از منتخبین شورای نگهبان برای مقامی بی‌خاصیت را نیمه راه مینامد که از گفته های بعدی معلوم میشود وقتی این مقام هم قدرتی گرفت، راه تمام میشود و نه اینکه بتوانیم واقعا انتخاب کنیم!!!
دمکراتی بر فرض معین: آری گفتن به یکی از منتخبین شورای نگهبان برای مقامی قدرتمند!

معين در پاسخ به اينكه آيا بايد قانون اساسي ايران مجدد نوشته شود، افزود: مشكل قانون اساسي نيست بلكه قوه مجريه نتوانسته از امكاناتي كه قانون اساسي به آن اعطاء كرده‌است به طور صحيح استفاده نمايد.

اين نامزد رييس جمهوري ايران درعين حال تصريح كرد: در صورتي كه قوه مجريه ازاين امكانات به طور صحيح استفاده كند ايران مي‌تواند به يك كشور دمكراتيك تبديل شود.

معين درپايان خود را مهمترين همتاي خاتمي خواند و گفت: من به راه خاتمي ادامه خواهم داد.

خیلی خب، فرض میگیریم که قانون اساسی امکانات (؟؟؟؟؟) دارد که نتوانستند - یعنی بیعرضه بودند - از آن استفاده کنند، اما پس چرا میگوید به راه خاتمی، که همان توان نداشتن استفاده از قانون اساسی (؟؟؟) باشد، ادامه میدهم!؟؟ یعنی شما هم نمیخواهید ازین امکانات مدروک استفاده کنید؟؟؟

در ضمن توضیحی برای خنده ز سادگی بشر: منو بگو که همش توصیه میکنم حرف ایشان (منظور همگانی و نه فقط آقای معین هست) باور نکنید و بعد خودم هی از بالا به پایین و از پایین به بالا و راست به چپ و حتی از چپ به راست (نمیدانید چقدر سخت هست فارسی را از چپ به راست خوندن) قانون اساسی را هی خوندم بدنبال این امکانات مدروج، اما درین قانون که خواست و پذیرش مردم در آن حذف و ولایت مطلقه شده، چیزی نیافتم که خواست ریاست جمهوری و مردم را بدون رای آری ولایت فقیه که حتی دیگر برای ولایتش هم به خواست و پزیرش اکثریت نیاز ندارد، ممکن کند!!!

منبع: خبرگزاری قم‌حوری اسلامی

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

من در "رای‌آری‌گیری" شرکت نمیکنم

با سلام ...

من در "رای‌آری‌گیری" شرکت نکرده و نمیکنم!!! قسمت دوم


"بچه‌ها خیلی پیش از اینکه در مقابل اصول ایمانی وابسته به جامعه قرار گیرند، تناقضات را تشخیص می‌دهند. البته اگر ایشان این تناقضات را از اصول ایمانی (باوری) که دیرتر پذیرفته می‌شوند، مهمتر ندانند، احتمالا مغزشان آسیب می‌بیند. اگر مغز اول مجبور شود تناقضات را قبول کند، به آنان توجه نکند و چشمش را در مقابلشان ببندد، خیلی سریع به آش‌نظری تبدیل می‌شود."
fred hoyle


یک توضیح. من این مسائل را از سخنان یک دوستی ناآشنا کش رفتم اما چونکه عمومی هست و جواب همگانی اسمی ازش نمیبرم که سوء تفاهم نشود.


درسته که خیلی ها برای مخالفت با حکومت رای نمی دهند ولی به این معنی نیست که هرکسی هم که رای می دهه طرفدار حکومته!

درسته اما وقتی طرفدار نباشی و ندانسته و نخواسته ازش حمایت کنی و پایه قدرتش ثبات ببخشی، چه هستی؟؟؟



خیلی ها با حکومت فعلی موافق نیستند ولی هر کدوم برای خودشون روش خاصی رو دنبال می کنند. بعضی ها مثل نهضت آزادی توی هر دوره ای کاندید می شند و همیشه هم رد صلاحیت می شند ولی کوتاه نمی آند بعضی ها هم مثل حزب کمونیست کارگری تو کنفرانس ها بلوا و آشوب راه می اندازند که نتیجه اش این می شه که بهانه می افته دست کسانی مثل سعید مرتضوی تا گنجی رو ۵-۶ سال زندانی کنند!! پس به نظر من لازمه که یک کمی هم به نتیجه کار فکر کرد.


با همه احترامی که برای دوستان عضو و طرفداران نهضت‌آزادی قایل هستم، اما نتیجه روش آنان را ۲۶ سال هست که داریم مشاهده می‌کنیم. پس حرف خودتان را گوش کنید و به نتیجه کار هم فکر کنید. نتیجه اعمالی که به بهانه مخالفت انجام می‌دهیم و بجز محافظه کاری نتیجه دیگری حاصلمان نشد!


توی دوره های قبلی هم چندین بار مردم سعی کردند که انتخابات رو بایکوت کنند ولی آیا نتیجه ای داد؟ مگه انتخابات شورا ها نبود که رای ندادن مردم باعث بالا آمدن دارودسته آبادگران شد و اونها هم پای افرادی مثل احمدی نژاد رو باز کردند؟ مگه رای ندادن مردم باعث نشد که مجلسی روی کار بیاد که قانون مطبوعات رو بوجود بیاره که ناقض اولین اصول آزادی بیانه؟

بایکوت فقط آنوقت ثمربخش هست که بیش از ۷۰ درصد شرکت کنند. انتخابات شوراها دید جهانی نداشت و اصلا خبری ازش پخش نشد. و در مورد مجلس ۷ آیا واقعا خود آنچه می گ.یید باور دارید؟؟؟ مگر قبل از آن آزادی بیان وجود داشت و تازه با سرکار آمدن مجلس هفتم، آزادی بیان لغو شد!!؟؟ عجب. خیلی وقت بود در یک جمله اینقدر فحش و بی‌احترامی پنهان نشنیده بودم.

در ضمن اگر همین تحریمات نبود این کاندیدها حتی دلیلی برای اصلاح کردن حرفهایشان، که با دقت گوش بدید همه حرفهایشان را اصلاح کردند، نمیدیدند چه برسد که اینکه عملشان اصلاح کنند.


اصولا کم شدن مشارکت مردم تا بحال کجا تونسته حکام جمهوری اسلامی رو متنبه کنه؟ یک سری به سایت وزارت کشور بزن ببین چطور با افتخار آمار رای گیری های دوره های قبلی رو دادند از جمله دوره ششم که رفسنجانی فقط با ۱۰ملیون وخورده ای رای از ۳۳ ملیون رای ای که می تونست به صندوق ریخته بشه برنده شد. الان هم سور و مور و گنده آمده که شربت تلخ شهاد... ببخشید ریاست جمهوری رو بخوره!

اصولا کی مردم دم از مشارکت زدند؟؟؟ انتخاب شوراهای محلی در کل جهان، شرکتت کننده کم دارد بخاطر اینکه این شوراها قدرتی ندارند و فقط مامور اجرا هستند و هیچ فرقی نمی‌کند که کی حقوق بگیرد تا اجرا کند که اجرا باید بکنند. و وقتی به امار افتخار می کنند، وقتی می‌گویند فلان درصد باز هم به ما آری گفتند و .... پس بازهم برویم به افتخاراتشان افزایش دهیم و بعد بگوییم ما مخالف هستیم و بخیال خودمان مقصر نیستیم!
کم شدن مشارکت، یعنی رفتن پای صندوق و آری گفتن به قوانینی که مشارکت و مداخله مردم را منع میکند باعث میشود که راه اصلاحات و تغییر بسته شود.


از اون طرف اگه مردم حداقل یک کاندیدایی داشته باشند که بتونه حتی قسمتی از مخالفت های مردم رو در مراحل بالای حکومت انتقال بده خودش یک پیشرفته. درسته که خیلی ها می گند آمدن خاتمی هیج سودی برای مردم نداشته ولی فراموش نکن اگه خاتمی نیود هیچ وقت ماجراهایی مثل کشته شدن فروهر ها - ماجرای اتوبوس ارمنستان - قتل خانم کاظمی و ... حتی برملا نمی شد چه برسه به اینکه دادخواهی بشه

هه!!! بله!؟ چی شد؟؟؟ نمیدانم و نمیخواهم قضاوت کنم که آیا احساسات باعث شده که دروغ به این بزرگی بگویید یا حتی باورش کنید یا اینکه دلایل دیگری دارد که چنین سخن فرمودید!!!؟ کی قتل‌وعام‌هایشان مخفی کردند که ایندفعه می‌خواستند و می توانستند!؟ و کدام دادخواهی!!؟؟ نکند دادگاهی و محکوم کردن وکیل مقتولین ناصر زرافشان را می‌گویید!! عجب حرف‌ها، بیاد حرف‌های اروپایی‌های زود و خوش‌باور منو انداخت که دو روز بعد از قتل فروهرها به من می‌گویند که حالا خاتمی رییس‌جمهور هست، ایران کشور مردمی و خوب و امنی شده و دیگر جنایات و خفقان حکومتی وجود ندارد!!!


تلاش تو و دیگر دوستان برای بایکوت انتخابات چیزی از آرای جناح راست کم نمی کنه ( چون طرفدارای احمدی نژاد و قالیباف و لاریجانی و رفسنجانی و رضایی و احتمالا کروبی ) به حرف من و تو گوش نمی کنند. تنها نتیجه حرف شما اینه که تعدادی از طرفدارای معین رو خونه نشین کنید و رای اون رو کمتر کنید! نتیجه نهایی رو خودت بهتر می دونی => ریاست جمهوریتون مبارک آقای احمدی نژاد! ( شایدم .... )

انگار رای‌های ما اندکی از قدرت جناح راست کم می‌کند. هردفعه آرا را (همانطور که گفتید بهش افتخار می‌کنند) بعنوان آری به سیاست خود به تما جهان فروختند و به معاملات خود ادامه دادند و بنام آرای آری مردم از مزایایی که غرب در اختیارشان گذاشت استفاده کردند و قوی‌تر و قدرتمندتر و ثروتمندتر شدند و سخت تر میشود روی انان فشار آورد تا تن به اصلاحات و تغییر دهند. اگر قانون اساسی که بهش می خواهید اری بگویید، خوانده بودید و می‌خواندید، متوجه می‌شدید (البته اگر می‌خواستید و بخواهید) که هیچ فرقی نمیکند کی انتخاب شود، که منتخبین از قبل باید وضعیت را قبول کنند و فقط و فقط برای حفظ ظاهر به میدان می‌ایند.


من و تو خارج نشستیم و ترسی از بگیر و ببند و زندان و ... نداریم ولی فارغ از این مسیله آیا به نظر تو بهتر نیست که به جای این همه بحث روی رای دادن و یا ندادن نیرو هامون رو صرف اصلاح قانونی بکنیم که مردم رو از داشتن یک انتخابات آزاد محروم می کنه؟!

جالب، خیلی جالب، پس که اینطور:" لازمه که یک کمی هم به نتیجه کار فکر کرد." نفهمیدم با قبول (شرکت) انتخابات نمایشی و فرمایش و غیرآزاد، و آری گفتن (با شرکت) به قانون که خواست مردم را شمرده نمی گیرد، میخواهیم قانون اصلاح کنیم. از کی تابحال با قبول و تسلیم و همکاری و آری گفتن به عدم مداخله خودمان میتوانیم قوانین اصلاح کنیم. تا وقتی که قبول و همکاری تنها اصلاحاتی که خواهد شد، اصلاحات مانند ۱۳۶۸ و بدتر از آن خواهد بود. مگر بدون فشار هم می‌شود اصلاحات کرد؟؟؟


یک نکته ای که به نظر من ارزش داره جداگونه برسی بشه نتایجیه که انتخابات ایران روی روابط کشور های خارجی با ایران می گذاره. همین امروز دیدم که بی بی سی لابلای یکی از مطالب اش از ۳ تا جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابو موسی به عنوان اشغال شده یاد کرده بود. ( لینک اش رو تو وبلاگ گذاشته ام ) خودت می دونی که این نمی تونه سرآغاز راه خوبی باشه.

شرکت در انتخابات به حکومت مشروعیت می دهد، این مشروعیت باعث می‌شود که دول‌های دیگر مزایا بدهند و مزایا بخواهند. اگر دقت کنیم به پروژه‌های توریستی امیرنشانان خلیج فارس و عربستان سعودی نگاهی باد دقت بیندازیم (جزیره نخل مانند و جزیره مانند کره زمین که تا ۱۰ کیلومتر داخل خلیج فارس ساخته خواهد شد) می‌بینیم با اینهمه سرمایه‌گزاری، نمی‌توانند بگزارند حکومتی مانند حکومت کنونی ایران قدرتی در خلیج فارس داشته باشد، یعنی این نقشه (کم کردن نفوذ ایران در خلیج فارس) به وجود حکومت کنونی ایران ربط دارد و تا وقتی که بهش رای دهیم و همینطور بماند، انان نقشه را اجرا خواهند کرد. در ضمن تا وقتی این حکومت بماند، خطرهای بیشتر برای ایران خواهد داشت. حالا ما باید و حاظر باشیم کاری بکنیم یا اینکه مثل تمامی تاریخ ایران هزارمین‌باره سرنوشت ما را دیگران بدست خواهد گرفت و ما با شرکت درینگونه انتخابات آمادگی و خصلت خود که حاظریم و می‌خواهیم دیگران سرنوشت ما را تایین کنند، نشان می‌دهیم!!!!!





اسدالله در وبلاگش سوال کرد:
آیا در انتخابات شرکت می‌کنید؟

و جوابها داده شد که طبق معمول تناقضات را نادیده گرفتند، اما اینیکی دیگر پرخاشی بود به شعور و فهم که با عرض معذرت جواب همچو بایستی میدادم:

با تمسخر: آخ من الاغ و احمق ببین که میخواهم تحریم کنم منو خر بگو که خیال میکردم گزینه بین متجاوز و شخصی که قول میدهد وقتی رییس جمهور شد، هنگام تجاوز، میخواهد متجاوز را مجبور کند که از کاپوت استفاده کند .. عجب خری هستم نگو بایستی مابین روغن کرچک و شکلات انتخاب کنیم. پس من روغن کرچک را انتخاب میکنم و به محسن رضایی رای میدهم که قول داده وقتی رییس جمهور شد با خودش و امثال خودش بشدت برخورد کنند و تبعیضگران، ناعادلان و چپاولگران دولتی را بشدت مجازات کند....

جدی: واقعا چقدر آدم باید بی حیا باشد که اینها را با روغن کرچک و شکلات مقایسه کند و بعد اصرار هم داشته باشد که طرفدار نیست و چونکه مطمئن هستم طرفدار نیست، چقدر ساده و حاظر به خودفریبی و ایچنین حال چه خواسته و چه نخواسته بزرگترین همکار و همیار سرکوبگران و چپاولگران. من خجالت میکشم مامورین دولهای غربی را با روغن کرچک و شکلات تشبیح کنم، بعد ببینید فقط چه راحت خودمان را گول میزنیم و فریب میدهیم که دیگر حکومت را به زحمت نیاندازیم که برای فریب ما کوشش کنند.... این منطق و طرز فکر را میبینند، مثلم هست که نیازی به اصلاحات نمیبینند و یکی از دیگری قشنگتر و عادلانه تر و ضدتبعیض تر حرف میزند و نیازی به عمل نمیبیند .. میدانند خودمان داوطلبانه حاظریم سر خودمان کلاه بگزاریم و خود را به ارزانترین قیمت بفروشیم ... من از هرگونه همکاری برای ثبات پایه این جوامع سرپیچی میکنم ... هرگونه همکاری، حتی اگر بقول دوستان آلمانی "تو در گوشت خودت میبری!" میگویم من حاظرم گوشت خودم ببرم تا مجبور نشوم گوشت تو را ببرم!!!